توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 30020
سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۱۲
کاردار سابق سفارت ایران در لندن:
دولت انگلیس به تروریست‌ها هم خیانت کرد/ نامه‌ای دارم که می‌تواند دولت انگلیس را رسوا کند
'غلامعلی افروز' با افشای برخی جزئیات کمتر بیان‌شده درباره گروگانگیری می‌گوید تروریست‌ها آن‌قدر دل‌شان به موفقیت‌آمیز بودن عملیات و پشتیبانی نیروهای امنیتی انگلیس قرص بود که قبل از انجام عملیات به مرکز خریدی در انگلیس رفتند و هرچه لازم داشتند از تلویزیون گرفته تا کالاهای دیگر را خریدند.
دولت انگلیس به تروریست‌ها هم خیانت کرد/ نامه‌ای دارم که می‌تواند دولت انگلیس را رسوا کند
گروه بین‌الملل خط نیوز ، با توجه به نیاز مبرم انگلیسی‌ها به بازگشایی سفارت‌شان در تهران، به نظر می‌رسد پس از فروکش کردن مسئله سخنرانی کامرون، دوباره شاهد تلاش‌هایی برای بازگشایی سفارت انگلیس خواهیم بود.

موضوع بازگشایی سفارت انگلیس در تهران بعد از سخنرانی ضدایرانی دیوید کامرون نخست‌وزیر این کشور در سازمان ملل موقتاً به حال تعلیق درآمده و هنوز مشخص نیست که نتیجه کار چه خواهد شد. با توجه به این‌که تاریخ نشان می‌دهد که سفارت انگلیس در ایران همواره محلی برای توطئه علیه کشورمان بوده است و از سوی دیگر ما از سفارت‌مان در لندن هم خاطره خوبی نداریم، شاید به تعویق افتادن بازگشایی سفارت انگلیس به سود ما باشد.

در خصوص اتفاقاتی که اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در سفارت ما در لندن رخ داد و طی یک حمله تروریستی دو نفر از کارکنان سفارت شهید شدند، با "غلامعلی افروز" کاردار سابق سفارت ایران در انگلستان مصاحبه‌ای شده است. متن این مصاحبه به شرح زیر است.

لطفاً در ابتدا توضیحی درباره حادثه حمله به سفارت بفرمایید.

یكی از وقایعی كه در آغاز شكل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و مدتی هم جهان را تحت‌الشعاع قرار داد، همین واقعه گروگانگیری بود. انگلیسی‌ها ادعا می‌كنند كه انگلستان جزیره امن است. حمل سلاح پلاستیكی هم در آنجا جرم است، یعنی اگر یك نفر سلاح پلاستیكی با خود حمل كند، مجازات و زندان دارد. پلیس انگلیس هم معمولاً سلاحش را نشان نمی‌دهد. شما پلیسی را كه روی لباسش اسلحه ببندد در لندن معمولاً نمی‌بیند. به ندرت و در موارد ویژه ممكن است اسلحه داشته باشند، اما در دستشان نیست. چون می‌خواهند بگویند كه ما امن هستیم.



در اینجا دو نكته مهم است؛ یكی این كه افرادی كه به عنوان تروریست وارد سفارت ما شدند، آدمهای فریب‌خورده بودند. به ایشان قولهای زیادی داده بودند. من فهمیدم كه اینها امید به زندگی داشتند و با امید آمدند كه كاری بكنند و قهرمان برگردند. من به عنوان یك روانشناس وقتی با ایشان صحبت می‌كردم، متوجه می‌شدم اینها نیامده بودند بمیرند و احتمال كشته شدن هم نمی‌دادند. اصلاً احتمال نمی‌دادند كه درگیر و كشته بشوند. چون با هم قرار و مدار می‌گذاشتند و راجع به خریدهایی كه كرده بودند با هم صحبت می‌كردند و این كه می‌خواستند سالم برگردند. معلوم بود پشتشان به جایی گرم است و پایان کار را خودشان می‌دانند که هیچ اتفاق بدی برایشان نخواهد افتاد.

چه كسی می‌توانست چنین تضمینی و اطمینانی به آنها بدهد؟

عراقیها قطعاً نمی‌توانستند، چون عراق كه حاكمیتی در انگلیس ندارد، بنابراین باید كس دیگری به آنها تضمین داده باشد.

