«امروزی بودن» یکی از مهمترین شاخصهای زندگی مردم در فرهنگ معاصر است که این مفهوم در نوع مصرف و چگونگی زیست شهروندی بازتولید معنایی میشود. به همین جهت «امروزی زیستن» نیز یکی از مهمترین دغدغههای مردم برای نوع رفتار و عادات خود و حتی تربیت فرزندانشان میشود. فارغ از اینکه «امروزی بودن» نتیجه انتخاب چه کسی یا گروهی برای مردم است، فرهنگ جمعی سعی بر تنظیم عادت وارههایش با آن دارد. [۱]
حال سوالی که پیش میآید اینست که «امروزی بودن» در جامعه ایران چگونه بازتولید شده، توسط چه گروهی تعیین میشود و توسط چه کسانی دنبال میشود؟
«امروزی بودن» که به نوعی به عنوان فرهنگ والا و برتر به جامعه معرفی میشود زندگی فرهنگی مردم را تحت تأثیر قرار میدهد بدون اینکه سوال شود آیا این فرهنگ، واقعا امر فرهنگی است؟ البته به نظر میرسد یکی از مهمترین خصوصیات جامعه توده [۲]، عدم فکر یا سوال در مورد مصرفی است که فکر میکند به انتخاب خود در آن قرار دارد. فرهنگ عامه پسند [۳] که تولید جامعه توده است همان فرهنگ روزمره مردم در مصرف گرایی و خوش گذرانی است.
این فرهنگ، توزیع شده بوسیله رسانههای توده [۴] است که از آن بعنوان صنعت فرهنگ نام میبرند. (هورکهایمر/ آدورنو، ۶: ۱۳۸۰-۶۵) اساسا این نوع فرهنگ به سمت پر کردن اوقات فراغت و سود بازار تمایل دارد. مردم برای آن چیزی پول میدهند که از آن لذت میبرند و به آن نیاز دارند. البته این لذت و نیاز به خودی خود وجود ندارد بلکه همین نیاز هم تعریف میشود.
بازار تعیین میکند که نیاز مردم به چه کالای فرهنگی است و برخلاف آنچه که گفته میشود بازار فاعلی ندارد، اتفاقا سرمایه داران بزرگ همان کسانیاند که تعیین میکنند «امروزی بودن» یعنی شلوار لی پاره پاره پوشیدن. این در حالی است که جامعه توده تا قبل از این نسبت به این پوشش نظری کاملا متضاد داشت ولی وقتی سوداگران ثروت با ابزار رسانه و تبلیغات کالایی را برای مردم «امروزی» جلوه میدهند پس این مردم نیستند که انتخاب میکنند بلکه مردم در یک قفس آهنین انتخاب میشوند که فقط مدل خاص سرمایه داران را انتخاب کنند حتی اگر این مدل، هزار شکل متفاوت داشته باشد بازهم همه اسیر انتخاب سرمایه داراند [۵].
برای «امروزی بودن» عادت وارههایی در سبک زندگی مردم معمول میشود که به عنوان ارزش برتر هیچ وقت مورد سؤال قرار نمیگیرد. موهای سیخ، شلوار لی پاره، گوشی آیفون، تیشرتهای با مارک خاص، ساعت مارک دار، ساپورت پوشی، رفت و آمد در پاساژها، صحبت کردن با واژههای لاتین و بسیاری از رفتارهای دیگر که همه را میتوان در بالاشهر نشینها دید. در حال حاضر، بالاشهر نشینی به یک فرهنگ خاص تبدیل شده که مورد الگوبرداری خام از سوی دیگر خرده فرهنگهای جامعه ایران و خصوصا جوانان قرار میگیرد. هر وقت سخن از خواست مردم، تمایلات مردم، سلیقه مردم و انتخاب مردم میشود، به طور ناخودآگاه در پس ذهن مردم همان فرهنگ بالاشهرنشینی مد نظر قرار میگیرد به صورتی که شاهد سلطه گفتمانی پرقدرتی از سوی این فرهنگ بر دیگر فرهنگهای جامعه ایران هستیم.
