هرکس به هر طریقی که میتواند به جامعه زخم میزند، مردم را مچل خودش میکند و سر کار میگذارد و سرآخر هم، خودشان را متهم میکنند. یک آقایی با آن فرم خاص و عجیب خودش که احتمالا دیدهاید، با لحن عجیبتر و مدل سخنوری خاصش، در آنطرف دنیا، در ناز و نعمت نشسته و ما اینطرفیهایی را که هر روز با مشکل و مساله و مصائب مختلف دستوپنجه نرم میکنیم دعوت به فلانکار و موفقیت و دوری از بدبختی و آدمهای بدبخت میکند. خیلی عجیب است، یک روزهایی این مدل کنشگری و اظهارنظر را محدود و معطوف به کتابها و مجلات موفقیت میدیدیم. حالا ولی مساله فرق کرده، هرکسی تلفن همراهش را برمیدارد و یکجوری خودش را قله آمال و آرزوهای بقیه معرفی میکند و با بیخیالی تمام، با چسباندن چند کلمه بهاصطلاح امیدبخش، جریانی را هم با خود همراه میکند.
همین سهیل سنگرزاده که این روزها شبیه کاراکترهای شبهای برره و... تکیهکلامها و لحن سخنانش محل تقلید خیلیها شده و با سلام جوندل و برقراری عزیز و سر کیفی و کیکی و سیخی و... برای خودش اسم و رسمی بههم زده و تمام آنچه در مسیر ورزش و سایر فعالیتهایش بهدنبالش بوده و به دست نیاورده اینجا پیگیری میکند، از همانهایی است که نفسشان از جای گرم بالا میآید. اگر قرار بود صرفا با تلقین چند جمله که ما بهترش را هم بلد هستیم، زندگیمان بهسمتی برود که در لسآنجلس با مازراتی طی مسیر کنیم که خب پس چرا درصد پولدارهای دنیا اینقدر کمتر از بقیه است؟
راست ماجرا اینجاست که سنگرزاده و امثال او که کم هم نیستند، چرخدندههای سیستمی هستند که اولا مسیر رشد و سرمایهداریشان را تشریح نمیکنند، یعنی همین سنگرزاده واقعیتهایی که خودش از سر گذرانده و به آنجا رسیده را بازگو نمیکند، صرفا به سرمایهای که در آن غوطه میخورد ارجاع میدهد و آب از دهان میلیونها مخاطب خود راه میاندازند.
دوم اما اینکه امثال سنگرزاده، ماحصل سیاستهایی هستند که این مدل توجیه سرمایهداری مطلوب آنهاست. یعنی سیستم سرمایهداری و حکمرانی بدش نمیآید کاستیها و نقصهای برآمده از آن، به گردن مردم و شهروندان بیفتد. اتفاقا این از اصول آن هم هست؛ اینکه من و شما و خیلیهای دیگر از ما و همه این یکواندی میلیون جوندلی که حدود یکماه اخیر به دنبالکنندگان سنگرزاده اضافه شدهاند، خود را عامل عقبماندگی و نابسامانی وضع و اوضاعمان بدانیم. اگر ما مثل سنگرزاده مازراتیسواری نمیکنیم و مثل بچههای آجودانیه و زعفرانیه و ولنجک با بنز در خیابانها فر نمیخوریم، تقصیر خودمان است. ما نخواستیم که پولدار باشیم، اگرنه همه اجزای حکمرانی و سیستم موجود درست عمل کردهاند، این ما بودهایم که توان سنگرزادهشدن نداشتیم، ما بودیم که گرگ والاستریت نشدیم و خدایگان ثروت و پولسازی نیستیم.
