پایبندی به مرزهای اعتقادی و فرهنگی کشور، امری است که به حق از رئیسجمهور محترم، با سوابقی که از ایشان سراغ داریم انتظار میرود و مواضع ایشان در پاسداری و حراست از مرزهای عقیده و فرهنگ، نیز موید همین انتظار است. هدایت دولت توسط شخصی در کسوت روحانیت این انتظار را مضاعف و وعدههای ایشان بخصوص در مجلس شورای اسلامی در جریان معرفی وزرا با تذکر ایشان در خصوص پاسداشت ارزشهای اسلامی و انقلابی امیدهایی را در این عرصه به وجود آورد. اما ظاهرا عدهای تغییر دولت را با تغییر نظام و یا عقاید مردم برابر میدانند و علیرغم پافشاری دولت بر ارزشهای مصرح قانونی و دینی، ساز ناکوک خود را میزنند و درد دل خود را میگویند! مشکل وقتی پیچیدهتر میشود که با سکوت و انفعال دولت این سخنان به عنوان مواضع دولت به خورد جامعه داده میشود و این خود آغاز مشکلاتی بزرگ برای دولت است.
فارغ از نتایج حرکت پرشتاب دولت در ماههای نخست کارش در عرصههای مختلف و رضایتمندی یا عدم رضایت مردم، عده دیگری بصورت پرشتاب و با احساس انرژی حاصل از تغییر دولت، سخنانی را در سطح عمومی جامعه مطرح میکنند که یقیناً آثار و تبعاتی در پی خواهد داشت و لازم است نسبت به آن از سر دلسوزی و دقت نگریسته شود. این اقدامات که بهتر است نام آن را «سرعت در شکستن مرزها» نامید، شاید بصورت پراکنده از درجه اهمیت کمتری برخوردار باشند اما وقتی آنها را به صورت یک کل واحد و یک مجموعه به هم پیوسته در نظر میگیریم خواهیم دید که مرزهای اخلاقی و عقیدتی و فرهنگی جامعه، بصورت جدی از سوی افرادی- که دانسته یا نادانسته در این الگو حرکت میکنند- شکسته میشود. به این چند نمونه دقت کنید:
1- چند روز قبل، در جلسهای که معاون وزیر ارشاد هم در آن حضور داشت، شخصی که سواد و دانشی درباره مسائل دینی و احکام آن ندارد، با جسارت نسبت به احکام فقهی ادعا کرد که اسلام درباره خوانندگی زن، مخالفتی ندارد! و فقها باید به وی پاسخ بدهند که چرا با خوانندگی زنان مخالفند! وی که در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی جوانی 23 ساله بوده و عملاً همه شهرت و اسم و رسم خود را مدیون دوران انقلاب است مدعی شد که در طول دوره انقلاب موسیقی در زمستان بوده است! واکنش معاون حاضر در جلسه سکوت بود! اما واکنش وزیر بگونهای بود که استقبال گوینده آن سخنان را در برداشت و عملاً در جهت همسویی با آن قلمداد شد. این رویه واکنش هشدارآمیز حضرت آیتالله مکارمشیرازی را به همراه داشت.
2- در همان ایام، یکی از منسوبان امام راحل(ره) با انتشار مطلبی در صفحه فیسبوک خود، ضمن انتساب امری دروغ به امام راحل احساسات جمع کثیری از خانواده شهدا و مردم حزبالله را جریحهدار کرد.
با اینکه این نخستین بار نبود که از این شخص- و خواهرش- قول و فعلی خلاف راه نورانی آن عزیز سفر کرده صادر میشد، اما این بار و در این مقطع، معنا و مفهوم خاصی پیدا میکرد. از خنثی بودن دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت امام که بگذریم واکنش سیدحسن خمینی در بحث حجاب و موسیقی و بیان تقیدات حضرت امام به احکام و آموزههای دینی ستودنی و حرکتی ارزشی بود.
3- ماجرای نقل خاطره از حضرت امام هم که نیازی به شرح و تکرار ندارد! در حالی که جهان امام را به استکبارستیزی و جدیت و ایستادگی بر آرمانها و محکمات انقلاب میشناسد نسبت دادن اموری که در قاموس آن عزیز سفر کرده جایی نداشت و تا آخرین روزهای عمر نورانیشان بر آن مواضع اصرار و پافشاری داشتند، جفایی نابخشودنی و ظلمی آشکار به انقلاب و آرمانهای آن بود.
