توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 20116
سه شنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۵۸
پس کی قواعد بازی عوض می‌شود؟
هر پاس گل خلعتبری برابر با تربیت سه دکتر
با این حال نباید نگران بود، چون با این راهی که پیش گرفته‌ایم، مملکت‌مان دیگر چنین چهره‌هایی نخواهد شد و در عوض فوتبال دولتی‌مان با هزینه سالیانه چهارصد میلیارد تومان، شاید نیم قرن به نیم قرن قهرمان آسیا شود!
هر پاس گل خلعتبری برابر با تربیت سه دکتر
شرایط پیش روی برخی حوزه‌های کشور به سمتی می‌رود که عملاً کوچک‌ترین انگیزه‌ای برای فعالیت فرهنگی و دانش پژوهی باقی نمی‌ماند. مصداق بارز این اتفاق، قرارداد سنگینی است که مدیرعامل تیم «دولتی» پرسپولیس با خلعتبری منعقد کرده است؛ قراردادی که عین ظلم به مردم ایران و بالاخص اشخاصی است که حداقل‌هایشان علی رغم شایستگی در این مملکت از محل همین بیت المال تامین می‌شود و اوج یک سلسله اتفاقات تلخ در کشورمان است که دورنمای چندان خوشی را در نظر نمی آورد.
اگر مدیرعامل و دیگر اعضای هیات مدیره یک شرکت تولیدیِ بزرگِ سودده دولتی نظیر یکی از همین هولدینگ‌ها درآمدی کلان داشته باشد و مطابق با قوانین موجود، یک درصد از سود سالیانه شرکت به عنوان پاداش میان اعضای هیات مدیره تقسیم شود و به هریک از این اعضا که در سوددهی و بازده بالای این شرکت نقش داشته‌اند، رقمی چندصدمیلیونی تعلق گیرد و این اتفاق رسانه‌ای شود، با مدیرعامل و اعضای هیات مدیره، چه معامله‌ای خواهد شد؟
پاسخ خیلی دور از ذهن نیست. کافی است اندکی در همین فضای سایبر جست و جو کنید و نتیجه بگیرید که این اعضای برای استفاده از این امکان که کاملاً قانونی نیز بوده، چه فشاری را متحمل خواهند شد و چه بسا تا پای استعفاء پیش می‌روند. علت این مواجهه افکارعمومی - درست یا غلط - نیز نه غیرقانونی بودن چنین برداشتی از سود مورد اشاره، بلکه دولتی بودن چنین مجموعه‌ای است. این اتفاق البته درباره یک مدیر مجموعه عظیم صنعتی دارای سوددهی بالا است و نه یک چهره فاقد اندک سودآوری.
با این حال اتفاقی شبیه همین ماجرا، بارها و بارها در لیگ فوتبال ایران رخ می‌دهد و صدای هیچ شخصی از مسئولان کشور در اعتراض به این وضعیت شنیده نمی‌شود و هیچ ندای معترضه‌ای نیز از سوی به اصطلاح عدالت خواهان شنیده نمی‌شود. بازیکنان دیگر به قراردادهای نیم میلیاردی رضایت نمی‌دهد و قراردادهای میلیاردی منعقد می‌کنند تا تورم و افزایش دستمزدها متناسب با تورم، حداقل شامل یک گروه اقلیت بسیار محدود از شهروندان این مملکت شود و یک گروه بتوانند حقشان را به خوبی از پول نفت برداشت کنند.
اشتباه نکنید؛ نقد تنها این نیست که اکثر این بازیکنان به میزانی که برایشان قیمت گذاشته می‌شود، ارزش ندارند و به جز حاشیه خلیج فارس نشین‌ها، هیچ کشوری حاضر نیست حتی نصف این دستمزد را به آنها بدهد، چرا که بر فرض ارزشمندی این بازیکنان، پرداخت این ارقام در همه جای دنیا مرسوم است و گران ترین آدم‌ها بر روی زمین، فعلاً ورزشکاران حرفه ای هستند و بیش از آنچه برایشان پرداخت می‌شود، دستاورد مالی برای بنگاه‌های مالی-ورزشی‌شان دارند.

