بازگشت «هوشنگ امیراحمدی» با دستور رئیسجمهور احمدینژاد به تهران و مکلف شدن دانشگاهها و مراکز پژوهشی کشور به همکاری با این جاسوس سرشناس CIA ماجرای کوچکی نبود که اصولگرایان با بیتفاوتی از کنار آن بگذرند و آغاز سال ۱۳۸۷ آبستن حوادث تلخی بود؛ نقطه آغاز تراژدی یک رئیسجمهور محبوب.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، بازگشت «هوشنگ امیراحمدی» با دستور رئیسجمهور احمدینژاد به تهران و مکلف شدن دانشگاهها و مراکز پژوهشی کشور به همکاری با این جاسوس سرشناس CIA ماجرای کوچکی نبود که اصولگرایان با بیتفاوتی از کنار آن بگذرند و آغاز سال ۱۳۸۷ آبستن حوادث تلخی بود؛ نقطه آغاز تراژدی یک رئیسجمهور محبوب.
نامه شماره ۵۱۹/۱۶ مورخه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷ قائم مقام وزیر علوم خیلی زود به دست روزنامه «کیهان» رسید۲۹۹ و از دل آن یک «خبر ویژه» جنجالی درآمد که در واقع، اولین هشدار جدیِ دردمندانه اصولگرایان به رئیسجمهور احمدینژاد بود تا در دام پیچیده جاسوسان کهنهکار غرب نیفتد.۳۰۰
از راست: امیراحمدی، محمدجواد ظریف (نماینده ایران در سازمان ملل) و «شیرین عبادی»
(از کارگزاران براندازی نرم در ایران) در نیویورک.
شناختِ «کیهان» از «هوشنگ امیراحمدی» به دهه ۱۳۷۰ بازمیگشت و نخستین ردپای او پس از دوم خرداد در ملاقات «عباس عبدی» (نظریهپرداز اصلاحطلبان) با «باری روزن» (وابسته فرهنگی آمریکا در ایران و از گروگانهای سفارت) آشکار شد.۳۰۱ امیراحمدی از سال ۱۳۷۷ در کنار یکی از رابطان «ریچارد فرای» در «شورای آمریکا- ایران» هماهنگی این ملاقات را برعهده داشت۳۰۲ و سرانجام سال ۱۳۷۸ عبدی و روزن در مقر یونسکو در پاریس با یکدیگر دیدار کردند۳۰۳ تا تکاپوهای اصلاحطلبان برای عادیسازی روابط با ایالات متحده شکل روشنتری به خود بگیرد.
از راست: امیراحمدی، محمود احمدینژاد و محمدجواد ظریف در نیویورک؛ ۱۳۸۵
پس از این اتفاق، «دفتر پژوهشهای موسسه کیهان» یک پروژه تحقیقاتی را با هدف شناخت «دلالان رابطه ایران و آمریکا» تعریف کرد و مرداد ۱۳۷۹ حاصل آن مطالعات ابتدا در صفحه «پاورقی» روزنامه کیهان۳۰۴ و سپس در جلد ۱۹ مجموعه کتابهای «نیمه پنهان» به چاپ رسید،۳۰۵ اما آذر ۱۳۸۱ باز هم اتفاق تکاندهنده جدیدی افتاد که نشان داد حساسیت «کیهان» درباره «هوشنگ امیراحمدی» دقیق و به موقع بوده است.
در همین زمان ، «قوه قضائیه» و «اطلاعات سپاه» بر روابط خارجی، پروژههای جمعآوری اطلاعات در نظرسنجیهای «موسسه آینده» حساس شدند و آن را به عنوان یک «کیس امنیتی» زیر نظر گرفتند. این موسسه به ظاهر یکی از محافل تئوریک اصلاحطلبان و مخزن پژوهشی «حزب مشارکت ایران» به شمار میرفت که «عباس عبدی»، «علیرضا علویتبار»، «حسین قاضیان»، «بهروز گرانپایه» و... در آن دفتر داشتند.۳۰۶
بازداشت، به دنبال بازرسی از موسسه آینده تئوریسینهای اصلاحطلبان در معرض اتهام «فروش اطلاعات به آمریکا» قرار داد.۳۰۷ این اتهام با اسناد، مراقبتهای ضدجاسوسی و همچنین اعترافات برخی از اعضا اثبات شد،۳۰۸ ولی مساله کلیدی نقش «هوشنگ امیراحمدی» در شکار جاسوس از کانال «موسسه آینده» برای سرویسهای MI۶ و CIA بود.۳۰۹ امیراحمدی اینبار یک «رسوایی جاسوسی» غیرقابل باور را روی دست اصلاحطلبان و برخی از اعضا ء گذاشت.
