فارس، «وهابیت تکفیری» یکی از مشکلات دنیای کنونی مسلمانان (شیعه و سنی) است. آنها با اتهامهای ناشایستی که به شیعیان میزنند باعث گمراهی مسلمانان و عده زیادی از مردم دنیا میشوند.
از افتراها و سخنان بی اساس منسوب به شیعه، تکفیر یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله است. این تهمت آنچنان در اعماق اذهان برخی رخنه کرده که غالباً آن را به رخ میکشیدند.
یکى از دانشمندان شیعه مىگفت: در سال ۱۴۱۹ هجری (برابر با ۱۳۷۷ شمسی) در دانشگاه آل البیت اردن به سخنرانی دعوت شدم، استادی از اساتید آنجا درباره این موضوع با من به گفتگو پرداخت، به او گفتم: پیامبر گرامی افزون بر صد هزار صحابی داشت که تقریباً نام ۱۵ هزار از آنها ضبط شده و باقیمانده حتی نامشان نیز در تاریخ نیامده است! با این وصف چگونه میشود چنین جمع کثیری را تکفیر کرد، در حالی که نام اکثر آنها را نمیدانیم؟! سپس یادآور شدم: تکفیر در گروی وجود ملاک است چگونه میتوان گفت در همه آنان ملاک تکفیر وجود داشته در حالی که گروه بسیاری از آنان، از شیعیان علی علیهالسلام بودهاند و تاریخ نام و خصوصیات آنان را ضبط کرده است.
آنگاه افزودم: گروهی از یاران پیامبر؛ مانند «یاسر» و همسرش «سمیه» پس از بعثت و قبل از هجرت، به شهادت رسیده یا درگذشتهاند و گروهی در غزوات در حال حیات رسول خدا جام شهادت نوشیدهاند و در نبردهای بدر، احد، احزاب و ... افتخاراتی آفریدهاند که یکی از آنها حمزه سیدالشهداء است، چگونه میتوان این گروه را تکفیر کرد در حالی که درخت اسلام با خون آنان سیراب شد و رشد یافت.
بنابراین، باید گفت: چنین مسألهای از ریشه دروغ است و مسأله تکفیر صحابه تهمتی بیش نیست.
چرا برخی، شیعه را تکفیر و متهم میکنند در حالی که در کتابهای حدیثی اهل سنت ارتداد صحابه به صورت خبر متضافر نقل شده و شما میتوانید این احادیث را در جامع الاصول ابن اثیر مطالعه کنید که همه این احادیث را از صحیح بخاری، و مسلم و مانند آنها گرفته است.
تکفیر همه صحابه یا عدالت همه صحابه؟ ریشه این تهمت کجاست؟چیزی که میتوان گفت این است که مسأله «تکفیر صحابه» تحریف شده مسأله دیگری به نام «عدالت صحابه» است و آن این است که آیا تمام کسانی که با رسول خدا دیداری داشتند، تا لحظه مرگ عادل و رستگار بودند؟ یا برخی از آنان عادل و برخی دیگر از هوی و هوس پیروی کردند و طبعاً گروه دوم به کیفر اعمال خود خواهند رسید؟!
اهل سنت میگویند: همه کسانی که با رسول خدا دیداری داشتند، عادل بودند و در میان آنان خطاکار و فاسقی وجود نداشته است. ولی برخلاف صحابه، تابعانِ آنان، به دو دسته تقسیم میشوند: عادل و فاسق، صالح و طالح.
در حالی که عقیده شیعه به خلاف آن است.شیعیان معتقدند: صرف دیدن پیامبر، عدالت آفرین نیست و ماهیت افراد را دگرگون نمیسازد، بنابراین صحابه و تابعین حکم یکسان دارند.
در پاسخ آنان که میگویند: ما دین خود را از صحابه گرفتهایم، پس باید آنان عادل باشند، باید گفت: اگر دین خود را از صحابه گرفتهاید از تابعان نیز گرفتهاید، پس باید همگان عادل باشند. دودمان بنی امیه، یزید بن معاویه و حجاج بن یوسف ثقفی نیز همگی از تابعان هستند! بنابراین باید کوشش کنید تا دین خود را از عدول آنان بگیرید.
گذشته از اینها عدالت صحابه یک مسأله کلامی است و اختلاف در مسائل کلامی نباید باعث تفرقه شود؛ زیرا غالباً در این نوع مسائل وحدت نظریه وجود ندارد.
دلایل کسانی که به عدالت همه صحابه صحه نمیگذارند بلکه آنها را به دو یا چند گروه مختلف تقسیم میکنند به قرار زیر است:
۱-
قرآن مجید برخی از آنان را فاسق نامیده است و میگوید: «
إنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَأ فَتَبَیَّنُوا ...» (
حجرات/ ۶)
مسلماً این فرد فاسق، جزو صحابه بوده و در سال ششم هجرت خبر دروغی را گزارش کرده است و مفسران و مورّخان میگویند این فرد کسی جز ولید بن عقبه نبوده است.
۲-
قرآن و تاریخ حاکی است که پیامبر در روز جمعهای، به خواندن خطبههای نماز جمعه مشغول بود، وقتی صدای طبل -که از ورود کاروان تجاری از شام حکایت میکرد- به گوش آنان رسید، بیشترِ آنان نماز را ترک کرده و به سراغ منافع مادی خود رفتند، چنانکه میفرماید: «
وَ إذا رَأوا تِجارَةً أوْ لَهْواً انْفَضُّوا إلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (
جمعه/ ۱۱)
از این دو آیه که بگذریم، به نکته دیگری نیز بر میخوریم و آن این که:
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، قاتل عمار را «فئه باغیه» خواند و برخی از صحابه در رأس آن فئه قرار داشتند. پیامبر رو به او (عمار) فرمود: «
تقتلک الفئة الباغیة»؛ «تو را گروه ستمگر میکشند.»
