تحولات در ایران و درباره ایران بسیار سریع رخ میدهد. حتی شاید تا پایان نگارش این نوشتار یا خواندن آن، اتفاقاتی رخ دهد که گزارههای همین یادداشت کوتاه را هم زیر سوال ببرد. اما به هر حال، هر تحلیلگری ناچار است بر مبنای اتفاقاتی که تا لحظه نوشتن تحلیل او رخ داده است، بنویسد.
تا پیش از بامداد سیزدهم دیماه سال ۹۸ و در پی اتفاقاتی که به حوادث «آبان» مشهور شد، اصلیترین سوال، آمار کشتهشدگان یا بازداشتیهای اعتراضات پاییز بود و به نظر میرسید این حوادث، بر تصمیم مردم برای مشارکت در انتخابات پارلمانی اسفند تاثیر دارد اما ساعاتی از روز سیزدهم دیماه نگذشته بود که پهپاد MQ۹ آمریکایی در فرودگاه بینالمللی بغداد با سرعت ۲۳۰ مایل در ساعت، معادلات را به نفع انسجام ملی در ایران و مشارکت بالا در انتخابات عوض کرد و سپهبد قاسم سلیمانی از قدرتمندترین چهرههای نظامی منطقه و جهان، یکی از شاخصترین قهرمانان ملی ایران و همچنین از مهمترین و موثرترین فرماندهان سپاه را هدف قرار داد.
هنوز پیکر شهید قاسم سلیمانی وارد ایران نشده بود که در گام اول، جریانهای مختلف سیاسی از هر طیف در صدور پیام تسلیت، از هم سبقت گرفتند؛ طیف گستردهای که یک سر آن سیدمحمد خاتمی بود و سر دیگرش سیداحمد خاتمی. تقریبا همه، کلیدواژه مشترک «انتقام سخت» را که مقام معظم رهبری در پیام خود آورده بودند، تکرار میکردند. شاید این اولین گردهمایی ناخواسته جریانهای سیاسی کشور و تحولی بزرگ در عرصه سیاست داخلی ایران پس از اعتراضات آبان به شمار میآمد.
وقتی «حاج قاسم» وارد ایران شد، میلیونها نفر از مردم نیز دور او حلقه زدند و این محور اتحاد، چند روز بعد و پس از آنکه بر اثر تراکم جمعیت در مراسم تشییع او چند ده نفر در کرمان جان باختند، به خاک سپرده شد. حالا همه چشمانتظار «انتقام سخت» بودند و این اتفاق، بامداد چهارشنبه ۱۸ دی با حمله موشکهای سپاه پاسداران به پایگاه «عینالاسد» در خاک عراق رخ داد؛ اتفاقی که سپاه آن را «انتقام سخت» عنوان کرد، رهبر معظم انقلاب آن را یک «سیلی» خواندند و دونالد ترامپ مستأجر کاخ سفید نیز آن را بیاهمیت و بدون تلفات جلوه داد؛ گرچه طی روزهای بعد، آمارهای رسمی پنتاگون در تناقض با صحبتهای ترامپ بود.
بعد از این دو رویداد، تحلیلگران مشارکت بالا در انتخابات را به دلیل خشم مردم نسبت به اقدام آمریکا در ترور یک چهره ملی، تضمینشده میدانستند اما این تحلیل نیز عمر زیادی نداشت و حالا این سامانه پدافندی TOR M۱ روسی بود که با اشاره انگشت یک اپراتور از نیروهای پدافند هوایی سپاه، اثر تحولاتی را که پهپاد آمریکایی پدید آورده بود، در فضای رسانهای غربی تا حدودی خنثی کرد و با سرنگونی پرواز ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین در حوالی فرودگاه امام خمینی، ۱۷۶ مسافر را که اغلب آنان نیز ایرانی بودند به کام مرگ کشید.
با گذشت فقط چند روز از تولد یک انسجام ملی با چاشنی تنفر از تروریسم، ناگهان ورق برگشت. اعتراضها بار دیگر شروع شد و این بار دانشجویان، پرچمدار انتقاد به وضع موجود شدند. شعارها رادیکال و فضا به شدت تند شد و در این میان، مشارکت مردم در انتخابات محل بحث شد.