واقعا جای سوال دارد، آن یک میلیونواندی انسان که در همین حدود یکماه اخیر به دنبالکنندگان صفحه اینستاگرامی آقای جوندل اضافه شدهاند، امید دارند و فکر میکنند از این مسیر، با تکیه بر ادعاها و سخنان سنگرزاده میتوانند جای او بنشینند؟ سنگرزاده، خارج از ماشین و خانه خوب و ثروتش، چه هویتی دارد که جذابیت ایجاد کند؟ انفعال و خودمقصرپنداری افراطی، کمترین آسیبی است که امثال سنگرزاده و این منادیان جعلی موفقیت متوجه افراد جامعه میکنند. پیرو همین مساله و اقبال عمومی گستردهای که نسبت به این چهره و چهرههای مشابه در حیطه بهاصطلاح موفقیت وجود دارد با سیدمجید حسینی، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
چرا امثال سنگرزاده مرجعیت پیدا میکنند؟
حسینی در ابتدا با اشاره به خاستگاه چنین پدیدههایی و نوع نگاه آنها به انسانها به «فرهیختگان» گفت: «مساله اصلی این است که دو نگاه به انسان داریم. در یک نگاه میگوید انسان صرفا موجودی منفعتطلب است و جز منفعتطلبی به چیزی فکر نمیکند. وقتی چنین نگاهی را درباره آدمها بپذیریم اصولا آدمها بیانهایی را میپذیرند که به منفعتطلبیشان ربط دارد. هر بیانی که ضدمنفعتطلبی یا طرف منفعت جمعی باشد را نمیپذیرند. در این لحظه چه چیزی بهنفع منفعت فردی است؟ یا این آدمهایی که این میزان فردی شدند چه چیزی را میپذیرند که منفعت آنهاست؟ آن چیزی را میپذیرند که مرجع متریالی یا مادی دارد، یعنی تا لحظهای که به مردم میگوییم عدالتخواه و ضدتبعیض باشید، طرفدار جامعه باشید و جامعه را بهتر کنید، اولین سوال انسان منفعتطلب این است که منفعت این کار برای من چیست؟ اگر امر جمعی برای من منافعی دارد ارجاع به کدام مادیت است؟ یعنی من طرفدار امر جمعی در جامعه باشم درنهایت از لحاظ مادی چه چیزی نصیب من میشود؟ آن بیرون مرجع و رفرنس مادی امر جمعی برای فرد ندارد. درمقابل یک روانشناسی موفقیت است، نت ورکینگ، مافیای کنکور و... است. حجم زیادی رویافروش داریم که اینها بهلحاظ عمومی رفرنس دریافت میکنند. مثلا مافیای کنکور میگوید به من پول بدهید و پزشک شوید، پزشکان چقدر درآمد دارند! این را در جامعه میبینید و درست است. این حرف مرجع مادی دارد یا کسی که در روانشناسی موفقیت است میگوید من میگویم به خود مطمئن باشید و... ببینید آنتونی رابینز چقدر پولدار است! یعنی کسانی که ضدعدالت هستند عموما بهدلیل وجود نابرابریها و تبعیض سخنان آنها رفرنس میگیرد. اصلا وجود زعفرانیه و ولنجک و مناطق بالاشهر در تهران دلیل این است که ما درست میگوییم. وجود اینها را در درست بودن حرفهای خود میدانند و به آدمها ارجاع میدهند. کسی که نت مارکتینگ کار میکند دائم میگوید سال بعد با مادر خود با بنز به اینجا میآیید. وقتی این حرف را بیان میکند درواقع به بنزهای شهر ارجاع میدهد. درواقع در شهر پر از بنز ۱۰میلیارد تومانی است. اگر به او بگویید این مسیر غلط است و به بنز نمیرسید، حرف شما از لحاظ عقلی درست است چون بنز وجود دارد بهدلیل پراید! ولی پرایدی این را از شما نمیپذیرد. پرایدی میگوید شاید من هم بنز خریدم. در دعوای پراید و بنز حرف کسی رفرنس میگیرد که طرف بنز است. شما بگویید چرا سنگرزاده و امثال او تبدیل به رفرنس میشود؟ سخنان او شبیه سخنان هزاران روانشناس موفقیت و حتی در سطح پایینتر است. دلیل این است که لوکیشن متریالیتی میدهد، او در لسآنجلس است. وقتی در لسآنجلس پورشه سوار میشود رفرنس مادی روشن به مخاطب خود میدهد که مثبتاندیش باشید و عرفان لسآنجلسی داشته باشید و جای من در لسآنجلس سوار پورشه میشوید. او نمیگوید من تقلب و کلاهبرداری کردم یا شوگرمامی داشتم یا هزار رابطه برقرار کردم تا به لسآنجلس رسیدم. این را به مخاطب نمیگوید، ولی دائما تصاویر لسآنجلسی را برای بدبختهای تهران پخش میکند. اینها دوست ندارند بپذیرند از محل نابرابری و محل پایین آمدن شما برنده شده است. اگر مردم این را بپذیرند، چون بهشدت فردگرا هستند و درمقابل خود هیچ امر عمومی نمیبینند، افسرده میشوند. دلیل اینکه سنگرزاده برده است حرفهای او نیست بلکه لسآنجلس است، چون علیالدوام سخنان این آدمها یک مرجع مادی را به آدمها نشان میدهد، یک آدرس مادی به آدمها میدهد که شما وقتی ضد آنها حرف میزنید نمیتوانید مرجع مادی را بدهید. پس سنگرزاده پدیده روانشناسی موفقیت نیست، او پدیده ارجاع به لسآنجلس است، ارجاع به آمریکاست. ماجرا این است.»