4- و بالاخره مقاله یک نویسنده بدسابقه در یکی از روزنامههای زنجیرهای صبح که در آستانه عید سعید غدیر منتشر شد، توهینی آشکار به ساحت مقدس امیرالمؤمنین(ع) بود و زنگ خطر جدی در گوش هر بیدار دلی نواخت. نوشته توهینآمیزی که قلم از تکرار آن شرم دارد و یادآور مقالات دوران اصلاحات در توهین به مقدسات و ارزشها بود.
آنچه که ذکر شد گوشهای از بیش فعالی کسانی است که به اشتباه و در عالم خیال بوی کباب به مشامشان رسیده و آنچه در سینه دارند را بیپروا بیرون میریزند! اما به راستی چه شده که این حجم وسیع از تخریب ارزشها و باورها را در این مدت کوتاه شاهدیم؟!
به نظر میرسد یک جریان سیاسی که سابقه سیاهی در همراهی با دشمنان بیرونی را در کارنامه خود دارد در یک دستور کار حساب شده، قرار است، با سرعت هرچه بیشتر نسبت به بنیانهای اعتقادی مردم حمله کند و اما، نه آن که به تاثیر این حملات در اعتقادات راسخ مردم امیدی داشته باشد، بلکه با این منظور که در سایه آن، ابتدا مروج حاکمیت نوعی «پلورالیزم» در حوزه اندیشه و تبلیغ «دینزدایی» در عرصه مدیریت و عمل باشد! اینکه هرکس بتواند هر عقیده ضددینی را بیپروا و بیمحابا در مجامع عمومی و بعنوان نظریه قطعی بیان کند، آرزوی بارها بر باد رفته جریان مزبور برای جاسازی پلورالیزم و سپس دینزدایی است؟ در حالیکه جای مباحث اندیشهای و نظری در مراکز علمی و فکری است، تمسک به آزادی بیان و طرح مباحث نظری در هیاهوی رسانهای و تبلیغی، نامی جز نیرنگ و خدعه و سوءاستفاده از آزادی دارد؟!
این رویه غلط ممکن است از اتاق فکر واحدی به عاملان آن دیکته نشود اما قطعا طراحی حساب شده دارد و نتیجه واحدی در بر خواهد داشت. یقینا تبدیل امام امت که محور وحدت جامعه بود به موضوعی برای کشمکش و منازعه در جامعه و یا گشودن باب اظهارنظرهای غیرکارشناسانه در امور دینی و نیز تمسک به خاطره در جهت تغییر عقیده و نگاه مردم، امری بیحساب نیست و نباید سادهانگارانه از مکر شیادان غافل ماند.
شاید مهمترین هدف این سناریو ایجاد دو دستگی و چند دستگی در جامعه - آن هم در یکی از حساسترین شرایط کشور - باشد که یقینا یکی از آثار آن، دور شدن توجهات از مسائل اصلی و محوری و درگیری در مباحث و موضوعات خلقالساعه و حاشیهای است.
فراموش نکنیم که غرب سالها قبل «امامزدایی» و «عرفی کردن دین» را 2 روش مهم و اساسی برای به زانو در آوردن انقلاب معرفی کرده بود. با این همه و با آنکه نباید از این توطئه حساب شده غافل بود، سابقه تاریخی ملت ما نشان داده که با این امور صبورانه اما مقتدر برخورد خواهد کرد. تجربه تاریخی سالهای نه چندان دور در دولتهای مختلف بر این واقعیت گواهی میدهد. و اگر آنها که چنین نقشهای را دنبال میکنند این داعیه را باور ندارند، چند روزی صبر کنند!
13 آبان نزدیک است میتوانند واکنش مردم به تلاششان برای امامزدایی و فراموشی مرگ بر آمریکا را در فریادهای مردم ببینند و آنها که دین مردم را هدف گرفتهاند هم کمی تا محرم صبر کنند! تا شور حسینی را ببینند و این که مردم در مقابل هر حمله به آموزههای انقلابی و به ازای هر تبلیغ ضد آمریکایی که از دیوارهای شهر پایین کشیده شود پرچم حسینی را بر در و دیوار شهر و خانههایشان میآویزند و بار دیگر پرچم سیاه حسین را علم مبارزه میکنند و باز هم مثل همیشه و برای چندمین بار به جریان یاد شده نشان میدهند که چگونه آرزوهایشان بر باد رفته است.
سرمقاله کیهان/حسین شمسیان