این سلطه گفتمانی که متضاد با اهداف انقلاب اسلامی ایران و جریان فرهنگ متدینین است یک شبه ایجاد نشده. شاید تبار آن به عهد قاجار و پهلوی برگردد اما قطعا با وقوع انقلاب اسلامی در آن تردیدهایی ایجاد شد که متأسفانه با گذر از گفتمانهای دهه ۷۰ و ۸۰ شمسی شاهد تحمیل خواستههای این گفتمان حتی بر دولتها نیز بودیم. پدیدههای اجتماعی همچون مدلهای پوششی نامتعارف زنان و مردان جوان، توجه بیش از اندازه به خواننده رپ در مجلس ترحیم او، نامگذاری ازدواج سفید بر هم خانگیهای بدون ازدواج، دامن زدن به اعتراضهایی در خصوص قوانین قضای اسلامی و مخالفت با آموزههایی همچون امربه معروف و نهی از منکر از جمله خواستههای فرهنگ بالاشهرنشین است که به عنوان خواسته مردم به مردم و حکومت تحمیل میشود و البته از سوی گروههایی در خارج از کشور نیز دنبال میشود.
دیگر فرهنگها و جوانان جامعه نیز سعی بر مطابقت با این گفتمان را دارند تا در دسته «امروزی بودن»ها قرار گیرند. امروزه شاهد تضادهای بسیاری در رفتارهای برخی جوانان جامعه ایران هستیم، رفتارهایی که تعلق خاطر ایشان را به دو گفتمان متضاد نشان میدهد و در عین حال تضادی از سوی خود جوان درک نمیشود. مثلا انتخاب مدل موی گروههای رپ و شیطان پرست از سوی جوان مسلمانی که با زبان روزه در راهپیمایی روز قدس شرکت میکند!!
این تضاد گفتمانی در سبک زندگی و پوشش نیز تسری مییابد و مسئله بدحجابی و بدپوششی را در کشور رقم زده است. در حالی که جوان مسلمان ایرانی به هیچ وجه قصد سوئی در انتخاب نوع پوشش خود ندارد اما در سیطره گفتمانی بالاشهرنشینها که آنها نیز در سیطره گفتمانی تمدن غرب قرار دارند، رفتار میکند. بالاشهر نشینها به مثابه رهبران افکار عمومی در حال ترجمه چگونه زیست «امروزی بودن» با تمایلات تمدن غربی بوده و به دنبال آن جریان ساز فرهنگی در جامعه خود هستند. اینجایگاه به خاطر توانایی ایشان در بهره برداری از رسانهها و «قدرت گفتن [۶]» رقم خورده است.
به نظر میرسد هر خرده فرهنگی که دسترسیاش به رسانه یا جرأتاش در مطالبهگری خواستههایش بیشتر باشد، فارغ از کمیت اندک آن بیشتر دیده میشود و به طور خودکار بقیه مردم به مصرف پیامهای آن بخش خاص میپردازند، خصوصا اگر ایشان از طبقه اقتصادی بالاتر باشد که به طور نسبی طبقه تحصیلاتی و اجتماعی بالاتری هم خواهد داشت. بالاشهر نشینها را شاید بتوان متناظر با مترفین [۷] در ادبیات قرآنی دانست که سرگرمى به نعمت آن چنان ایشان را مشغول کرده که از ما وراى نعمت غافل گشته است. (علامه طباطبایی، ج۱۹، ص۲۱۴)
برای جلوگیری از گسترش این برهم خوردگی فرهنگی و تضادهای رفتاری در جامعه ایران، دو راهکار مهم در کنار فرآیند تربیت و تبلیغ دینی قابل پیگیری است. اول، آموزش و تربیت آگاهی ناشی از تفکر و تعقل از دوران کودکی و نوجوانی؛ مقام معظم رهبری چنین ضرورتی را برای معلمان و فرهنگیان تبیین کردهاند: «کار دوّم که از این مهمتر است، یاد دادن تفکّر است. کودک ما فرابگیرد که فکر کند - فکر صحیح، فکر منطقى - و براى فکر کردن درست راهنمایى بشود؛ سطحىنگرى، سطحىآموزى