توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 20829
يکشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۹
حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست
باید توجه داشت که در فرهنگ قرآن،شعائر از جمله حج تنها به قصد دیدار خانه خدا نیست؛ زیرا دیدار و زیارت معنای خاص دارد و زیارت خانه‌ای از سنگ نمی‌تواند تنها هدف و فلسفه حج باشد.
حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست
*تقوا، مقصود حاجی در حج
حج در لغت به معنای قصد است. این واژه در فرهنگ شریعت اسلامی در یکی از شعائر الهی و آیین‌های عبادی به کار رفته و معنای خاص یافته است. در فقه اسلامی به قصد دیدار خانه خدا برای اجرای مناسک و آیین‌ها به کار رفته است. (معجم مقاییس اللغه، ج2، ص29، «حج»)
اما باید توجه داشت که در فرهنگ قرآن،شعائر از جمله حج تنها به قصد دیدار خانه خدا نیست؛ زیرا دیدار و زیارت معنای خاص دارد و زیارت خانه‌ای از سنگ نمی‌تواند تنها هدف و فلسفه حج باشد؛ چنان که شعار قربانی گوسفند و شتر تنها به قصد ریختن خون و انفاق گوشت قربانی در راه خدا نیست. خداوند به صراحت در آیه 37 سوره حج بیان می‌کند که هدف از شعار قربانی دست‌یابی به تقوای الهی است.
با نگاهی به آموزه‌های قرآنی می‌توان به این نکته اساسی دست یافت که تقوا در آموزه‌های قرآنی که از ریشه وقی و وقایه گرفته شده، به معنای سپر گرفتن از جلال الهی و تجلیات اکمل و اتم آن یعنی دوزخ است.
این مهم تنها از راه حرکت در چارچوب قانونی شدن است که خداوند وضع کرده و عقل و وحی کاشف آن است. از این روست که در آیات قرآنی واجبات و محرمات و عمل در چارچوب آن به معنای تقوا داشتن است. پس هنگامی که شخصی به واجباتی عمل می‌کند و مثلا خداوند را عبادت و پرستش می‌کند و یا قربانی می‌کند یا نماز می‌خواند یا روزه می‌گیرد یا قصاص می‌کند، تقوا پیشه گرفته است و امکان تحقق سپری در برابر خشم و جلال الهی را برای خود فراهم آورده است، (بقره، آیه21؛ حج، آیه37؛ بقره، آیات138 و 63 و آیات دیگر) هم چنین اگر از محرمات الهی خود را دور نگه داشته است و مثلا از شرک و کفر و پرستش غیر خدا، هواهای نفسانی، قتل، فحشاء، زنا، تجاوز، ظلم، فساد، گران فروشی و کم‌فروشی و مانند آن پرهیز کرده و اجتناب نموده، تقوا پیشه گرفته است. (مؤمنون، آیه23؛ اعراف، آیه65؛ شعراء، آیات106 و 124 و 142و 161 و 177 و آیات دیگر)
پس حاجی وقتی قصد خانه خدا می‌کند در حقیقت قصد می‌کند تا به تقوا دست یابد؛ چرا که همه اعمال انسانی و تکالیفی که به جا می‌آورد می‌بایست در راستای کسب تقوا باشد؛ حال فرقی نمی‌کند که این اعمال در قالب ترک و اجتناب از اموری باشد یا این که در قالب انجام کاری صورت گیرد. در همین راستا دیگر اقسام احکام نیز معنا می‌شود یعنی کارهای مباح و مستحب و مکروه نیز گویای همین امر است و شخص می‌خواهد به شکلی عمل کند که تقوا را به دست آورد و صفت متقی و پرهیزگار را برای خود اثبات و تثبیت کند.
احرام، اهتمام به مقصد و اعمال محدودیت‌ها
از آن جایی که انسان همواره گرفتار نسیان و فراموشی از سویی و وسوسه‌های شیطانی و هواهای نفسانی از سویی دیگر است، لازم است تا با وضع قوانین و اعمال محدودیت‌ها و نیز در دست گرفتن نشانه‌ها و پرچمی که همواره مقصد و مقصود را به یادش آورد، از مسیر و نقشه راهی که ترسیم کرده و هدف و مقصد و مقصود باز نماند. اینجاست که برخی از آیین‌ها و رفتارها و قوانین به این عنوان مورد استفاده قرار می‌گیرد.