درست است. این‌ها می‌خواستند با ما به عراق برگردند. ما را تحویل بدهند و خودشان هم آزاد شوند. در واقع به عنوان گروگان ما را به عراق ببرند. فكر می‌كردند در این كار موفق می‌شوند. احتمال می‌دهم به اینها قول داده بودند كه شما اینها را می‌دهید و نقشه‌شان این بود كه مثلاً روز دوم یا سوم دیگر به بغداد برگردند. می‌خواستند چند نفر از ما یا اینكه مثلاً تنها من را به عنوان رئیس نمایندگی ببرند.

پلیس می‌توانست حداقل سه یا چهار نفر را زنده نگه دارد. من گزارش این‌ها را هم نوشتم، می‌توانستند سه چهار نفر را بگیرند. دو نفر اصلاً دستشان را بالا كرده بودند. اسلحه را انداخته بودند زمین، اسلحه‌ای نداشتند. حالت تسلیم داشتند. ولی معلوم بود كه اینها برای دولت انگلیس قیمتی ندارند. این گروگانگیرها تبدیل به ابزار شده بودند.
دولت انگلیس بود که به تروریست‌ها خیانت کرد/ماجرای خرید قبل از گروگانگیری چه بود

وسط روز اول و دوم خیلی ضعیف شده بودند. ما خیلی با آنها صحبت كردیم. اینها آماده بودند كه اسلحه‌شان را کنار بگذارند. اما یك مرتبه یاد فرمانی می‌افتادند كه به آنها داده بودند چون یك ماموریت داشتند و باید این كار را می‌كردند. خودشان نبودند كه برای خودشان تصمیم بگیرند. تیمی بودند كه انتخاب شده بودند و برایشان دوره گذاشته بودند، جیبشان را پر از پول كرده بودند كه بروید بکشید.

از این طرف نیروهای ویژه انگلیسی نیروهایی هستند كه زور، قدرت بازو و مهارتهای حركتی زیادی دارند. آدمهای تیزرو و زرنگی هستند و دوره‌های ژیمیناستیك می‌گذرانند. اما اینها هم در واقع شستشوی مغزی می‌شوند. فكر و روح ندارند و برای كشتن آماده هستند. اگر می‌گفتند بكش، بدون تفكر می‌كشتند. آنها ناراحت بودند كه یكی از گروگانگیرها زنده مانده بود! اگر می‌توانستند و مطمئن بودند كه او هم تروریست است، او را هم می‌كشتند. این نیروهای انگلیسی بعد از كارشان رفتند مرخصی و اصلاً كسی پیدایشان نكرد. آن یك نفر گروگانگیر را هم كه زندانی كردند، هیچ وقت اجازه ندادند ما او را ببینیم.

وزارت امورخارجه وقت ما به نظر من به دلایل عدیده‌ای مقصر بود. مورد اول این بود كه باید ادعا می‌كرد و می‌گفت كه ما شاكی هستیم و باید در دادگاه حضور داشته باشیم. باید رئیس نمایندگی، كاردار وقت، اقدام می‌كرد. ‌برای اینكه در آن حادثه دو سه تا گلوله به سر و صورت من خورد. پس من كتباً شكایت كردم و باید در دادگاه حاضر می‌شدم یا وكیل ما باید حاضر می‌شد. ولی بدون اطلاع ما و مخفیانه دادگاه برگزار شد. وزارت خارجه هم اقدامی نكرد.

انگلیس محل امنی است و اگر می‌خواستند این امنیت باقی بماند، طبیعتاً باید با دستگیری تروریست‌ها اطلاعات جامعی را كسب می‌كردند تا ریشه‌های تروریست را خشك كنند، نه این‌که فقط به دنبال کشتن همه تروریست‌ها باشند.

به نظر می‌رسد اطلاعات را خودشان داشتند. این ‌بعید نیست. ظاهر قضیه این است كه طراح و مجری، آنها نبودند. ممكن است، پشت‌ سر آنها سازمان امنیتشان یا ‌سازمان جاسوسی انگلیس اینكار را كرده باشد.