در مسائل زندگى یک جامعه را زمینگیر میکند، در بلندمدّت بدبخت میکند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهّرى که نام مىآوریم، فقط به علم شهید مطهّرى اهمّیّت نمیدهیم، به تفکّر شهید مطهّرى اهمّیّت میدهیم. اگر کسى داراى تفکّر بود، این روحیّه موجب میشود که او بتواند مسائل مهمّ علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکّر بار آمده باشد، از آن ذخیرة دانشى که در اختیار او است، دهها و صدها مسئلة جدید مطرح میکند و پاسخ میگیرد. پس استفادة از علم با تفکّر ممکن است.» (بیانات در دیدار معلمان و فرهنگیان، ۱۷اردیبهشت۱۳۹۳)
دوم، آموزش فراگیر سواد رسانهای [۸] برای بهره برداری بهینه از رسانه و ایفای نقش در دنیای ارتباطات. سواد رسانهای سبب میشود مخاطبان رسانهها توانایی فهم پیام و مقصود فرستنده را درک کرده و براحتی تحت سیطره قدرت پیام رسانهای قرار نگیرند. همچنین ایفای نقش در رسانههای اجتماعی جدید سبب برهم خوردن جریان یکطرفه مصرف تفکرات «بالاشهرنشینها» شده و امکان ظهور تفکر نقاد در برابر عادت وارههای «امروزی بودن» را بوجود میآورد. در نتیجه اساسا معنای «امروزی بودن» در تفکر و تمایل جامعه مورد بازنگری قرار خواهد گرفت.
منابع:
۱. آدورنو، تئودور ـ هورکهایمر، ماکس «صنعت فرهنگ سازى، روشنگرى به مثابه فریب توده اى» مراد فرهادپور، ارغنون، شماره ۱۸ (پائیز ۱۳۸۰)
۲. بوردیو، پیر (۱۳۸۴)، طرحی از یک نظریه کنش، مرتضی مردیها، نشر نقش و نگار
۳. سایت آیت الله العظمی خامنهای، http: //farsi. khamenei. ir/speech-content؟ id=۲۶۳۴۲
۴. موسوى همدانى سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم - قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
پانوشت:
[۱] عادتواره، مجموعهای از خلق و خوهای فراهم آمده در شخصیت کنشگر است که نحوه مواجهه او با موقعیتهای مختلف را جهت میبخشد، به گونهای که میتوان آن را ناخودآگاه فرهنگی، قاعده الزامی هر انتخاب، اصل هماهنگ کننده اعمال و الگوی ذهنی و جسمی ادراک و ارزیابی و کنش نامگذاری نمود. عادتواره، نظامی از طبایع گذرا و در عین ماندگاری است که اساس تولیدکننده اعمال ساختمند به حساب میآید (بوردیو، ۱۳۸۴: ۱۸).
[۲] Mass society
[۳] mass culture
[۴] Mass media
[۵] «... تفکیکها و تمایزات نظیر فیلمها به دو گروه الف و ب، یا تفکیک داستانهای منتشر شده در مجلاتی با نرخهای متفاوت، بیش از آنکه بر موضوع و محتوای اثر باشد، از طبقه بندی، سازماندهی و نام گذاری به مصرف کنندگان ناشی میشود. محصولات نهایی برای همگان تولید میشود تا هیچ کس قادر به گریز از آن نباشد. هر کس باید به نحوی ظاهرا خود انگیخته بر طبق همان سطحی از {ذوق و سلیقه} رفتار کند که از قبل برای وی تعیین و دسته بندی شده است و همان مقوله یا دستهای از محصولات تولید انبوه را بر گزیند که برای افرادی از نوع او عرضه شده است (هورکهایمر/ آدورنو ۱۳۸۰: ۳۸)
[۶] Power of saying
[۷] إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ (الواقعه/۴۵)
[۸] Media litracy
/رجا نیوز