احرام در نماز که با تکبیره‌الاحرام بسته می‌شود، نمونه‌ای است که ما هر روز با آن سر و کار داریم. وقتی نمازگزار تکبیره الاحرام می‌بندد، خود را در محدودیت‌های قانونی قرار داده که به هیچ وجه نمی‌تواند از آن خارج شود و هرگونه خروج از آنها به معنای بطلان از احکام وضعی و گناه از احکام تکلیفی خواهد بود.
احرام در حج چه در آغاز سفر بسته شود یا در میقاتی از مواقیت چندگانه در سرزمین حجاز و نجد انجام گیرد، موجب می‌شود تا شخص در محدوده‌ای قرار گیرد که هرگونه تخلفی از آن به معنای بطلان و گناه خواهد بود.
اصطلاح احرام از «حرم» به معنای بازداشتن خود و یا دیگری از کاری گرفته شده (مقاییس اللغه، ذیل واژه حرم) و به نظر برخی فقیهان، عبارت از نیت، پوشیدن دو جامه خاص، تلبیه یا اشعار و تقلید (علامت‌گذاری قربانی) در حج یا عمره است که موجب تحریم محرمات احرام می‌شود. (زبده البیان، ص 343 و 344)پس وقتی سخن از احرام است، عناصر و مولفه‌هایی باید پدید آید تا این مفهوم در شکل مصداقی خود معنا یابد. پوشیدن جامه خاص احرام، نیت کردن، تلبیه و لبیک گفتن و یا اشعار و تقلید از طریق علامت‌گذاری در حیوانی که قربانی خواهد شد، و مراعات همه سی و چند محرم از محرمات احرام حج و عمره در محدوده زمانی و مکانی خاص تا پایان اعمال هر یک از عمره و حج، مولفه‌ها و عناصر تحقق احرام است.
محرم با احرام خود این پیام را می‌دهد که در دایره محدودیت‌های قانونی عمره و حج قرار گرفته است و در این مدت همه وجودش از جسم و جان و روح و روان در اختیار برنامه‌ای است که از آن به عمره و یا حج یاد می‌شود. البته هر کسی می‌تواند به اراده و اختیار این محدودیت‌ها را با نپوشیدن احرام انجام دهد. مثلا در نماز می‌تواند تکبیره الاحرام را نگوید تا در محدودیت‌های قانونی نماز وارد نشود. وقتی انسان خود دینی را انتخاب نکرده است هیچ محدودیتی برای او نیست: لا اکراه فی الدین، اما وقتی دین را پذیرفته مانند کسی است که تابعیت یک کشوری را برگزیده است و می‌بایست تابع قوانین آن کشور باشد. پس وقتی دین اسلام را پذیرفته است می‌بایست به همه قوانین دین اسلام پای بند باشد و نمی‌تواند برخی از قوانین آن را نادیده گیرد و با آن مخالفت ورزد.
شما می‌توانید وارد انجمن یا تشکلی یا گروهی نشوید و در این زمینه مختار و آزاد هستید ولی وقتی وارد شدید، می‌بایست قوانین و مقررات آن‌ها را مراعات کنید. شما می‌توانید پشت فرمان اتومبیل قرار نگیرید و به خیابان و یا جاده نروید، ولی وقتی این کار را کردید می‌بایست ملتزم به قوانین راهنمایی و رانندگی باشید.
براساس آموزه‌های قرآنی و فقه اسلامی، هر کسی بخواهد به سرزمین وحی مکه معظمه وارد شود می‌بایست مراعات قداست این سرزمین را بکند و با پوشیدن احرام و تقدیس سرزمین و خانه خدا، و انجام مناسک عمره وارد این سرزمین شود. این مانند کسی است که می‌خواهد وارد یک مجلس رسمی شود و باید مراعات شئونات آن مجلس را داشته باشد و یک لباس رسمی بپوشد و کارهایی را که در شأن آن مجلس است انجام داده و مراعات کند. همان‌گونه که با جنابت و حیض نمی‌توان در مسجد وارد شد؛ چرا که طهارت از خباثت‌های اصغر و اکبر لازم است؛ زیرا مسجد مقدس است و می‌بایست قداست آن مکان مراعات شود، ورود به سرزمین مقدس مکه نیز نیازمند احرام بستن به اعمال عمره و انجام مناسک عمره است.احرام عمره برای تقدیس سرزمین وحی و مکه برای آن است که انسان بداند در چه جای پاک و مقدسی گام نهاده است.