«حزب مشارکت ایران» ۳۱۰ با این همه، پیوند او با اصلاحطلبان ادامه یافت و با «محمدجواد ظریف» (نماینده ایران در سازمان ملل در دولتهای خاتمی و احمدینژاد) و «صادق خرازی» دوست بود و آنها را در نیویورک میدید؛ چنانکه یکبار به واسطه ظریف با «شیرین عبادی» و دیگر نیروهای حامی «کودتای مخملی» ملاقات و رایزنی کرد.۳۱۱ بعدها نیز امیراحمدی از طریق همین دیپلمات مرموز یعنی «محمد جواد ظریف» توانست مساعدت و همکاری مشایی را جلب و رئیسجمهور احمدینژاد را در دومین سفرش به آمریکا ملاقات کند.۳۱۲
این دیپلمات ایرانی را باید یکی از نخستین نقاط تماس کانونهای «اصلاحات» و «انحراف» دانست که سال ۱۳۸۵ در فاصله ۲ هفته پس از برنامهریزی دیدارهای «سیدمحمد خاتمی» با مقامات بلندپایة آمریکایی، برای رئیسجمهور احمدینژاد نیز با دلالان رابطه ایران و آمریکا جلسه میگذاشت!
هوشنگ امیراحمدی در دهه ۱۹۹۰ با مادلین آلبرایت (وزیر امور خارجه دولت کلینتون).
دستخط زیر عکس، یادداشت یادبود آلبرایت برای این جاسوس CIA است.
«هوشنگ امیراحمدی» پیش از آنکه به ایران بازگردد، با پاسپورت آمریکاییاش به «اسرائیل» رفت تا با یکی از مقامات ایرانیالاصل و بلندپایة رژیم صهیونیستی در کاخ نخستوزیری درباره ماموریت جدیدش دیدار و مذاکره کند.۳۱۳ در شهر «تلآویو» کسی جز «شائول موفاز» منتظر او نبود.۳۱۴ موفاز اصلیت اصفهانی داشت و در تهران به دنیا آمد، اما در سال ۱۳۳۶ جزء نخستین گروههای یهودیان صهیونیست بود که برای زندگی به سرزمینهای اشغالیِ فلسطین فرستاده شدند.۳۱۵
موفاز در جوانی به یکی از سران نظامی و امنیتی درجه یک صهیونیستها تبدیل شد۳۱۶ و همیشه او را یک سیاستمدار تصمیمساز در صحنه امنیتی اسرائیل میدانستند. سال ۱۳۷۸ به فرماندهیِ «ستاد کل ارتش اسرائیل» رسید۳۱۷ و در سراسر سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۵ وزارت دفاع رژیم صهیونیستی را در اختیار داشت.۳۱۸
«ایهود اولمرت» نخست وزیر اسرائیل در سال ۱۳۸۶ ابتدا «شائول موفاز» را به معاونت و سپس به جانشینی خود برگزید۳۱۹ و وقتی «هوشنگ امیراحمدی» برای ملاقات او به کاخ نخستوزیری در تلآویو رفت، حتی از موفاز به عنوان یکی از گزینههای اصلی تصدی پست نخستوزیری آینده رژیم صیونیستی نام میبردند؛۳۲۰ هرچند او به این سمت دست نیافت و همچنان در آرزوی رهبری یک رژیم جعلی است. بخشی از مذاکرات امیراحمدی و موفاز تا امروز محرمانه مانده و قسمتهایی از آن نیز قابل نشر نیست، اما محور گفت وگوهای این دو بر سر ارسال و دریافتِ «یک سیگنال جدید» از سوی ایران بود.