اصناف یاران پیامبرصحابه رسول خدا را -به گواهى آیات قرآن مجید- مىتوان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:
۱-
پاکان و صالحان: آنها گروههاى مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکارى در راه خدا و اعتلاى کلمه اسلام کوتاهى نمىکردند. همان گروهى که در آیه
۱۰۰ سوره توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، «
رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ».
۲-
مؤمنان خطاکار: همان گروهى که در عین ایمان و عمل صالح، گاهى لغزشهایى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها مىرود، و در آیه
۱۰۲ سوره توبه به دنبال گروه اوّل به آنها اشاره شده است: «
وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِم»
۳-
افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید که در سوره
حجرات آیه ۶ به آنها اشاره شده است: «
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.
۴-
مسلمانان ظاهرى: آنها که ادّعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود، که در آیه
۱۴ سوره حجرات به آنها اشاره شده است: «
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ»
۵-
منافقان: افرادى که با روح نفاق در لابهلاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مىبردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند که در همان
سوره توبه به دنبال اشاره به گروه مؤمنان صالح، که در
آیه ۱۰۱ به آنها اشاره شده است: «
وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ»
بىشک همه اینها پیامبر صلى الله علیه وآله را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیارى از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفى براى صحابه کنیم بر همه این گروههاى پنجگانه تطبیق مىشود، آیا مىتوان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟
آیا با صراحت آیات قرآنى، جاى این نیست که راه اعتدال را در پیش گیریم و صحابه را به گروههاى پنجگانه قرآنى تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروههاى دیگر را در جایگاه شایسته آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم؟ (از روى انصاف داورى کنید)
البته ادلّهای که حاکی از انحراف برخی از صحابه است، فزونتر از آن است که بتوانیم همه را در اینجا بیاوریم.
یکی از علما میگفت: جوانی مصری میگفت: مشغول نوشتن تزی با عنوان «عدالت صحابه» هستم. به او گفتم: «
عدالة الصحابة؛ یعنی العاطفة والبرهان» او از عنوان بحث استقبال کرد، برایش توضیح دادم: عاطفه انسانی ایجاب میکند که انسان همه یاران پیامبر را عادل و دادگر معرفی کند ولی چه میتوان کرد که واقعیتها آن را تکذیب میکند.
چه بسا در میان دو گروه از صحابه نبردی سهمگین برپا بوده و برخی، برخی را کشتهاند و حق مسلّماً با یکی بوده نه با هردو و طبعاً یکی حق بوده و دیگری باطل، و حکم گروه باطل روشن است.
و درست است که قرآن در برخی از آیات، صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله را ستوده است لیکن باید توجه کرد که این نوع ستایشها مربوط به دوران نزول آیه بوده و ناظر به زندگیهای بعدی آنان نیست و محور قضاوت در نجات افراد، بررسی مجموع پرونده زندگی اوست، نه پرونده بخشی از زندگی وی.
قرآن میفرماید: «
لَقَدْ رَضِیَ اللهُ عَنْ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیبا» خدا از گروه با ایمان خشنود شد آنگاه که با تو در زیر درخت بیعت کردند و از آنچه که در دل دارند آگاه گشت. آرامش را بر آنان فروفرستاد و آنان را با پیروزیِ نزدیک نوید داد.
اگر دقت کنیم، ظرف رضایت، سراسرِ عمر آنان نیست بلکه ظرفی خاص است و آن زمان بیعت است چنان که میفرماید: «إ
ذْ یُبَایِعُونَکَ»؛ یعنی در این مقطع خاص از آنان خشنود شد ولی حالات بعدی در گرو استقامت و وحدت رویه است. اگر گروهی تغییر روش دادند، آیه پیشین دلیل خشنودی خدا از آنان نیست.
گذشته از این، آنان که با پیامبر در آن روز بیعت کردند، حدود ۱۴۰۰ نفر بودند نه ۱۵ هزار نفر، که عدالت آنان امری مسلم گرفته شده است، و همچنین در آخر این سوره یاران رسول خدا را میستاید و میفرماید: «
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ اللهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْانْجِیلِ کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمْ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً»
محمد (صلی الله علیه وآله) پیامبر خداست و کسانی که با او هستند، بر کافران سخت گیر و با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود میبینی که فضل و خشنودی خدا را خواستارند. علامت و مشخّصه آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است. این صفت ایشان است در تورات و مَثَل آنها در انجیل، چون کِشتهای است که جوانه خود برآوَرَد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههای خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد. تا از انبوهی آنان خدا کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، آمرزش و پاداش بزرگ وعده داده است.»
آری، درست است که در آغازِ آیه، ستایش به عمل آمده لیکن در ذیل آیه به تبعیض پرداخته و یادآور میشود که وعده الهی شامل گروهی از آنان است نه همگان، به گواه لفظ «منهم» که در «
وَعَدَ اللهُ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً» آمده است.
به اصل شبهه برگردیم و خلاصه کنیم: غالب اهل سنت، همه صحابه را عادل میدانند اما شیعه، همه صحابه را عادل نمیداند بلکه معتقد است صحابه مختلف بودهاند؛ عادل، غیر عادل، فاسق و مرتد. و هر کدام برای خود ادلهای دارند اما وهابیت تکفیری چنین تبلیغ کرده است که شیعه همه صحابه را کافر میداند! در حالی که با صراحت میگوییم این مسأله، تهمت و افتراست.