جمع آوری تابلوهای "صداقت آمریکایی" از سطح شهر تهران نگرانی های اولیه از ترکیب امنیتی دولت یازدهم را مجددا زنده کرد.
برداشت امنیتی از موضوعات فرهنگی که در سطح تحلیل اجتماعی قابل بحث هستند یک مخاطره جدی است که می تواند در ادامه پویش های مدنی ناهمسو با دولت را محدود کند و مانع از گردش آزاد اطلاعات و طرح نقطه نظرات متفاوت نخبگان در فضای افکار عمومی گردد.
نگرانی مقامات دولتی و امنیتی جلوه دادن چند پلاکارد و بنر ساده در سطح شهر تهران که برخاسته از روحیه استکبارستیزی ملت ایران است و نمونه هایی از این دست طی 34 سال گذشته بارها در راهپیمایی ها، مجامع عمومی و معابر اصلی شهرهای بزرگ مشاهده شده است این نگرانی را دامن می زند وقتی تیم امنیتی دولت جدید تحمل چند نماد ساده را ندارد چگونه قادر خواهد بود چالشهای فرارو پیرامون فرهنگ عزت طلبی و استکبارستیزی ملت ایران را در موضوع رابطه با آمریکا حل کند.
چرا که نمادها برگرفته از فرهنگ جوامع هستند و نمی توان انتظار داشت که در یک مسیر برعکس حذف نمادها به تغییر فرهنگ ها بینجامد.
از طرفی این اقدام در حالی صورت می گیرد که هر ساله در آستانه 13 آبان سطح شهرها مملو از پلاکاردها و پارچه نوشته هایی با شعارهای "مرگ بر آمریکا"، " مرگ بر اسرائیل"، " عروسک ها و آدمک های عمو سام" و سایر نمادها و سمبل های مربوط به استکبارستیزی ملت ایران می شود لذا این سوال در افکار عمومی به وجود می آید امسال چه اتفاق ویژه ای رخ داده و آمریکایی ها کدام حسن نیت را نشان داده اند که دولت تصمیم به جمع آوری این نمادها از سطح شهر کرده است؟
بعلاوه اینکه فضاسازی در افکار عمومی همواره یکی از ابزارهای قدرت در دست دیپلمات های کشورهای مختلف است. آمریکایی ها با پشتیبانی مالی و عملیاتی صهیونیست ها از چند ماه مانده به سومین سه شنبه سپتامبر هر سال که مقامات ایرانی به نیویورک سفر می کنند سطح شهرهای آمریکا را مملو از پلاکاردها و بنرهای ضد ایرانی می کنند.
حتی به اتوبوس های شهری هم رحم نمی کنند و با درج تصاویر مقامات عالی ایران و شعارهایی بر علیه آنها سعی در تحریک افکار عمومی خود دارند. منافقین و مخالفین جمهوری اسلامی را تشویق می کنند تا در مقابل محل اقامت مقامات ایرانی تجمع کنند و شعارهایی ضد ملت و دولت ایران سردهند. اما در آن سو در عرصه دیپلماسی رسمی دست دوستی به سوی دیپلمات های ما دراز می کنند.
این رویکرد در دنیای دیپلماسی و استفاده مناسب از افکار عمومی در جهت تامین منافع ملی اظهر من الشمس است و بعید است کسانی که خود را تنها متخصصین عرصه تامین منافع ملی می دانند از آن بی اطلاع باشند.
امروز در حالی دولت اقدام به جمع آوری تابلوهای صداقت آمریکایی از سطح شهر تهران می کند که روزی امام خمینی(ره) از خداوند متعال مسئلت می کرد که شعار استکبار ستیزی و مرگ بر آمریکا نه تنها از تهران بلکه از کلیساهای تمام جهان سر داده شود." ما از خدا می خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین ، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروی را به صدا درآوریم."
مذاکره با آمریکا تابو نیست اما در عین حال این واقعیت را نباید فراموش کنیم که تنها مذاکره از موضع قدرت می تواند منافع ملی کشورمان را تحصیل کند.