امیراحمدی در کنار «هیلاری کلینتون» وزیر پیشین امورخارجه آمریکا
اینکه امیراحمدی با چه پشتوانه و اعتباری در مذاکرات سریاش به معاون نخستوزیر اسرائیل اطمینان داد که «خطر مهمی از جانب رئیسجمهور احمدینژاد موجودیت رژیم صهونیستی را تهدید نمیکند»،۳۲۱ امروز روشنتر به نظر میرسد. او با استناد به ملاقاتها و مذاکراتش در سال ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ با رئیسجمهور احمدینژاد و «اسفندیار رحیممشایی» در نیویورک به «شائول موفاز» میگفت با شناختی که از آراء و ایدههای نزدیکان بانفوذ رئیسجمهور دارد، «موضع رسمی ایران نابودی اسرائیل نیست!»۳۲۲
امیراحمدی سال ۱۳۸۷ پس از دیدار با معاون نخستوزیر رژیم صهیونیستی در شهر تلآویو، به ایران آمد تا راههای ارسال یک پالس سیاسی و سیگنال جدید به نفع اسرائیل را بررسی کند.۳۲۳ بنابراین، نخستین ماموریت امیراحمدی در دوره جدید فعالیتش به طور مستقیم توسط سران امنیتی- نظامی رژیم صهونیستی طراحی گشت؛ ماموریتی که در نگاه اول «غیرممکن» به نظر میرسید، چون در آن هنگام رئیسجمهور احمدینژاد را همچنان به عنوان یک شخصیتِ اصولگرای نفوذناپذیر میشناختند که با سالها تجربه سیاسی و نقد اصلاحطلبان به سادگی در میدان بازی دشمن قرار نمیگیرد.
با این همه، رویدادهایی در پشتصحنه سیاسی جریان داشت که امیراحمدی را از پیگیری این ماموریت «غیرممکن» مایوس نمیساخت. اختلاف احمدینژاد از سال ۱۳۸۵ با حجتالاسلام «غلامحسین محسنیاژهای» (وزیر اطلاعات) و «محمدحسین صفارهرندی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یکی از این رویدادها بود.
برای نمونه، رئیسجمهور در شهریور ۱۳۸۶ و چند روز پیش از دومین دیدارش با «هوشنگ امیراحمدی» در نیویورک به دفاع از «هاله اسفندیاری» (جاسوس CIA و مدیر مرکز خاورمیانه بنیاد وودرو ویلسون) برخاست۳۲۴ و در واکنش به دستگیری او در یک جلسه خصوصی گفت «یک پیرزن را گرفتهاند و میگویند میخواهد انقلاب مخملی کند! این کارها خندهدار است!»۳۲۵ احمدینژاد حتی در آستانه سفرش به آمریکا در یک مصاحبه اختصاصی با تلویزیون CBS تاکید کرد:«هاله اسفندیاری» باید آزاد شود و پیش از این هم باید میتوانست نزد خانوادهاش برگردد.۳۲۶
هوشنگ امیراحمدی در کنار «دیوید کامرون»(نخستوزیر انگلیس)
این سخنان از یک شکاف فکری میان رئیسجمهور با حجتالاسلام «غلامحسین محسنیاژهای» (وزیر وقت اطلاعات) درباره رویارویی با پروژه «جنگ نرم» غرب علیه جمهوری اسلامی خبر میداد. وزیر اطلاعات براساس یک ارزیابی امنیتی دقیق به دنبال خشکاندن ریشههای جاسوسی آکادمیک بود و بازداشت «رامین جهانبگلو» و «کیان تاجبخش» خسرو شاکری و... تشخیص به موقع و اشرافِ کامل «وزارت اطلاعات» برای مبارزه با پروژههای «جنگ نرم» را در صحنه عمل نشان داد.۳۲۷
بازداشت «هاله اسفندیاری» که از جاسوسان کارکشته موساد و سیا و همسرشائول بخاش صهیونیست به شمار میرفت، نقشه راه «کودتای مخملی» را در سال ۱۳۸۶ روشنتر ساخت،۳۲۸ اما «حلقه انحرافی» در همین سال از یک سو برای روشنفکران فراماسون مانند «باقر پرهام» در «سازمان میراث فرهنگی» بزرگداشت میگرفت۳۲۹ و از سوی دیگر آنالیزها و تحلیلهای اطلاعاتیِ متعارض با نظرات کارشناسی نهادهای امنیتی را در اختیار رئیسجمهور میگذاشت.