او می‌بایست همواره قوانین و محدودیت‌های آن سرزمین را با پوشیدن لباس احرام به خود نشان داده و بر آن اهتمام نموده و توجه دهد. احرام عمره مقدمه‌ای برای ورود به مکان مقدس است، همان گونه که پس از ورود به مسجد لازم است تا دو رکعت نماز تحیت مسجد خوانده شود تا تقدیس کامل شود، در عمره نیز لازم است تا مناسکی انجام شود تا تقدیس مکان مکه و سرزمین وحی انجام گیرد، با این تفاوت که نماز تحیت مسجد مستحب است ولی انجام مناسک عمره واجب است.البته احرام حج سخنی دیگر است. انسان در احرام حج، قصد سرزمین نمی‌کند، بلکه قصد خانه خدا می‌کند. سخن درباره این احرام بسیار است که در جای خود بدان پرداخته می شود.
به هر حال، احرام با شرایط و اجزاء آن به معنی پذیرش محدودیت‌های قانونی و انجام آن به قصد تقدیس سرزمین و یا جایی مقدس است. هر جایی برای خود مقررات و شرایطی دارد که می‌بایست رعایت شود. اگر شما در مجلس عروسی به عزاداری بپردازید یا برعکس در عزاداری به شادی اقدام کنید، شرایط و مقررات و تابوهای آن را مراعات نکرده‌اید و در حقیقت خود و مجلس و محفل را تقدیس نکرده و بی‌احترامی روا داشته و به تعظیم آن نپرداخته‌اید. مراعات قوانین و اجرای محدودیت‌ها به قصد تعظیم و تکریم و تقدیس هر امری است که آن را بزرگ و مهم می‌شمارید.
**احرام زیارت یار
احرام چنان که گفته شد گاه به قصد ورود به جایی و تقدیس مکانی است و گاه برای زیارت و دیدن یاری است. در تکبیره‌الاحرام نماز انسان قصد ورود به جایی و تقدیس مکانی نمی‌کند، بلکه قصد شخص و زیارت و دیدار خداوند را در دل دارد. حج و قصد نمازگزار با تکبیره‌الاحرام نماز ورود به خانه دل خداست. می‌خواهد دمی با خدایش خلوت کند و با او سخن بگوید و مصاحبتی داشته باشد. از این جایی که زیارت خداوند و دیدارش و سخن گفتن با او، رعایت آدابی را می‌طلبد، انسان می‌کوشد تا بهترین شیوه و روش را برگزیند که محبوب خداوند است.
هر چند که خداوند محبوب انسان به ظاهر حبیب توجه دارد و دوست دارد کسی که به دیدار و زیارتش آمده پاک‌ترین جامه و خوشبوترین و زیباترین باشد، ولی آن چه برای محبوب مهم است، حب و دوستی حبیب است. اینکه خالصانه به دیدارش آمده باشد و این دیدار نه برای خوف از جلال، یا شوق جمال، بلکه به عشق دیدار روی محبوب باشد. اعمالی که انسان در نماز به جا می‌آورد در حقیقت آداب حضور در نزد محبوب است که حبیب از جلال و جمالش آگاه است ولی عاشق همین کمالات محبوب است. اصولا انگیزه رفتن به دیدار چنین شخصی همان کمالی است که در اوست. او به عشق کمال و دیدن زیبایی‌های کمالات الهی به نزد محبوب می‌رود. دیدن روی خداوندی او را به چنین حضور و محضری کشانده است. محبوب به او اجازه می‌دهد تا در این دم حضور هر چه می‌خواهد از اعمال ادب به جا آورد و هر سخنی نیک و زیبایی را بر زبان جاری کند و از عشق وحب و شوق خود بگوید. در این محضر، محبوب پرده‌نشین اجازه می‌دهد تا حبیب از دلدادگی‌هایش بگوید و با محبوبش معاشقه به جا آورد و ادب گزارد و از عشق سوزان خود بگوید و بر خاک تذلل سر بساید و تن و جان را تقدیم عظمت کبریایی محبوبی کند که در تسبیح هر تشبیهی است و هر تحمید و تکبیری به تهلیل تسبیح‌اش باز می‌گردد. الله را می‌بیند و به ستایش می‌پردازد و فریاد تکبیر برمی‌دارد و او را محبوبی یکتا و یگانه می‌نامد و به تهلیل می‌پردازد و در نهایت اقرار می‌کند که از هر آنچه در ستایش به تحمید و تکبیر و تهلیل گفته است، نارساست و تسبیح‌گوی اوست؛ چرا که درک و فهمش بیش از این نمی‌رسد و پرنده خیالش پری ندارد تا از تکبیر بگذرد و در نهایت در آستانه تقدیس و تسبیح فرود می‌آید.
