رانندگان تاکسی خط ۱۵ تهران در کنار کهف الشهدا و مزار ۵ شهید گمنام دفاع مقدس ضیافت افطار برپا کرده و با نثار فاتحه و زیارت عاشورا برای شهدای هشت سال دفاع مقدس نام و یاد آنان را زنده نگهداشتند.
به گزارش مشرق به نقل از مهر، انتهای بلوار دانشجو در محله ولنجک تهران تابلوی کوچکی نصب شده که روی آن نوشته به طرف کهف شهدا. جایی که در آن پنج شهید گمنام دفن شده اند. داستان مزار این شهدای گمنام از این قرار است که در تیرماه سال ۸۶ پنج شهید گمنام را زمانی که اهالی اجازه دفن شان در محل مورد نظر ندادند به غار کوچکی در بالای کوه در انتهای ولنجک برده و دفن کردند.
همان سال قرار بود این ۵ شهید را در مکانی در خور، داخل منطقه دفن کنند که با مخالفت اهالی مواجه شد. جوانی که حکم خادم مزار این شهدا را دارد می گوید: وقتی مردم منطقه با دفن شهدا مخالفت کردند رئیس بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس برای جلوگیری از بروز مشکل، به قرآن متوسل شده و آیه ۱۶ سوره کهف مقابل چشمانش پدیدار شد.
پرس و جو می کنند و در نهایت غاری را می یابند که متعلق به موسسه زلزله نگاری است و بالای خیابان البرز ۲ قرار دارد. به این ترتیب همه چیز مهیا می شود تا شهدای گمنام از مقبره با شکوه خود به غاری در دل کوه، ساکت و آرام اما دست نیافتنی و با راههای سخت پناه ببرند!
برای رفتن به محل دفن شهدای گمنام باید جاده خاکی را با خودرو بالا بروی و پس از چندین بار چرخش و بالا رفتن از کوه به محل دفن شهدا می رسی. در ورودی غار با جمله زیبایی از شهید آوینی نوشته شده است: «تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن آرمیدهاند. کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون داشته است.»
سنگ قبور شهدا نارنجی رنگ و با خط خوش نوشته شده است شهید گمنام و محل تفحص شهدا روی آن نقش بسته است. شهدای کهف از شلمچه، شرهانی، سومار، میمک و جزیره مجنون تفحص شدهاند و سن شان به زور به ۲۵ سال می رسد. آنها در جایی آرمیده اند که سقف آن کمی بیش از ۱۷۰ سانت است. انتهای غار که تمام فضای آن به ۱۰ متر هم نمی رسد کتابخانه ای تعبیه و انواع ادعیه و قرآن در آن قرار دارد. روی دیوارها هم دست نوشته ها و سربندهایی است که گویا زائران به شهدا اهدا کرده اند.
نیت ما زیارت شهدا بود ولی یک اتفاق جالب موجب شد این زیارت به گزارش تبدیل شود. وقتی از زیارت شهدا فارغ شده و از غار بیرون آمدم دیدم تعداد زیادی تاکسی زرد رنگ خط تجریش - ولنجک توقف کرده و در حال پهن کردن موکت در محوطه کهف الشهدا هستند. با خودم گفتم احتمالا می خواهند استراحت کنند ولی داستان از این قرار بود که خلبان بازنشسته قدیمی به نام آقای معارفی که سرپرست خط ۱۵ تاکسیهای تهران است برو بچه های این خط را به صرف افطاری در کهف الشهدا دعوت کرده است.
معارفی می گوید: هدف ادای نذر بود و ثواب و اینکه بچه ها همه با هم همدل و همصدا بوده و بیشتر با هم تعامل داشته باشند. این مکان هم آنقدر معنویت دارد که همیشه پاتوق ما بعد از یک روز مسافرکشی است. صدای اذان از بلندگوهای کهف الشهدا بلند می شود.
تعداد تاکسیها بیشتر شده و تمامی رانندگان خط ۱۵ تهران خودشان را به ضیافت افطاری در جوار پنج شهید گمنام می رسانند. صدای اذان بلند می شود. نان و پنیر و خرما با چای داغ ایرانی افتتاح سفره افطار است. با صدای صلوات رانندگان تاکسی بعد از گذشت یک روز گرم تابستان، روزه خود را افطار می کنند.
سرپرست خط عدس پلو را میان روزه داران توزیع می کند. یکی از رانندگان به شوخی می گوید: حاجی انشا الله دست به هر چی بزنی مرغ بشه! راننده جوانی می گوید: آقا اگه یه ران مرغ مونده بده به من... همه می خندند. باد آرامی فضای کوهستان را فرا می گیرد. در این میان چند خانواده هم برای زیارت وارد می شوند و آنها هم میزبان سفره تاکسیرانان می شوند.
گروهی از جوانان هم در مکان کوچک غار نماز جماعت برپا کردند. آنقدر فضای این مکان معنوی و روحانی بود که نمی توان در قالب گزارش منعکس کرد. ولی اشاره به این مکان و برنامه کافی است تا هر عاشقی را به سوی کهف الشهدا بکشاند.