این آنالیزها با سیاستهای رسمی نظام سراپا تناقض داشت. دفاع احمدینژاد از آزادی جاسوسان CIA در مقابل پروژه ضدجاسوسیِ «وزارت اطلاعات» صرفاً یک «نشانه معتبر» بود که تحلیلگران سیاسی و امنیتی را به سوی رصد بیشتر و دقیقتر حلقه امنیتیِ مردان رئیسجمهور سوق داد. اعضاء برجسته این حلقه انحرافی مانند «اسفندیار رحیممشایی» و «حمید بقایی» هر دو سابقه فعالیت در «وزارت اطلاعات» را داشتند۳۳۰ و همین پیشینه سبب میشد تا اقدامات ضدامنیتی آنان بیشتر در کانون توجه نهادهای نظارتیِ نظام قرار بگیرد.
بهار ۱۳۸۷ ردپای مشایی به محل اقامت «هوشنگ امیراحمدی» در تهران رسید.۳۳۱ معادلات سیاسی جدیدی در حال شکل گرفتن بود، چون ۲ سال پس از معامله بزرگِ «سیدمحمد خاتمی» با «جورج سوروس» حالا بوی یک معامله جدیدِ دیگر به مشام ناظران میرسید که هنوز کسی از شکل نهایی آن خبر نداشت.
در این میان، «حسین شریعتمداری» تصمیم گرفت تا پروژه صهیونیستی «هوشنگ امیراحمدی» را در نطفه خفه کند و رئیسجمهور احمدینژاد را از یک تهدید امنیتی جدی نجات دهد.۳۳۲ برای همین، مدیرمسئول روزنامه «کیهان» خیلی سریع و کمتر از یک هفته پس از صدور بخشنامه قائم مقام وزیر علوم به منظور استفاده از «هوشنگ امیراحمدی»، خبر ملاقاتهای جاسوس CIA با معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی را روز اول اردیبهشت ۱۳۸۷ منتشر کرد.۳۳۳ این کار به دستپاچگی مشایی انجامید و ابتدا ترجیح داد از کنار این مساله با سکوت بگذرد، ولی موج سوالات افکار عمومی از دولت، او را ناچار به پاسخگویی و دفاع کرد.
مشایی ۳ روز پس از هشدار کیهان درباره رابطهاش با جاسوس سرشناس CIA ، جوابیه ۳ صفحهای پرتناقضی را برای چاپ به روزنامه فرستاد.۳۳۴ «کیهان» نوشت به دلیل «حرمتگذاری به رئیسجمهور» جوابیه را که خارج از چارچوب و میزان مقرر در قانون مطبوعات تهیه شده، منتشر میکند،۳۳۵ ولی مشایی بیدرنگ از شریعتمداری به اتهام «نشر اکاذیب» و «ایراد افترا» شکایت کرد۳۳۶ و قسم خورد:
اگر اين روزنامه محكوم نشود من مسلمان نيستم، چون دروغ بسيار بزرگي را نوشته است. اين روزنامه گفته است كه «هوشنگ اميراحمدي» را مشايي به ايران آورده و در ايران مشايي با هوشنگ اميراحمدي ملاقات كردهاند در حالي زماني كه اين فرد ايران آمد من اصلا نميدانستم كه آمده و اصلا با من تماس نگرفته و اجازه ملاقات از من نيز نخواسته است!۳۳۷
امیراحمدی در کنار «بیل کلینتون» (رئیسجمهور پیشین آمریکا)
شاید آن هنگام مشایی دروغی از این بزرگتر نمیتوانست بگوید. البته او نسبت به امنیتِ و مخفی ماندن ملاقاتهایش با مامور CIA اطمینان خاطر زیادی داشت و به خیالش همه اصول حفاظتی و ترفندهای ضداطلاعاتی را جزء به جزء رعایت میکرد. اشتباه مشایی همین بود. «خبر ویژه» کیهان به سادگی کل بازی را به هم زد و هویت آنان سوخت. دیگر راهی جز تغییر پازل برای «حلقه انحرافی» نمانده بود.۳۳۸