روزگاری در خانه و مساجد گوناگون به سمت خانه خدا از دور به زیارت و معاشقه پرداخته است و اکنون یک بار از سوی خداوند مجاز به دیدار از خانه خدا شده تا به سرزمین خدا و خانه خدا درآید؛ چرا که حجت اسلام تنها یک بار است و تنها محبوب را در طول عمر یک بار توفیق زیارت دست خواهد داد.
اکنون به شوق دیدار خانه خدا از خانه تن بیرون می‌آید. پیش از ورود به سرزمین مقدسی که خانه خدا در آن است آداب ورود و اذن دخول به سرزمین را به احرام عمره آغاز می‌کند. آن‌گاه به سرزمین مقدس می‌رود و پس از روزگاری سخت و انجام ‌آدابی شیرین در انتظار یوم‌الحج‌الاکبر می‌ماند تا مجاز به ورود به خانه خدایی شود که یک بار تا در خانه‌اش آمده و هفت بار طواف عشق کرده است. امروز در روز اکبر نفس خود را به قربانگاه می‌برد تا همه چیز را فرو گذارد و به پیشگاه خدا در خانه‌اش برود.
**زیارت مظاهر الهی در خانه خدا
اما خدا و محبوب را چگونه ببیند؟ زمانی بس گذشته است. همه آداب را انجام داده است. هر چه گفته شده و خواسته شده را به دقت به جا آورده است؛ اما خدا کجاست؟ آن محبوب دل‌ها کی می‌آید؟ کجاست تا بیاید؟ وقتی چشم دل باز می‌کند می‌بیند مظاهر الهی و متالهان ربانی در برابر ایشان هستند. در باطن کعبه اولیای الهی را می‌بیند؛ چرا که خداوند در متالهان ربانی تجلی یافته است و هیچ انسانی جز رسول‌الله(ص) را نرسد که بی‌حجاب و حاجب با خداوند سخن گوید و او را ببیند (نجم، آیات 8 و 9 و آیات دیگر) که او مظهر نخست الله و صادر اول حق است. از این روست که حبیب می‌بایست برای دیدن محبوب به حبیب محبوب نظر کند (آل‌عمران، آیه 31)
همان‌گونه که سالیان سال در زیارت دور از خانه خدا، در نمازهایش از طریق حبیب محبوب با محبوب دیدار داشته است و پرده نازک و لطیف ولایت به مولی نگریسته و سلام از دوزخ و رسیدن به تقوا را در سلام بر چهارده معصوم(ع) یافته است، در آن‌جا نیز درمی‌یابد که خانه‌نشین خانه خدا، مولی الموحدین پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) هستند. این‌جاست که می‌یابد که بر ایشان سلام کند و به زیارت ایشان درآید که نفوس ایشان نفس پیامبر(ص) و طاعت ایشان عین طاعت خداوند است. (آل عمران، آیات32 و 61 و 132؛ نساء، آیه59)
از این‌رو در روایات بارها تکرار شده که «من تمام الصلاه، لقاء الامام»؛ تمام و کامل شدن نماز به لقاء امام است که این مسأله در سلام جمعی به ایشان از طریق: «السلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته» است. در حقیقت وقتی پرده‌ها و حجاب‌ها درنماز فرو می‌افتد انسان در پایان محضر محبوب می‌بیند که در برابر پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت نشسته است. پس به اینان به عنوان محبوب خود سلام می‌دهد؛ چرا که هر کسی حب خدا می‌خواهد می‌بایست از طریق حب حبیب خدا یعنی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برسد. از این روست که اکمال و اتمام دین اسلام به ولایت محبت و اطاعت است (مائده، آیه3) و هر کسی حب خدا خواهد می‌بایست نخست محبوب ایشان شود؛ چرا که پایان رجعت انسان و منتهای سیر او، خدای محمد(ص) است. (انشقاق، 8؛ نجم، آیه42)
