یکی از سؤالات درباره رجعت این است که فلسفه رجعت چیست؟ و چرا عدهای رجعت میکنند؟ هدف از رجعت قبل از رستاخیز عمومى انسانها چیست؟
پاسخ این مطلب در تفسیر نمونه، بعد از بحث مشروح درباره امکان و وقوع رجعت بیان شده است.
رجعت از عقاید شیعه است
«رجعت» از عقائد معروف شیعه است و تفسیرش در یک عبارت کوتاه چنین است: بعد از ظهور حضرت مهدى علیهالسلام و در آستانه رستاخیز گروهى از «مؤمنان خالص» و «کفار و طاغیان بسیار شرور» به این جهان باز مىگردند، گروه اول مدارجى از کمال را طى مىکنند، و گروه دوم کیفرهاى شدیدى مىبینند.
مرحوم «سید مرتضى» که از بزرگان شیعه است چنین مىگوید: «خداوند متعال بعد از ظهور حضرت مهدى گروهى از کسانى که قبلا از دنیا رفتهاند به این جهان باز مىگرداند، تا در ثواب و افتخارات یارى او و مشاهده حکومت حق بر سراسر جهان شرکت جویند، و نیز گروهى از دشمنان سرسخت را باز مىگرداند تا از آنها انتقام گیرد.
سپس مىافزاید: دلیل بر صحت این مذهب این است که هیچ عاقلى نمىتواند قدرت خدا را بر این امر انکار کند چرا که این مساله محالى نیست، در حالى که بعضى از مخالفین ما چنان این موضوع را انکار مىکنند که گویى آن را محال و غیر ممکن مىشمرند.
بعد اضافه مىکند: دلیل بر اثبات این عقیده اجماع امامیه است زیرا احدى از آنها با این عقیده مخالفت نکرده است» (سفینة البحار جلد 1 صفحه 511 (ماده رجع))
گروه کمی از شیعه منکر رجعتند
البته از کلمات بعضى از قدماى علماى شیعه و همچنین از سخنان مرحوم طبرسى در مجمع البیان بر مىآید که اقلیت بسیار کوچکى از شیعه با این عقیده مخالف بودند، و رجعت را به معنى بازگشت دولت و حکومت اهل بیت علیهالسلام تفسیر مىکردند، نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان، ولى مخالفت آنها طورى است که لطمهاى به اجماع نمىزند.
آیا رجعت، امکان دارد؟
به هر حال در اینجا بحثهاى فراوانى است که براى خارج نشدن از طرز بحث تفسیرى به صورت فشرده در اینجا مىآوریم:
1- بدون تردید احیاى گروهى از مردگان در این دنیا از محالات نیست، همانگونه که احیاى جمیع انسانها در قیامت کاملا ممکن است و تعجب از چنین امرى همچون تعجب گروهى از مشرکان جاهلیت از مساله معاد است و سخریه در برابر آن همانند سخریه آنها در مورد معاد مىباشد، چرا که عقل چنین چیزى را محال نمىبیند، و قدرت خدا آن چنان وسیع و گسترده است که همه این امور در برابر آن سهل و آسان است.
2- در قرآن مجید، وقوع رجعت اجمالا در پنج مورد از امتهاى پیشین آمده است.
الف- در مورد پیامبرى که از کنار یک آبادى عبور کرد در حالى که دیوارهاى آن فرو ریخته بود و اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراکنده شده بود، و از خود پرسید چگونه خداوند اینها را پس از مرگ زنده مىکند، اما خدا او را یکصد سال میراند و سپس زنده کرد و به او گفت چقدر درنگ کردى؟
عرض کرد یک روز یا قسمتى از آن، فرمود نه بلکه یکصد سال بر تو گذشت (آیه 259 سوره بقره).
این پیامبر، عزیر باشد یا پیامبر دیگرى تفاوت نمىکند، مهم صراحت قرآن در زندگى پس از مرگ است در همین دنیا (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ).
ب- قرآن در آیه 243 سوره بقره سخن از جمعیت دیگرى به میان مىآورد که از ترس مرگ (و طبق گفته مفسران به بهانه بیمارى طاعون از شرکت در میدان جهاد خوددارى کردند و) از خانههاى خود بیرون رفتند خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده کرد. (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ).
گرچه بعضى از مفسران که نتوانستهاند وقوع چنین حادثه غیر عادى را تحمل کنند آن را تنها بیان یک مثال شمردهاند، ولى روشن است که این گونه تاویلات در برابر ظهور بلکه صراحت آیه در وقوع این مساله، قابل قبول نیست.