من نامه‌ای نوشتم كه ما داریم مرتب تهدید می‌شویم. درست دو روز قبل از گروگانگیری من نامه نوشتم، چون تهدید می‌شدیم. اینها هم جواب ‌دادند كه شما مطمئن باشید ما بیشتر حفاظت می‌كنیم. این نامه‌ها هنوز هم قابل پیگیری است و كهنه نمی‌شود. كارهای حقوقی هیچ وقت نمی‌سوزد. یك سند حقوقی، تاریخ مصرف ندارد. صد سال دیگر هم قابل پیگیری است. باید یك تیم قوی این حادثه را پیگیری كنند. این نامه می‌تواند دولت انگلیس را رسوا کند.



اگر می‌گفتند به ما مربوط نیست، ما می‌توانستیم از بچه‌های دانشجویی كه آنجا بودند، كمك بگیریم، به آنها بگوییم روزی ده نفرشان بیایند دور سفارت كشیك بدهند. می‌توانستیم خودمان پلیس خصوصی استخدام كنیم، ولی چون به ما تضمین دادند كه نگران نباشید،‌ دیگر مطمئن شدیم.

پس به نظر شما حتی بعد از گذشت این همه سال، هنوز هم باید این موضوع بررسی شود.

بله. مسئله کوچکی که نبوده. آقای لواسانی شهید شد، صمدزاده شهید شد، من چهار، پنج تا گلوله خوردم. آقای دادگر فلج شد بعضی‌ها مریض شدند و بعضی‌ها آثار روانی طولانی را متحمل شدند. بعضی‌ها هنوز هم ناراحت هستند و هنوز هم كابوس می‌بینند. بعد از سی و چند سال، شوخی نیست.

گروگانهای آمریكایی كه در ایران بودند، ایران خیلی از آنها پذیرائی كرد. از دماغ یكی از آنها ‌خون نیامد. پذیرائی هم شدند. حتی شب كریسمس دیدیم كه داشتند چه می‌خوردند؟ سفارت ما برایشان شراب هم آورده بود. شب كریسمشان همه امكاناتی داشتند و بهترین غذا را خوردند. با این حال چقدر خسارت علیه ما طلب‌كردند؟ چقدر دارند از منابع ملت ما از آن پول‌های بولكه شده، برمی‌دارند و به خانواده اینها می‌دهند و می‌گویند از نظر روانی آسیب‌دیده‌اند.

به هر حال چطور ممکن است در جایی كه جزیره امن است، در جایی كه تمام موارد امنیتی رعایت می‌شود و حمل یك اسلحه پلاستیكی جرم است، یك گروه جرأت می‌كنند كلت برتا و یوزی با خودشان بیاورند و چندین نارنجك نیز با خودشان حمل ‌كنند؟ سؤال من این است، در فیلمی كه بی‌بی سی درست كرده، خود بی‌بی‌سی اعتراف می‌كند كه اینها قبل از ورودشان به سفارت به چندین فروشگاه بزرگ رفته‌اند و خریده کرده‌اند. بی‌بی‌سی از كجا می‌دانسته؟



آیا فكر نمی‌كنید كه خود این گواه است بر این كه از یك سو باید دولت انگلیس یا یك بخشی از دولت انگلیس به اینها این آرامش داده باشد؟! والا تروریستی كه در خاک انگلیس است باید از حاكمیت انگلیس و آن جو پلیسی شدید بترسد. ولی می‌رود خرید می‌کند. در حالی كه كسی كه این سلاح‌ها را در اختیار دارد قبل از مأموریتش باید كاملاً خودش را در جایی مخفی كند. تمام قرائن نشان می‌دهد كه اینها هیچ نگرانی راجع به حاكمیت انگلیس ندارند.

كاملاً صحیح است. به آنها اطمینان داده بودند. آنهایی كه اطمینان دادند در واقع طراح بودند و از آنها استفاده ابزاری كردند و به راحتی اجازه كشتنشان را دادند.‌ وقتی در سفارت بودم، دیدم كه اینها در واقع امید به حیاتشان خیلی زیاد است. می‌خواستند زنده بمانند. به آنها وعده داده بودند، اما وقتی كه از اینها استفاده كردند بعد دیگر برایشان مهم نیست كه یك عده را قربانی كنند.