امام ‌باقر(ع) درباره حقیقت زیارت خانه خدا و حج می‌فرماید: تمام الحج لقاء الامام؛ تمامیت حج، لقاء و دیدار امام است. (علل الشرایع، صدوق، ص459، العیون، ج2، ص262) امام صادق(ع) نیز می‌فرماید: اذا حج أحدکم فیختم حجه بزیارتنا، لأن ذلک من تمام الحج؛ هنگامی که شخصی از شما حج گزارد پس آن را به زیارت ما پایان و ختم نماید؛ زیرا دیدار امام از شرایط تمامیت حج است.(همان)امام‌ باقر(ع) در بیان علت اینکه لقاء و دیدار امام(ع) از شرایط کمال و تمامیت حج است می‌فرماید: انما أمر الناس أن یأتوا هذه الأحجار فیطوفوا بها، ثم یأتونا فیخبرونا بولایتهم، و یعرضوا علینا نصرهم؛ به درستی که مردم مأمور شدند تا به نزد این سنگ‌ها بیایند و آن‌ها را طواف کنند؛ سپس به نزد ما آیند و به ولایت خودشان نسبت به ما خبر دهند و نصرت و یاری خودشان را نسبت به ما عرضه دارند.(همان)
همچنین حضرت امام باقر(ع) که مظهر علم ذات اقدس خداوندی و باقر علوم‌الاولین و الاخرین است، وقتی به مکه مشرف شد، دید مردمی کنار کعبه طواف می‌کنند، فرمود: «هکذا کانوا یطوفون فی‌الجاهلیه؛ در جاهلیت نیز این چنین اشواط سبعه داشتند و دور این کعبه می‌گشتند و اسلام نیامده است تا همان سنت جاهلی را ادامه دهد: «انما أمروا أن یطفوا بها ثم ینفروا الینا فیعلمونا بولایتهم و مودتهم و یعرضوا علینا نصرتهم»، ثم قرأ قوله سبحانه و تعالی: «فاجعل أفئده من الناس تهوی الیهم». فرمود: دور این سنگ‌های بی‌اثر گشتن در جاهلیت نیز رایج بود. این تعبیر که: «احجار کعبه سود و زیانی نمی‌رساند» به‌طور مکرر در بیانات اهل‌بیت(ع) آمده است تا زایران کعبه بدانند که در کنار «کعبه گل»، آن «کعبه دل» که اصل ولایت و رهبری است، محفوظ است.
در کتاب قیم نهج‌البلاغه آمده است که: «ألا ترون ان الله سبحانه و تعالی اختبر الاولین من لدن آدم الی الاخرین من هذا العالم باحجار لا تضر و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع فجعلها بیته الحرام الذی جعله للناس قیاماً؛ خداوند با این سنگ‌ها، که تقرب و تبعد آن‌ها را سود و زیانی نیست، مردم را امتحان کرده است. بوسیدن احجار کعبه برای آن نیست که این حجر سود و زیانی دارد. حضرت امام‌ باقر(ع) فرمود: مردم موظف‌اند که اطراف این سنگ‌ها بگردند اما بعد از طواف، به بارگاه ولای ما بار یابند و مودت و نصرت و آمادگی خود و «حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر» را بر ما عرضه کنند، آنگاه حضرت این آیه کریمه را قرائت فرمود: «فاجعل أفئده من الناس تهوی الیهم». یعنی پروردگارا! دل‌های گروهی از مردم را به فرزندان من مشتاق کن.
به هرحال، مقصد حاجی باید لقاء امام به عنوان حبیب خداوند باشد تا در این دیدار اطاعت و نصرت آنان را بیان و عرضه کند و خود را برای ایشان خالص گرداند. در هر عمل دیگری لازم است که حاجی قصد دیگری کند نه اینه قصد سنگ کند. در آیات قرآنی آمده که زکات و انفاق مردم زمانی تأثیر دارد که پیامبر(ص) و امام(ع) آن را بپذیرد و امضاء کند. از این‌رو بارها گفته شده که «من تمام الصیام لقاء الامام»، و یا «من تمام الزکاه لقاء الامام»؛ چرا که ولایت است که همه این ها را تمام می‌کند و معنا می‌بخشد و موجب قرب بنده به خدا می‌شود. از این‌رو امام باقر(ع) می‌فرماید: «بنی‌الاسلام علی خمسه أشیاء: علی الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولایه»، سخن از «ولایت» است که با کلمه «والی» از آن تعبیر شده: «و الوالی هو الدلیل علیهن».


منبع کیهان
Share/Save/Bookmark