ج- در آیه 55 و 56 سوره بقره درباره «بنى اسرائیل» مىخوانیم که گروهى از آنها بعد از تقاضاى مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگبارى شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگى بازگرداند تا شکر نعمت او را بجا آورند (ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
د- در آیه 110 سوره مائده ضمن بر شمردن معجزات عیسى علیهالسلام مىخوانیم: «وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِی» تو مردگان را به فرمان من زنده مىکردى.
این تعبیر نشان مىدهد که مسیح علیهالسلام از این معجزه خود (احیاى موتى) استفاده کرد، بلکه تعبیر به فعل مضارع (تخرج) دلیل بر تکرار آن است و این خود یک نوع رجعت براى بعضى محسوب مىشود.
ه: بالآخره در سوره بقره در آیه 73 در مورد کشتهاى که در بنى اسرائیل براى پیدا کردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود، قرآن مىگوید: دستور داده شد گاوى را با ویژگیهایى سر ببرند و بخشى از آن را بر بدن مرده زنند تا به حیات بازگردد (و قاتل خود را معرفى کند و نزاع خاتمه یابد) (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)
علاوه بر این پنج مورد، موارد دیگرى در قرآن مجید دیده مىشود همچون داستان اصحاب کهف که آن نیز چیزى شبیه به رجعت بود، و داستان مرغهاى چهارگانه ابراهیم علیهالسلام که بعد از ذبح بار دیگر به زندگى بازگشتند تا امکان معاد را در مورد انسانها براى او مجسم سازند که در مساله رجعت نیز قابل توجه است.
به هر حال چگونه ممکن است کسى قرآن را به عنوان یک کتاب آسمانى بپذیرد و با اینهمه آیات روشن باز امکان رجعت را انکار کند؟ اساسا مگر رجعت چیزى جز بازگشت به حیات بعد از مرگ است؟
مگر رجعت نمونه کوچکى از رستاخیز در این جهان کوچک محسوب نمىشود؟
کسى که رستاخیز را در آن مقیاس وسیعش مىپذیرد، چگونه مىتواند خط سرخ بر مساله رجعت بکشد؟ و یا آن را بباد مسخره گیرد؟ و یا همچون احمد امین مصرى در کتاب فجر الاسلام بگوید: «الیهودیة ظهرت بالتشیع بالقول بالرجعة!» (آئین یهود دیگرى در مذهب شیعه به خاطر اعتقاد به رجعت ظهور کرده است!).
راستى چه فرقى میان این گفتار احمد امین، و تعجب و انکار اعراب جاهلیت در مقابل معاد جسمانى است؟!
آیا رجعت واقع میشود؟
3- آنچه تا به اینجا گفتیم امکان رجعت را ثابت مىکرد آنچه وقوع آن را تایید مىکند روایات زیادى است که از جمعى از ثقات از ائمه اهل بیت علیهمالسلام نقل شده است، و از آنجا که بحث ما گنجایش نقل آنها را ندارد کافى است آمارى را که مرحوم علامه مجلسى از آن جمع آورى کرده است بازگو کنیم او مىگوید:
چگونه ممکن است کسى به صدق گفتار ائمه اهل بیت ایمان داشته باشد و احادیث متواتر رجعت را نپذیرد؟ احادیث صریحى که شماره آن به حدود دویست حدیث مىرسد که چهل و چند نفر از راویان ثقات، و علماى اعلام، در بیش از پنجاه کتاب آوردهاند ... اگر این احادیث متواتر نباشد چه حدیثى متواتر است؟! (بحار الانوار جلد 53 صفحه 122)
فلسفه رجعت چیست؟
مهمترین سؤالى که در برابر این عقیده مطرح مىشود این است که هدف از رجعت قبل از رستاخیز عمومى انسانها چیست؟
با توجه به آنچه از روایات اسلامى استفاده مىشود این موضوع جنبه همگانى ندارد، بلکه اختصاص به مؤمنان صالحالعملى دارد که در یک مرحله عالى از ایمان قرار دارند، و همچنین کفار و طاغیان ستمگرى که در مرحله منحطى از کفر و ظلم قرار دارند، چنین به نظر مىرسد که بازگشت مجدد این دو گروه به زندگى دنیا به منظور تکمیل یک حلقه تکاملى گروه اول و چشیدن کیفر دنیوى گروه دوم است.