منظورتان این است كه در حقیقت دو طرفش در اختیار خودشان بود؟

بله. دو طرف در اختیار آنها بود.ما دیدیم كه اینها اسلحه‌شان را انداختند و دستشان را بردند بالا، در فیلم بی‌بی‌سی هم از نیروهای پلیس پرسیدند: "وقتی گروگانگیرها دستشان را بردند بالا، چرا آن‌ها را كشتید؟" گفتند: "ما رفته بودیم اینها را بكشیم، نرفته بودیم دستگیرشان كنیم. ما مأموریت قتل اینها را داشتیم نه مأموریت دستگیری آنها را."

‌من خودم دیدم، كاملاً اینها را دستگیر كرده بودند. پس از دستگیری، آن‌ها را رو به دیوار كردند و كشتند. در حالی كه می‌توانستند آنها را اسیر بگیرند. ‌دستبند داشتند، می‌توانستند با دستبند دستهایشان را از پشت ببندند و پاهایشان را هم ببندند. می‌توانستند آنها را زنده از آنجا خارج كنند. اما سیاست و نقشه‌اشان ‌این بود كه همانجا آنها را از بین ببرند تا دیگر آثاری نماند. آن یكی را هم اشتباه كردند كه زنده گذاشتند.



به نظر شما اگر كمیته‌ای برای دفاع از مظلومیت كسانی كه در آن حادثه به شهادت رسیدند یا مجروح شدند یا دچار بیماریهای روانی و فشارهای عصبی و روانی شدند، تشكیل بشود، می‌تواند فایده‌ای داشته باشد؟


بله. من فكر می‌كنم خیلی خوب است اگر هیئت، شورا یا كمیته‌ای برای پیگیری این حادثه تشكیل بشود. اما باید از طرف مراجع ذی‌ربطی مثل وزارت خارجه واقعاً حمایت بشود. باید آنها بپذیرند و با پیگیری مقابله نكنند. یك هیئتی انتخاب كنند چند نفر از ماها باشیم، به خصوص كه انگلستان بعد از بیست و دو سال می‌آید فیلم می‌سازد و پخش جهانی می‌كند. شاید بیش از پانزده بار با من تماس گرفتند كه با من مصاحبه كنند. من گفتم شما سناریو برنامه‌تان را بفرستید، من ببینم كه چیست؟ برنامه‌شان را ندادند و گفتند می‌خواهیم با شما مصاحبه كنیم. من حتی برای سفری رفته بودم لندن، آنجا هم خیلی زنگ زدند به من كه می‌خواهیم نیم ساعت مصاحبه بكنیم و عكس خواستند كه ندادم. چرا؟ برای اینكه من متوجه شدم و حدسم این بود كه می‌خواهند پلیس تیم بحران خود را تقویت كنند تا از دولت بودجه بگیرند. می‌خواستند از خودشان قهرمان بسازند. بعدش هم می‌خواستند واقعاً در این وقایع انگلستان را مبرا كنند.

یك سؤال دیگری كه مطرح است و این حادثه را بیشتر در ابهام فرو می‌برد این است كه گروگانگیرها قطعاً می‌دانستند كه پلیس محافظ سفارت مسلح است، اما در طول مدت گروگانگیری، هرگز اقدام به خلع سلاح او نكردند. یعنی احساس آرامشی از جانب یك فرد مسلحی داشتند كه در كنارشان دارد می‌خوابد و بلند می‌شود. طی این شش روز هیچ احساس نگرانی از جانب او نداشتند.

حتی خود این پلیس هم هیچ وقت نخواست از اسلحه‌اش استفاده كند. واقعیت این است كه اینها بعضی‌ها را بازدید بدنی كردند و حتی تمام كشوهای ما را گشتند. من را بردند پایین در اتاقهای مختلف و كمدها را باز كردند. فكر می‌كردند ما در سفارت سلاح داریم. شاید به آنها گفته بودند پلیس را شما نگردید و اسلحه‌اش را نگیرید، شاید به آنها آموزش داده بودند و به این پلیس هم گفته بودند كه شما هم هیچ اقدامی نكنید. در هر حال اینها نكات مهمی است كه هنوز مبهم باقی مانده است.
/مشرق
Share/Save/Bookmark