نقد مهم تر از پرداخت‌های کاذب، انجام چنین پرداخت‌هایی از محل بیت المال است. در واقع هیچ شخصی با جذب چهره‌ای همچون خلعتبری مشکلی ندارد اما اینکه به جز پرداخت رقم بالای رضایت نامه‌اش، قراردادی با او بسته شود که علاوه بر مبلغ اصلی، بابت هر گل ده میلیون تومان و بابت هر پاس گل چهار میلیون تومان به این بازیکن پرداخت شود، محل بحث است. یادمان نرود قریب به اتفاق باشگاه‌های فوتبال هنوز دولتی هستند و اسماً و به شکل سوری، خصوصی شده‌اند و اگر شیر نفت بر روی این فوتبال به اصطلاح «حرفه‌ای» بسته شود، فوتبال ایران به مرگ طبیعی درخواهد گذشت.
با این حال چنین پرداخت‌هایی هنوز باعث نشده مدیرعامل و هیات مدیره‌ای برکنار شود یا اتفاق خاصی بیافتد. انگار این تفاوت برخوردها کاملاً عادی است و باید در سال‌های پیش رو منتظر پرداخت‌های ده میلیاردی در پی رقابت مدیرعامل این باشگاه‌های دولتی از یکدیگر باشیم و در آخر نیز این مدیران با افتخار عنوان کنند این پول‌ها از محل بخش خصوصی (بدون بیان شفاف این بخش خصوصی تامین کننده) است و تیم قوی با قیمتی باورنکردنی جذب کرده‌اند؛ تیمی که در آسیا به جمع چهار تیم نهایی (وضعیت مشابه همه تیم‌های ایران) نیز راه نمی یابد!
این قواعد باید عوض شود و در غیر این صورت، باید چشم انتظار آن بود که صف طولانی ورود به دانشگاه، جای خود را به صف طولانی مقابل زمین‌های فوتبال بدهد. وقتی پرداختی به یک استاد راهنما با درجه پروفسوری بابت تربیت یک دکتر این مملکت، یک میلیون و پانصدهزار تومان معادل بیش از یک سوم پاداش یک پاس گل خلعتبری باشد، آیا عاقلانه است که شخصی برای تامین آینده اش و همچنین کسب اندک شهرت و اعتبار علمی، 12 تا 15 سال عمر خود را در دانشگاه سپری کند و سپس درآمد ماهیانه‌اش به قدر یک گل بازیکن فوتبال نباشد و حقوقش یک عمرش به اندازه یک فصل بازی بازیکنان متوسط نباشد؟
یادمان نرود، بازیکن «فوتبال دولتی» ایران را نه با یک کارمند و یا کارگر که شرایط وخیم تری دارد، بلکه با یک چهره فرهیخته فرهنگی و علمی و یک پروفسور مقایسه کردیم؛ اشخاصی که قریب به اتفاق‌شان را نمی‌شناسیم و اگر سری به قطعه نام آوران بهشت زهرا بزنیم، به جز ورزشکاران، با قبر گروهی از بزرگ ترین این فرهیختگان نیز مواجه می‌شویم که حتی یک بار نامشان را نشنیده‌ایم و یک بار تصویرشان را ندیده‌ایم و یک بار برای آنکه نسلی از دانشمندان را از خود به یادگار گذاشته‌اند و دستاوردی بزرگ تر از شادی پس از گل دربی برایمان به ارمغان آورده‌اند، به روح بزرگ‌شان درود نفرستاده‌ایم.
با این حال نباید نگران بود، چون با این راهی که پیش گرفته‌ایم، مملکت‌مان دیگر چنین چهره‌هایی نخواهد شد و در عوض فوتبال دولتی‌مان با هزینه سالیانه چهارصد میلیارد تومان، شاید نیم قرن به نیم قرن قهرمان آسیا شود! همچو دیده‌بانی که به فرسخ ها آن سوتر می‌نگرد، به دوردست‌ها خیره شویم و دریابیم که اگر این وضعیت ادامه داشته باشد و این عدم تعادل بیشتر و بیشتر شود، در آینده‌‌ای شاید نه چندان دور، آدم سازان این مملکت همچون اساتید برجسته دانشگاه پس از آنکه به این سطح رسیدند، لحظه‌ای برای رفتن درنگ نخواهند کرد و عدم گریز یک «مغز» از این مملکت، اتفاقی عجیب تعبیر خواهد شد و غیرعقلایی تلقی خواهد شد.
منبع: تابناک
Share/Save/Bookmark