به تعبیر دیگر، گروهى از مؤمنان خالص که در مسیر تکامل معنوى با موانع و عوائقى در زندگى خود روبرو شدهاند و تکامل آنها ناتمام مانده است حکمت الهى ایجاب مىکند که سیر تکاملى خود را از طریق بازگشت مجدد به این جهان ادامه دهند، شاهد و ناظر حکومت جهانى حق و عدالت باشند و در بناى این حکومت شرکت جویند، چرا که شرکت در تشکیل چنین حکومتى از بزرگترین افتخارات است.
و بعکس گروهى از منافقان و جباران سرسخت علاوه بر کیفر خاص خود در رستاخیز باید مجازاتهایى در این جهان، نظیر آنچه اقوام سرکشى مانند فرعونیان و عاد و ثمود و قوم لوط دیدند ببینند، و تنها راه آن رجعت است.
امام صادق علیهالسلام در حدیثى مىفرماید: «ان الرجعة لیست بعامة، و هى خاصة، لا یرجع الا من محض الایمان محضا، أو محض الشرک محضا» رجعت عمومى نیست بلکه جنبه خصوصى دارد، تنها گروهى بازگشت مىکنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند» (بحار الانوار جلد 53 صفحه 39)
ممکن است آیه 95 سوره انبیاء: «وَ حَرامٌ عَلى قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ» (حرام است بر شهرهایى که بر اثر گناه نابودشان کردیم که بازگردند آنها هرگز باز نمىگردند) نیز اشاره به همین معنى باشد، چرا که عدم بازگشت را در مورد کسانى مىگوید که در این جهان به کیفر شدید خود رسیدند و از آن روشن مىشود گروهى که چنین کیفرهایى را ندیدند باید بازگردند، و مجازات شوند (دقت کنید).
این احتمال نیز وجود دارد که بازگشت این دو گروه در آن مقطع خاص تاریخ بشر به عنوان دو درس بزرگ و دو نشانه مهم از عظمت خدا و مساله رستاخیز (مبدء و معاد) براى انسانها است، تا با مشاهده آن به اوج تکامل معنوى و ایمان برسند و از هیچ نظر کمبودى نداشته باشند.
اعتقاد به رجعت با آزادی اراده انسان منافات ندارد
5- بعضى تصور کردهاند اعتقاد به رجعت با اصل آزادى اراده و اختیار بشر سازگار نیست.
از آنچه در بالا گفتیم روشن مىشود که این اشتباه محض است زیرا بازگشت آنها به این جهان در یک شرائط عادى است و از آزادى کامل برخوردارند.
و اینکه بعضى مىگویند ممکن است جباران و کفار سرسخت بعد از رجعت توبه کنند و به سوى حق بازگردند، جوابش این است که این گونه افراد آن چنان در ظلم و فساد و کفر فرو رفتهاند که این امور جزء بافت وجودشان شده و بازگشتى در آن متصور نیست.
همانگونه که قرآن در پاسخ جمعى از دوزخیان که در قیامت تقاضاى بازگشت به دنیا براى جبران خطاهاى خود مىکنند مىگوید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» یعنی اگر آنها بازگردند دگر بار همان امورى را که از آن نهى شدهاند انجام مىدهند (انعام آیه 28).
و نیز اینکه بعضى گفتهاند: رجعت با آیه 100 سوره مؤمنون سازگار نیست، زیرا طبق این آیه مشرکان تقاضاى بازگشت به جهان مىکنند تا عمل صالح انجام دهند و مىگویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ» اما به آنها پاسخ منفى داده مىشود و گفته مىشود «کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» پاسخ آن با توجه به اینکه این آیه عام است و رجعت خاص است روشن مىشود. (دقت کنید).
6- آخرین سخن اینکه شیعه در عین اعتقاد به رجعت که آن را از مکتب ائمه اهل بیت علیهمالسلام گرفته است، منکران رجعت را کافر نمىشمرد، چرا که رجعت از ضروریات مذهب شیعه است، نه از ضروریات اسلام، بنا بر این رشته اخوت اسلامى را با دیگران به خاطر آن نمىگسلد ولى به دفاع منطقى از عقیده خود ادامه مىدهد.
لزوم پرهیز از احادیث مخدوش و مشکوک
این نیز قابل توجه است که احیانا خرافات بسیارى با مساله رجعت آمیخته شده که چهره آن را در نظر بعضى دگرگون ساخته است، لازم است پایه را بر احادیث صحیح بگذاریم و از احادیث مخدوش و مشکوک بپرهیزیم.
با توجه به همین مقدار که در اینجا آوردیم پاسخ حملات ناآگاهانه بعضى از مفسران اهل تسنن به شیعه (همانند آنچه آلوسى در روح المعانى ذیل آیات مورد بحث آورده) روشن مىشود که این ایراد کنندگان چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.