به گزارش خط نیوز، روزنامه جام جم نوشت: «حالا جز در کوی و برزن، در فضای مجازی هم جولان میدهند. بعضیهایشان زیرپوستی و بیسروصدا، بعضی دیگر اما بیهراس از پلیس، هم اسم و رسمشان را گذاشتهاند و هم عکسشان را. با همان تتوها، همان رد چاقو روی بازو و پشت گردن و سرشان و البته هیکلهاییکه دیدنش هول و ولا به دل خیلیها میاندازد. مجرمانیکه با افتخار، لقب شرخر را روی خود گذاشتهاند و درآمدهای عجیب و غریبی دارند. بیشترین مشتریان شرخرها آنهایی هستند که میخواهند مهریه بگیرند اما نمیتوانند، چک دارند اما وصول نمیشود، بدخواه دارند اما زور زدن و پیچاندن گوشش را ندارند، طلاق میخواهند اما نمیدهند یا در موارد زیادی، حوصله بالا و پایین کردن پلههای دادگاه را ندارند و میخواهند کار را از طریق میانبر با طرفشان یکسره کنند.
تبلیغات در فضای مجازی
یکی از شرخرها، مردی تنومند با سری تراشیده و ریشی بلند در حدود سی و خردهای ساله است که با عکس خودش مشتری جمع میکند. او خودش را اینطور تعریف کرده: «سرعت و قدرت ما بیشتر از قانونه.» خدماتی که میدهد هم اینهاست: «وصول چک و سفته، رفع ایجاد مزاحمت، کتککاری، ردیابی، نقطهزنی، رفت و آمد، تحقیقات، گوشمالی، درگیری، ضرب و شتم، نقص عضو کاری با چند سال سابقه کار. ما حق ضعیفان را میگیریم.»
در ادامه تهدیدهایش برای این که حساب کار دستتان بیاید با چه کسی طرف هستید، نوشته: «قیمت پایه کارها از پنج میلیون تومان شروع میشه تا ۸۰میلیون تومان. وصول چک و سفته ۳۰درصد هزینه داره. ۱۰درصد قبل از کار و ۲۰درصد بقیه را هم بعد از تموم شدن کار باید بدید. اگر کاری که دارین، حالا ضرب و شتم باشد یا گوشمالی و نقص عضو، تو شهرستان باشه، باید هزینه سفر و بیعانه را قبل از حرکت بدین. لب مطلب و شرایط کار همینهاس که گفتم، هستی بسم ا... نیستی وقت مارم نگیر.»
در ادامه حرفهایش برای این که نشان دهد چقدر در کارش حرفهای است، گفته: «الان دیگه هر پیجی میری، هی میگن شرخر، شرخر، شرخر. بابا به مولا یارو طرف ۱۴سالشه، پنج هزار تومن میده یه بسته ایرانسل میخره، روزی ۱۰میلیون از مردم میزنه. نه عکسی از خودش گذاشته و نه حاضره حتی ۳۰ثانیه بیاد تصویری بحرفه. میخواین با کسی کار کنین، اول طرف حسابتونو بشناسین، ببینین کیه. والا ما از خودمون تو پیج عکس گذاشتیم، آدرس داریم، پلاک داریم، یه ایرانم مارو میشناسن. حالا بازم خودتون میدونین، ولی هیچوقت گول پیجای فیک رو نخورید، اینها پول پیش رو که ازتون بگیرن، پشت گوشتونو دیدین، پولتونو و اونارو هم دیدین.»
بعد هم برای این که واقعی بودن خودش را به شما ثابت کند، تصویر واریزیهای بانکی را روی صفحهاش قرار داده است. رقمها هم متفاوت است. یک و نیم میلیون، سه و نیم میلیون، هشت میلیون، پنج میلیون.» جای دیگری هم گفته: «دوستان دایرکتها زیاده، صبور باشین به همه رسیدگی میشه.» استوری بعدی را اینطور ادامه داده: «دوستان از قبل رزرو کنید لطفا. سر ما شلوغه و تاریخ بدید بهمون. بعد از کار ما دلخور نشین.»
درآمدزایی با شرخری
شرخر دیگری هم برای تاراندن رقبایش از میدان و ترساندن آنها که گوشه چشمی به او دارند، عکس خونین فردی را در اورژانس یک بیمارستان در صفحهاش قرار داده تا حساب کار دست آنهایی بیاید که برایش شاخ و شانه میکشند. تصویر بعدی باز هم از یک اورژانس است و مردی را از پشت نشان میدهد که زخم موربی در حدود ۳۰سانت روی کتف چپش با چاقو یا قمه زدهاند. در توضیحش نوشته: «من اگه برسم بالا سرت، یه تیزی هست که میره تو گوشت و پوستت و اینم نمونهشه.» بعد تصویر چکی پنج میلیون تومانی را نشان میدهد که حق الزحمهاش است و به قول خودش حلال و پاک!