وقتی این اعتراضها در سراشیبی فراموشی افتاد، روند تایید صلاحیتهای شورای نگهبان، بار دیگر انتخابات را به یاد مردم آورد و حسن روحانی نیز که با بحرانهای پی در پی مواجه بود، از این روند انتقاد کرد تا آنجا که گفت: «این مجلس هم نوش جانتان»؛ گرچه ۲۷ بهمن در نشست خبری خود گفت که «نگفتم انتخابات ایران انتصابات است بلکه گفتم نگذارید انتخابات ایران تبدیل به انتصابات شود».
اصولگرایان سنتی، نواصولگرایان، جریان پایداری و جریان بهار، اصلیترین گرایشهای جریان مقابل دولت در عرصه رقابت انتخابات ۹۸ به شمار میروند و از جناح اصلاحطلب نیز نه به صورت حزبی و جریانی بلکه به صورت تکچهره میتوان کاندیداهایی را برشمرد.
شاخصترین کاندیدای اصولگرایان سنتی، مصطفی میرسلیم است که رقیب نهچندان جدی و ضعیف حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ به حساب میآید. محمدباقر قالیباف که پس از ابراهیم رئیسی، مهمترین رقیب روحانی در انتخابات ۹۶ بود، حالا شاخصترین کاندیدای جریان نواصولگرایی به شمار میآید و پس از چند دوره سابقه شکست در انتخابات ریاست جمهوری، حالا در رویای تکیه بر کرسی ریاست مجلس است. از مهمترین کاندیداهای جریان پایداری، نزدیک به آیتالله مصباح یزدی نیز میتوان به مرتضی آقاتهرانی و علیرضا زاکانی اشاره کرد که از سال ۹۲ تاکنون، همواره از مخالفان جدی حسن روحانی و سیاستهای او بهویژه در عرصه سیاست خارجی و به طور خاص از مخالفان برجام بودهاند. در این جمع، چهرههایی مانند حمید رسایی، مجتبی ذوالنور و محمود نبویان نیز به چشم میخورند.
در جریان بهار نیز که طرفداران جدی محمود احمدینژاد رئیس جمهوری پیشین ایران و مورد خشم اصولگرایان حضور دارند، چهرههای معدودی توانستهاند پا به عرصه رقابت بگذارند که در میان آنان شخصیت مشهور و مهمی به چشم نمیخورد.
در جناح اصلاحطلبان و نزدیک به دولت نیز چهرههای جدی مانند علی مطهری در میان کاندیداهای تایید صلاحیتشده حضور ندارند و جریان اصولگرای مدافع دولت در مجلس فعلی نیز که در راس آنها علی لاریجانی و کاظم جلالی بودند، یا مانند لاریجانی پا به صحنه انتخابات نگذاشتند یا مثل بهروز نعمتی رد صلاحیت شدند و این یعنی روحانی و کابینهاش تنهاتر از همیشه باید دو سال از عمر دولت را به مواجهه با مجلسی بگذرانند که کمترین حامی را در آن دارند.
در این فرصت میتوان به میزان مشارکت مردم ایران در ۱۰ انتخابات گذشته مجلس نگاهی داشت. از ۲۴ اسفند سال ۵۸ تا ۷ اسفند سال ۹۴، میزان این مشارکت به ترتیب ۵۲.۱۴ درصد، ۶۴.۶۴ درصد، ۵۹.۷۲ درصد، ۵۷.۸۱ درصد، ۷۱.۱ درصد، ۶۷.۳۵ درصد، ۵۱.۲۱ درصد، ۵۵.۴ درصد، ۶۳.۸۷ درصد و ۶۱.۸۳ درصد واجدان شرایط رای دادن بوده است که بیشترین میزان مشارکت مربوط به سال ۷۴ و کمترین میزان نیز مربوط به سال ۸۲ است و البته هیچگاه میزان مشارکت از ۵۱ درصد پایینتر نبوده است.
با همه این اوصاف، درستترین و دقیقترین پیشبینی در مورد انتخابات آینده و هر تحول دیگری در داخل ایران این است: «مردم ایران قابل پیشبینی نیستند».