تعداد دنبالکنندگان سنگرزاده بیشتر از اینهاست
حسینی با اشاره به افزایش تعداد دنبالکنندگان این چهرههای امثال سنگرزاده (اشاره به رشد بیش از یکمیلیونی تعداد فالوورهای اینستاگرامی این بهاصطلاح بدنساز) ادامه داد: «این تعداد از این هم بیشتر میشود چون تعداد آدمهایی که عاشق لسآنجلس و پورشه هستند از یکمیلیون نفر بیشتر است. او باید ۱۰میلیون فالوور بگیرد. دلیل اصلی این است که به لسآنجلس و پورشه ارجاع میدهد و میگوید اینها همه با انرژی مثبت و خودشناسی و بیزحمت است و بدون رابطه است. این حرف دروغ بزرگی است. مردمی که این میزان منفعتطلبی برای آنها مهم است اگر این مثبتاندیشی را نداشته باشند احساس ناخوشبختی میکنند، این رویا را میخرند و او باید ۱۰میلیون فالوور داشته باشد.»
آلترناتیو فضای موجود فقط گفتمان عدالت است
این عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران در پاسخ به این سوال که آلترناتیو فضای موجود چیست و چه راهکاری میتوان ارائه کرد که اینطور جامعه مرعوب و محسور امثال سنگرزاده نشود، گفت: «آلترناتیو این، عدالت در سیاست است. تا لحظهای که در امر عمومی گفتار عدالتخواهانهای وجود ندارد شما چطور میتوانید آدمها را از این گفتار فردی جدا کنید؟ آنها در امر عمومی آلترناتیوی نمیبینند. فرض کنید طرف طرفدار سنگرزاده نباشد، طرفدار چه کسی باشد؟ جایگزین این چه چیزی در صحنه امر عمومی است؟ آلترناتیو در فضای خصوصی بازهم سرمایهداری است، یعنی اگر طرف سنگرزاده نروید باید طرف مافیای کنکور بروید. پس در فضای فردی آلترناتیو ندارد. آلترناتیو خودش یعنی گاج و قلمچی؛ اما در فضای امر عمومی آلترناتیو دارد که آنهم گفتمان عدالتخواهانه است. در امر عمومی لحظهای که گفتمان عدالتخواهانه نیست و گفتمان ضدتبعیض نیست آنوقت دیگر جایگزینی ندارید. راهی نیست برای اینکه آدمها امید به عدالت پیدا کنند و احساس نکنند راهی به عدالت وجود ندارد. نظرسنجیها نشان میدهد بیش از ۸۰-۷۰درصد مردم به اجرای لیاقت و کارآمدی در مسئولان امیدی ندارند. این ناامیدی از امر عمومی این میزان بره بار آورده است. همانند برههایی که گرگ آنها را بخورد. بهجای اینکه تبدیل به گرگهای والاستریت شوند به بره والاستریت تبدیل شدند.»
