کد مطلب: 20507
دوشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۳۷
یادداشت کیهان
توهین روشنفکرانه به جلال برای مطرح شدن
بسیاری از هم دورهایهای جلال، مهر شاگردی او را بر کارنامهاشان دارند، دو زانو نشسته اند و درسگرفته اند اما پس از مرگ او حق استادی نگه نداشتند و هرچه بیشتر مو سفید کردند برای آنکه سری در سرها در بیاورند علیه او لجن پراکندند.
پای مرا مدیر مدرسه باز کرد به دنیای داستان و بعد سه تار را دست گرفتم و بزرگ تر که شدم زن زیادی، کار را رساند به غربزدگی و بعدتر در خدمت و خیانت روشنفکران، تکلیفم را روشن کرد. با جلال ابتدا یک دوره نگاه انتقادی به مذهب را پشت سر گذاشتیم تا عقلرس شدیم و خسی در میقات را دست گرفتیم که به اعتماد اعتقادی و پس از آن تعبدی در مذهب برسیم و وقتی سنمان به مقالاتش رسید برخورد انتقادی با غرب و مقهوران فرهنگ غربی را از غرب زدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران آموختیم. زبان تند و تیز جلال که جملاتش را نیز به جنبش وا میدارد تلاطمی در جریان اندیشه بسیاری از کسانی انداخت که جوانی شان را طی 50 سال گذشته پشت سر گذاشته اند.
آل احمد با پشت سر گذاشتن دوره های مختلف فکری در طول زندگی اش به سیالیت خردمندانه ای دست یافت و در سالهای پایانی عمر خود بهمثابه وجدانی برای جریان روشنفکری سرخورده از کودتای 28 مرداد و جا مانده از جریان مردمی و مذهبی 15 خرداد رفتارکرد. چه آنکه دیگر خود او تکلیفش را معلوم کرده بود. بعد انشعاب از حزب توده و پس از آن، وانهادن نیروی سوم با نون والقلم تبلور عقایدش را به رخ کشید. غرب زدگی را فراخوانی از دوستان و دشمنانش باید دانست برای مرز بندی و برائت از مدرنیته ی وارداتی که افسار گسیخته حتی اخلاق را نیز به بهانه سنت زدگی گردن می زند.
اکنون بیش از چهار دهه از مرگ جلال می گذرد اما هنوز برآیند آثار و احوال وی در اواخر عمر و خصوصا پس از مرگش و بیشتر از آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی باعث جنگ و جدال جماعت روشنفکران با این روح آگاه زمان شده است. بسیاری از هم دورهایهای جلال که مانده اند، مهر شاگردی او را بر کارنامهاشان دارند. دو زانو نشسته اند و درس گرفته اند اما پس از مرگ او حق استادی نگه نداشتند و هرچه بیشتر مو سفید کردند برای آنکه سری در سرها در بیاورند علیه او لجن پراکندند.
با نگاهی به مطبوعات وابسته به روشنفکری طی یک سال اخیر شدت حمله آنها کاملا آشکار می شود. اتفاقا آن قدر جلالکشی برای آنها اهمیت دارد که اغلب مطالب مربوط به نقد که نه، فحاشی به آلاحمد را با تیتر درشت روی جلد کار می کنند.یکی از این مجلات طی مصاحبه ای با یک کارشناس داستان نویسی تلاش کرده بود ثابت کند که ارزش آثار داستانی جلال صرفا در نثر اوست و البته بنا داشت که این عقیده را به کارشناس هم حقنه کند که چندان به مراد نرسید.
یا مجله دیگری نقل کرده بود از زبان یکی از نویسندگان روشنفکر که حکم مرید جلال را داشته، که بله! جلال ما را وادار و تحریک می کرد که جلسات ادبی را به هم بزنیم. و اخیرا هم یکی دیگر از همین طایفه در گفت وگویی تاخته است به غربزدگی جلال و موضع گیری این کتاب را در برابر غرب ناشی از عدم شناخت آل احمد از غرب دانسته است. جالب اینکه تمام مطالب فوق با تیتر درشت روی جلد این مجلات کار شده اند. گفت وگو کننده تلاش کرده از مصاحبه شونده حرفی هر چند ناقص و ضعیف علیه جلال بیرون بکشد و آن را در بلندگو کند که جلال هم خبری نبوده است.
این عداوت جریان روشنفکری با آل احمد یکی درد ناشی از زخم التیام نیافته ای است که اینان از رویگردانی جلال از اطوار فکری این جماعت خوردهاند و دیگری هم بابت مورد توجه واقع شدن جلال در محافل مردمی و مذهبی است. یعنی همه آنچه در تعارض با منش روشنفکرانه است. چه آنکه مردمی بودن را پوپولیسم و عوام زدگی می دانند و مذهبی بودن را معادل دگماتیسم و مرتجع بودن می گیرند. مقبولیت آل احمد پس از انقلاب اسلامی هم مضاف بر این هاست. انقلابی که هم مردمی است و هم مذهبی.
اما کاش اینان چنان فهم و هوشیاری داشتند که به جای تاختن به جلال تلاش می کردند تا او را به عنوان یکی از معدود اسناد افتخار جریان روشنفکری در ایران برای خود حفظ کنند. هر چند در صورت انتساب او به جماعت روشنفکر، تن جلال در گور بی سنگش خواهد لرزید.
یادداشت کیهان/علیرضا آل یمین