متاسفانه در بررسی زمینه های گفتمانی مسئله رابطه با آمریکا همواره این نگرانی وجود داشته که دولت ها به واسطه تحلیل های غلط و وارونه دیدن واقعیات کشور را در موضع ضعف ببینند و آنگاه اقدام به مذاکره کنند.
در مقابل آمریکایی ها هم هموار مترصد این فرصت بوده اند که با دولتی در ایران مذاکره کنند که در مواضع قوی ندارد. زمانی که آمریکایی ها در سال 1358 رابطه خودشان را با جمهوری اسلامی قطع کردند این امید واهی را داشتند تا چند سال بعد زمانی که ایران در "موضع ضعف" قرار گرفت مجددا این رابطه برقرار شود.
در اثنای جنگ تحمیلی دولت وقت آمریکا با پذیرش یک ننگ تاریخی "مک فارلین" را به همراه یک انجیل امضا شده توسط "رونالد ریگان" به تهران فرستاد. اما مک فارلین حتی اجازه خروج از فرودگاه مهرآباد را پیدا نکرد و با خفت و خواری به کشور خود بازگشت. در دوران سازندگی و پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره) نیز آمریکایی ها تصور می کردند تهران مبتلا به آن شرایط ضعفی شده است که می توانند اراده خود را به ملت ایران تحمیل کنند.
در 19 آوریل 1990 "جیمز بیکر" وزیرخارجه وقت آمریکا طی سخنانی اعلام کرد که آمریکا آماده مذاکره مستقیم با ایران است. این تمایل چند روز بعد از زبان برخی ایادی داخلی آمریکا نظیر "عطاء الله مهاجرانی" که امروز در دامن همانها غنوده است مجددا در روزنامه اطلاعات مطرح شد.
همان زمان رهبر معظم انقلاب کسانی را که بحث رابطه با آمریکا را مطرح می کردند با عناوینی نظیر ساده لوح و مرعوب مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:"مذاکره، یعنی چه؟ صرف این که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می شود؟ این طوری که نیست.
مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه می خواهد؟ آیا می دانید که او چه می خواهد؟ "در دوره اصلاحات نیز بار دیگر آمریکایی ها باتوجه به جریانی که در ایران راس کار بود و مرتب برای آنها پالس و پیغام می فرستاد به این نتیجه رسیدند که ایران در موضع ضعف قرار گرفته لذا مجددا تمایل خودشان را برای برقراری رابطه اعلام کردند.
در سال 1999، "مادلین آلبرایت" وزیر خارجه وقت آمریکا بابت شرکت در کودتای 28 مرداد علیه دکترمصدق ابراز تاسف کرد و پیشقدم بهبودی روابط و مذاکره با دولت وقت ایران شد. اما همان زمان نیز دولت ایران اعتراف آمریکا به شرکت در کودتای 28 مرداد را به معنای ضرورت پرداخت خسارت دانست و بار دیگر دست رد به سینه آمریکایی ها زد.
با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و مواضع مقتدرانه دولت نهم آمریکایی ها بحث رابطه با ایران را خیلی کم رنگ کردند در مقابل موضوع مذاکره بر سر مسائل مهم منطقه ای در این دوره مطرح شد.اما در دولت های دهم و یازدهم به واسطه موضع گیری های نسبتا ضعیف برخی دولتمردان باز به این ادراک ناصواب بین سیاستمداران آمریکایی تقویت شد که ایران به واسطه تحریم های اقتصادی در موضع ضعف قرار گرفته و الان بهترین زمان برای برقراری رابطه است!
با این اوصاف اگر پویش های مدنی و فرهنگی در داخل کشور به دنبال عزت طلبی و استکبارستیزی هستند که مطمئنا به دیپلماسی رسمی کشور در تامین منافع ملی کمک می کند و دولت را در موضع اقتدار قرار می دهد نباید آنها را محدود کرد.
دولت با مجوزهای اخذ شده در دیپلماسی مجاز به انجام نرمش قهرمانانه است اما در عین حال باید این مجوز را برای سایر نخبگان و صاحب نظران نیز صادر کند که دیدگاه متفاوت خود را داشته باشند. برایند این اتفاق بدون شک تامین اهداف و منافع ملی به شکل توامان و در موفق ترین شیوه ممکن است.
منبع تسنیم /صالح اسکندری