در حال حاضر امر عمومی هم در تسخیر سرمایه است
حسینی با انتقاد از فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور خاطرنشان کرد: «بنده بهراحتی بیان کنم که راهکار برونرفت از چنین وضعی در امر سیاسی است. راهحل در لحظهای است که امر سیاسی ساخته شود. وقتی فضا را دیپلوتیزه میکنیم یکی از بدترین کارهایی که دولت روحانی بر سر این کشور آورده، دیپلوتیزه یا غیرسیاسی کردن کشور است. بهیاد دارم رهبری صحبتی درباره دانشگاهها کردند و بیان کردند خدا لعنت آن کسی که دانشگاهها و دانشجو را غیرسیاسی کرد. مفهوم سیاسی امر عمومی است، یعنی آرمان، دعوا بر سر آرمان و آزادی است. وقتی دعوایی بر سر عدالت و آزادی نیست اصولا مردم چه آلترناتیو عمومی دارند؟ امر عمومی هم در تسخیر سرمایه است. ما با بانکها طرف هستیم، با انصاری، هدایتی، بانک سرمایه و... طرف هستیم. با عدالت و آزادی طرف نیستیم. بنابراین آن کسانی که کشور را غیرسیاسی کردند باید ببینند چه بر سر طبقات بهخصوص پایین جامعه آوردند و امید این افراد را بهتدریج از بین بردند. وقتی امید به تغییر در امر عمومی از دست میرود آدمها تبدیل به سوژههایی میشوند که فقط منفعتطلبی خود را حاضر هستند در قالب رویا پیدا کنند. یعنی وقتی به او میگویید این رویا محقق نمیشود میگوید شما منفیاندیش هستید. رویای اصلی آزادی و عدالت است، نه پول! ولی الان در لحظهای که هیچ امیدی در فضای غیرسیاسی برای آزادی و عدالت اختصاص نمیدهید، مشخص است افراد طرف سنگرزادهها میافتند. این قدرت متریال و مادی گفتمان اینها زیاد است. اصلا همین که زعفرانیه پر از برج است، آقازادهها ساختند، قدرت مادی گفتمان روانشناسی موفقیت و سرمایهداری ذهنی است. من به اینها سرمایهداری ذهنی میگویم. هر فردی از اینجا رد میشود یا هر پورشهای که در خیابان عبور میکند، بهنفع گفتمان اوست. این سرمایهداری، این ویترین برای آنها سرمایه ذهنی ایجاد میکند. او میگوید من پورشه دارم، باید طرفدار من باشید چون من آدم قویای بودم که پورشه دارم و شما که پراید دارید قوی نبودید، پس مغز من درستتر از مغز شماست و ذهن من قویتر از ذهن شماست. دائما حرفی که سنگرزاده بیان میکند چیست؟ اینکه ذهن من قویتر بود و خودشناسی من بیشتر بوده است.»
تبعیض و ناعدالتی را هم تبدیل به اشکال منافع فردی میکنند
تقلیل و البته انتقال ناکامیها و مشکلات به ناتوانیهای شخصی، یکی از اصلیترین مولفهها و موضوعاتی است که در صحبتهای برخی چهرههای موفق و امثال سنگرزاده به آن اشاره و ارجاع میشود. این استاد دانشگاه تهران در این باره هم گفت: «این مدل هر اشکالی را که در تبعیض، نابرابری و عدالت وجود دارد تبدیل به اشکال منافع فردی میکند و تقریبا همه همینطور هستند. روز گذشته دیدم یکی از پیجهای میلیونی مافیای کنکور یک گفتمان را برگزار کرده که آدم با تلاش موفق میشود یا با رابطه؟! بعد توضیح داده که آدم با تلاش موفق میشود. یعنی رسما هرگونه رابطه و پول را کنسل میکند و میگوید شما پول بدهید و تلاش کنید، ولی پول را بدهید. یعنی همه همینطور هستند. مساله همه این است که به مردم بگویند با تلاش میتوان موفق شد ولی بزرگترین دروغ همان است، چون خودشان با کلاهبرداری برنده میشوند. هر بنزی که در خیابانها است، هر بنز و مازراتی که در سعادتآباد و زعفرانیه تردد میکند، هر مالی که در تهران ساخته میشود، هر اتفاق لاکچری که در این شهر میافتد یک رویا برای طبقات پایین است و یک رفرنس برای گفتمان ناسور سرمایهداری و روانشناسی موفقیت است. طرف میگوید مگر ۱۰درصد آدمها پولدار نمیشوند؟ شاید شما جزء ۱۰درصد باشید. این رفرنس قوی برای کسی است که در ۹۰درصد است ولی فکر میکند ممکن است در ۱۰درصد باشد. فکر میکنید تمام این سالها آمریکا چطور اداره شده است؟ با همین تفکر اداره شده است. در آمریکا مساله همین است. به سیاهپوستان میگویند شما یک روز مایکل جکسون میشوید و هیچوقت هم اینطور نمیشود. برنده شدن در لاتاری آمریکا نسبت بیشتری به کنکور ایران دارد، یعنی احتمال پیروز شدن در کنکور پزشکی کمتر از برنده شدن لاتاری آمریکاست ولی چون آن رفرنس مادی در ایران نمیگیرد آدمها طرف آن نمیروند. اتفاقا امثال سنگرزاده باعث میشوند آدمها لاتاری ثبتنام کنند. میخواهم بگویم هر لحظهای که توانستید در گفتمان خود ارجاع مادی به شرایط بدهید، امکان برد در گفتمان خود دارید ولی مساله این است این رفرنس مادی دروغ بزرگ است چون برای شما نیست. این با مال و پورشه میتواند دروغ بگوید. راهحل خروج از دعوای پورشه و پراید امر عمومی است، گفتمان عدالت در عرصه سیاسی و اجتماعی است و راه دیگری ندارد.»