یکماه پس از افشاگری «کیهان» خبرهای متفاوتی از درون دولت نهم درباره «مذاکره با آمریکا» به گوش میرسید که ذهن تحلیلگران سیاسی را باز هم به سوی روابط پشتپرده امیراحمدی و معاون رئیسجمهور میکشاند و رسانهها نیز در جست وجوی نظر رئیسجمهور بودند.۳۳۹ در اوج این عطش خبری، روز ۲۳ تیرماه ۱۳۸۷ «محمود احمدینژاد» پس از پایان جلسه هیات دولت به میان خبرنگاران آمد و در دفاع از سفر «هوشنگ امیراحمدی» به تهران گفت:
هر كسي آزاد است به ايران سفر كند... ايرانيان مخالف دولت در خارج از كشور، مورد حمايت دولت جمهوري اسلامي ايران هستند! گفتوگو با آمريكا نيز اگر لازم و به نفع ملت ايران باشد، صورت خواهد گرفت و در اين صورت دلايل آن را به طور مستقيم با مردم در ميان خواهم گذاشت.۳۴۰
امیراحمدی در میهمانی «جان کری»
(رئیس سابق کمیته روابط خارجی سنای آمریکا و وزیر امور خارجه ایالات متحده)
در میان بُهت و شوکِ ناشی از موضع تعجب برانگیز احمدینژاد، در حلقه اول رئیسجمهور اتفاقات مهمتری جریان داشت که ریشه آن به مذاکرات جاسوس CIA با معاون نخستوزیر رژیم صهیونیستی میرسید. هدف اولین ماموریت امیراحمدی، همچنان کوشش برای صدور یک «سیگنال جدید» از درون دولت ایران به نفع اسرائیل بود.۳۴۱
لو رفتن این پروژه میتوانست پای احمدینژاد را به بحران سیاسی ناخواسته بکشاند و حتی اعتبار و قدرت او را در صحنه بینالمللی تضعیف کند. از این رو، اصولگرایان خیلی سریع تلاش خود را برای مرزبندی رئیسجمهور با «حلقه انحرافی» آغاز کردند، ولی «اسفندیار رحیممشایی» در فکر طراحی یک بازی خطرناک بود و همیشه خیلی راحت از «اعتبار رئیسجمهور» برای اهداف خود هزینه میکرد. مشایی یک هفته پس از دفاع رئیسجمهور از سفر امیراحمدی به ایران خود را آماده ارسال یک «سیگنال رسمی جدید به اسرائیل» ساخت.
او بدون اعتناء به همه ملاحظات امنیتی و سیاستهای بنیادین میخواست این بازی را آشکار پیش ببرد و خیلی سادهاندیشانه خیال میکرد که میتواند پشتوانه مردمی رئیسجمهور را در خدمت این پروژه بگیرد. در اولین گام، مشایی صبح روز ۲۷ تیر ۱۳۸۷ برای سخنرانی در «همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری» به مرکز همایشهای صداوسیما رفت۳۴۲ و به جای اینکه مانند رئیسجمهور احمدینژاد از «حذف اسرائیل از نقشه جهان» و گفتمان «اسلام ناب» دفاع کند، گفت:
دوره آنکه کسی بخواهد دینی را بر دنیا حاکم کند، گذشته است... ایران امروز با مردم «آمریکا» و «اسرائیل» دوست است. ما مردم آمریکا را از برترین ملتهای دنیا میدانیم.۳۴۳
براي مطالعه ارجاعات، اسناد، منابع و پانوشتهاي پاورقي به کتاب «شاهکليد انگليسي»(جلد ۵۰ مجموعه نيمه پنهان) نوشته پيام فضلينژاد که انشاءالله در آينده نزديک توسط «دفتر پژوهشهاي موسسه کيهان» منتشر ميشود، مراجعه فرمائيد.