بعضی از کاربران برایش نوشتهاند: «داداش مرسی، کار انجام شد. دیگه طرف پررویی نمیکنه و گذاشته کنار و مثل گوسفند شده.» کاربر دیگری به اوگفته: «داداش میخوام یکیو طوری بزنی که سه هفته تو خونه زمینگیر بشه. چقدر هزینهشه؟»
از او میپرسیم چه تضمینی وجود دارد که بعد از پرداخت بانکی، کار انجام شود؟ صدایش را کلفت میکند و میگوید: «ببین آبجی، ما نیازی به اعتماد کسی نداریم. میخوای برات رد بزنیم، میزنیم با همون شرایط و تعرفههایی که گفتیم، نمیخوای به سلامت. من وقت ندارم که حالا بیام خودمو به شوما ثابت کنم. تا دلت بخواد مشتری داریم و بیکارم نمیمونیم.»
وصول طلب با تهدید اسلحه
شاهرخ، شرخر دیگری بود که کار اصلیاش، وصول کردن چکهای پاسنشده بود. ابزار کارش فقط سلاح گرم بود. نه مشت و لگد میزد و نه دنبال چاقو و قمه میرفت. سلاحش را مسلح میکرد و میرفت سراغ سفارشی که به او داده شده بود. او بالاخره سال ۹۲ دستگیر شد. یکی از شاکیان او مردی به نام ناصر بود که به اداره پلیس رفت و از مردی درشت هیکل به جرم سرقت خودرو و اموالش شکایت کرد. او گفت این مرد آمده بود تا یکی از چکهای پاس نشدهاش به مبلغ ۱۶۵میلیون ریال را وصول کند. ماموران کلانتری ۱۲۵ یوسفآباد دست به کار شدند و رد خودروی متهم را در خیابان ۱۴ امیرآباد زدند و در بازرسی از خودرویش، یک قبضه سلاح گرم را کشف کردند.
معروفترین شرخر تهران
میلاد، یک خلافکار حرفهای است که تا الان ۲۰بار دستگیر شده و آخرین بار همین دی سال۹۸ بود که به دام پلیس افتاد. همه جور جرمی در پروندهاش دارد؛ از درگیری تا حمل سلاح که برای هر جرمش، بین شش ماه تا یک سال هم در زندان بوده است. اولین بار خیلی کم سن و سال بود که دست به چاقو برد و یک نفر از هم سن و سالهای خودش را زخمی کرد. به گفته خودش، عاشق این بود که همه از او حساب ببرند و بترسند. کار اصلی او زندهکردن چکهای پاس نشده ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون تومانی است. آخرین ماموریت شرخری او مربوط به صاحب یک نمایشگاه خودروست که به خاطر اختلاف حسابی که با یک نفر داشت، او را با ضربات چاقو طوری زخمی کرد که سه تا از انگشتانش قطع شد، اما با تلاش پزشکان پیوند خورد: «صاحب نمایشگاه از یک صاحب تالار، ۱۶۰میلیون چک داشت که پاس نمیشد. با هم حرف زدیم و خلاصه قرار شد بعد از وصولش، نصف پول برای من باشد و نصف دیگر هم طلب او. رفتم سراغ صاحب تالار و با همان فوت و فنهایی که بلد بودم، چک را زنده کردم. پول را به حساب صاحب نمایشگاه ریخت و حالا وقت آن بود که حساب مرا تسویه کند، اما نامردی کرد و درصدم را نداد. بعد از مدتی که امروز و فردا کرد، فهمیدم سرکارم و قرار نیست پولم را بدهد. من هم با نوچههایم به نمایشگاه او حمله کردم و با چاقو چند ضربه به دستش زدم و سه انگشتش را قطع کردم.»
قهرمانی که شرخر شد!
«سال۸۹ بود که بالاخره، سرکرده یک باند تبهکاری که پلیس شهریار در تعقیب او بود، دستگیر شد. به مردی بدهکار بودم و نمیتوانستم بدهیام را بپردازم. رفتهبودم از طلبکارم مهلت بگیرم که پنج نفر چاقو به دست با زور و تهدید وارد خانهام شدند و مرا کتک زدند. به آنها التماس کردم کاری با خانواده نداشته باشند، اما توجه نکردند و همه ما را بهشدت کتک زدند و بعد دار و ندارم را سرقت کردند و بردند. بالاخره یکی از همسایههاکه متوجه وضعیت ما شدهبود، نجاتمان داد. بعد از این قضیه، شکایت کردیم و پروندهای تشکیل دادیم.» این صحبتهای یکی از قربانیان اوست.
در حالی که ماموران در حال چهرهنگاری از شر خر بودند، عدهای دیگر با همان شکایت مشابه به پلیس مراجعه کردند. بالاخره پس از مدتی تعقیب و گریز، احسان، یکی از شرخرهای معروف محله شهریار دستگیر شد. طبق اعترافاتش، او قهرمان یکی از رشتههای ورزشی بود: «ما علاوه بر جرایم خشن، دنبال وصول طلب طلبکاران هم میرفتیم و بدهکاران را کتک میزدیم. بعد از مدتی متوجه شدیم آنها علیه ما شکایت کردهاند از نوچههایم خواستم آنها را کتک بزنند تا دست از شکایت بردارند. چنان آنها را ترساندیم که دیگر دنبال شکایتشان نمیرفتند اما بالاخره توسط پلیس دستگیر شدیم.»