جرج گربنر، استاد رشته ارتباطات و مبدع نظریه «کاشت» است. نظریه کاشت بر آثار تدریجی و درازمدت رسانهها به ویژه تلویزیون، بر شکلگیری تصویر ذهنی مخاطبان از دنیای اطراف و مفهومسازی آنان از واقعیت اجتماعی تأکید میکند.
جرج گربنر و همکارانش معتقدند که تماشای تلویزیون نقش مستقلی در مفهومسازی مخاطبان از واقعیت اجتماعی دارد. فرضیه اصلی و گرداننده پژوهش کاشت این است که هر چقدر مردم زمان بیشتری را صرف تماشای تلویزیون کنند، باورها و فرضهایشان در مورد زندگی و جامعه، بیشتر با پیامهای مکرر و ثابت در برنامههای هنری، تفریحی و سرگرمی تلویزیونی همخوان خواهد شد. گرنبر و همکارانش که به تاثیر خشونت در برنامههای تلویزیون بر مخاطبان پرداخته بودند، دریافتند کسانی که خیلی زیاد از تلویزیون میبینند، در مقایسه با کسانی که کمتر تلویزیون تماشا میکنند، دنیا را بیشتر ناامن و بیارزش میبینند.
تلویزیون امریکا زندگی در دنیایی خشن را نشان میدهد و آنهایی که زیاد از تلویزیون استفاده میکنند، دنیای واقعی را نیز به همان اندازه خشن میبینند. قدر مسلم این نظریه مخاطب را منفعل در نظر گرفته و از حق انتخاب او در تماشای برنامه یا واکنش نشان دادن حرف زیادی نمیزند.
اینها را برای این میگویم که دو پلتفورم نمایش خانگی نماوا و فیلیمو غیر از عرضه فیلم و سریالهای غیرایرانی، ساخت سریال ایرانی را در دستور کار دارند که ممیزی ساخت آنها به لحاظ فرم و محتوا کمی آزادانهتر از ساخت سریال در تلویزیون است.
یکی از این مسائل فرمی که در اعتقاد (و به عبارتی محتوا) میگنجد، مشکل حجاب درست زنان است که برخی اوقات با فیلترهایی برطرف میشود. اما مساله مهم در این سریالها، محتوا و موضوع است که هیچ فیلتری از عهده حل آن برنمیآید؛ حتی محدودیت خانواده در تماشای فیلم و سریال پلتفورمها با توضیح «این سریال برای افراد کمتر از 15 سال توصیه نمیشود». چرا که امکان دسترسی نوجوانان و جوانان به اینترنت خصوصا در شرایط پاندمی کرونا که استفاده از اینترنت برای آنها یکی از لوازم زندگی شده است، قابل فیلتر کردن و محدودیت نیست.
مثلا موضوع سریال «حرفهای» که توسط پلتفورم نماوا ساخته شده و تاکنون 15 قسمت از آن نیز پخش شده است، قتل و دزدی از یک دوست صمیمی و قتل برادران ناتنی به بهانه انتقام دوران کودکی است. عاملان این قتلها و دزدیها، یک خانم و آقا هستند که روزی دلداده یکدیگر بودند. نقشه این قتلها و دزدی را خانم طراحی میکند و آقا که در دنیا فقط حرف پدر و این خانم را گوش میکند، آن را عملی میکند.
اینکه فیلمنامه آنقدر قوی و پیچیده است که نمیتوان به راحتی قاتل و خصوصا دلیل این قتلها را دانست، مسلما نقطه قوت سریال است، اما سوال اصلی اینجاست که اصلا چنین اتفاقهایی کجا و چگونه در جغرافیای ایران رخ میدهد؟ و اگر رخ میدهد چقدر یک رسانه اجازه دارد آن را به تصویر بکشد؟ دسترسی به اسلحه به سادگی آب خوردن است. فریب دادن افرادی که قرار است نقشه را عملی کنند، نیز به سادگی انجام میشود، چون پول حلال مشکلات است. به دلیل نفوذ خانم در خانه دوست، هک دوربین مخفی امکانپذیر است، بله این اتفاق نیز به راحتی عملی میشود. اجرای یک تصادف ساختگی در جاده و سقوط ماشین در دره و کشتن یک یا دو نفر در هر قسمت و خیلی کارها و اتفاقات دیگر که خشونت و بیرحمی را به سر حد جنون میرساند، کمی دور از تصور است.
نمیخواهم از فیلمنامه ایرانیزه شده حرف بزنم و احتمال میدهم که حتما این اتفاقات در ایران هم مثل هر کشور دیگری رخ میدهد و حکایت «دهکده جهانی» مارشال مکلوهان که دسترسی به اخبار به دلیل گسترش رسانهها و خصوصا گسترش اینترنت را پیشبینی میکرد، قطعا دیدن فیلم و سریالهای جهانی و تاثیرپذیری و آموزش آنها را نیز به دنبال دارد.
پس هم مردم از این سریالها میآموزند و مرتکب آن اتفاقات میشوند و هم هنرمندان عرصه سینما و تلویزیون مدلی برای به تصویر کشیدن آن اتفاقات پیدا میکنند.
البته که مخاطب فعال را که قدرت انتخاب رسانه خود و برنامه مورد علاقهاش را دارد، فراموش نمیکنم، ولی به راستی چند درصد مخاطبان این سریالها در دسته مخاطبان فعال قرار دارند؟ با توجه به موضوع هیجانی و بازیگران عمدتا جوان سریال، قطعا درصد بسیار زیادی از این مخاطبان، جوانان هستند که هیجان و ماجراجویی جزء لاینفک وجودشان است، هر چند که ما هیجانات آنها را کمتر ببینیم و همین امر میتواند به سادگی آنها را در دسته مخاطبان غیرفعالی قرار دهد که نه تنها قدرت انتخاب رسانه و برنامه را ندارند، بلکه خیلی خوب و سریع جذب سریالها و برنامههای هیجانی میشوند.
اگر بخواهیم نظریه کاشت جرج گربنر را که بر این باور است خشونت برنامههای تلویزیونی در درازمدت بر مخاطب تاثیر میگذارد و آنها را به خشونت وامیدارد، در مورد چنین سریالهایی در نظر بگیریم، این سوال مطرح میشود که چرا چنین موضوعات خشنی به تصویر کشیده میشود؟ چرا در ساخت چنین سریالهایی با متخصصان رشته ارتباطات و علوم اجتماعی و جامعهشناسان و روانشناسان مشورت نمیشود تا از میزان خشونت آن کاسته شود؟
مشاهدات بسیاری وجود دارد که تهران را جزء شهرهای عصبی و پرخاشگر قرار میدهد، با وجود چنین سریالهایی چقدر میتوان امید داشت که این عصبیت کاهش پیدا کند؟ چقدر میتوان امید داشت که تاثیر خشونت ناشی از این سریالها، باعث پر شدن زندانها و کانون اصلاح و تربیت نشود؟
بیاییم حالا که به مدد وجود پلتفورمهای نمایش خانگی، امکان ساخت فیلم و سریال وجود دارد، و دسترسی به اینترنت (حتی از طریق گوشیهای هوشمند که همه جوانان یکی از آنها را در جیب خود دارند) به سادگی امکانپذیر است، موضوعاتی را به تصویر بکشیم که تاثیر مثبت و سازنده در جوانان ایجاد کند، که فردای بهتری را برای همه و خصوصا جوانان بسازد.
*عضو هیات علمی واحد تهران شمال دانشگاه آزاد اسلامی