متأسفانه هنوز اخوانیها گمان میکنند که توسل به آمریکا میتواند دولت ساقط شده آنان را احیا نماید و از این رو مذاکره با آمریکا را ادامه میدهند در حالی که این مذاکره نیز هیچ نفعی برای آنان ندارد و سبب تحکیم دولت نظامیان در مصر میشود.
تحولات مصر هنوز در کانون توجه قرار دارد و به نظر میآید این توجه طی هفتهها و ماههای آینده استمرار پیدا کند. از تعداد کشتههای تحولات مصر پس از اقدام اخیر نظامیان در برکناری مرسی از مقام ریاست جمهوری نه تنها کاسته نشده بلکه بر تعداد آن افزوده نیز شده است به گونهای که طی ۵ روز گذشته دستکم ۱۲۰ نفر جان خود را از دست دادهاند.
در مورد چشمانداز تحولات نکات قابل ذکری وجود دارند:
۱- مصر یک هفته پس از برکناری مرسی به سمت آرامش نرفته است پرواز هواپیماهای جنگی بر فراز تظاهرات هواداران اخوان که از مسجد الرابعه به سمت کاخ ریاستجمهوری در حرکت بودند و کشته شدن دست کم ۴۳ نفر نمازگزار در حین نماز با تیر مستقیم نیروهای نظامی-امنیتی در یک مسجد و حوادث بندر العریش و صحرای سینا هر کدام از وخامت اوضاع مصر حکایت مینماید.
موفقیت ارتش در مهار بحران مصر به میزان بسیار زیادی با «زمان» گره خورده است به این معنا که اگر ارتش نتواند طی دو هفته یعنی یک هفته دیگر وضعیت را از نظر تظاهرات و آشوبهای داخلی بهبود ببخشد، قطعا قادر به کنترل اوضاع پس از دو هفته نخواهد بود چرا که امید و اعتماد پشتیبانان داخلی و خارجی ارتش به موفقیتآمیز بودن ورود آن از دست میرود و این در حالی است که ارتش بدون حمایت جدی داخلی و خارجی قادر به کنترل اوضاع نخواهد بود. اگر وضعیت یک هفته اخیر را بعنوان یک «سنجه» برای محاسبه موفقیت ارتش در نظر بگیریم میتوانیم کفه احتمال تداوم بحران را سنگینتر ببینیم.
۲- ارتش در انتصاب رئیسجمهور موقت و نخستوزیر موقت به سمت «جبهه انقاذ» - جبهه نجات- و «جنبش تمرد»، نرفت. انتخاب «عدلی محمود منصور» که پیش از این رئیس قضات دادگاه قانوناساسی بود بعنوان رئیسجمهور موقت و انتخاب «حازم الببلاوی» که در دوره مرسی و در درون جریان اسلامگرا بعنوان جایگزین «قندیل» مطرح بود بعنوان نخستوزیر موقت اگرچه تا حدی هوشمندانه به حساب میآید.
اما در عین حال واکنش این دو جبهه را نیز برمیانگیزد کما اینکه دو عضو ارشد جبهه انقاذ- عمرو موسی و حمدین صباحی- با انتخاب ببلاوی مخالفت کردند و بیانیه فرمانده ارتش و وزیر دفاع را درباره زمانهای مطرح شده در برگزاری انتخابات مجلس و ریاستجمهوری نپذیرفتند و جنبش تمرد نیز با صراحت مخالفت خود را با انتصابهای اخیر نظامیان و بیانیه برنامه دوره گذار اعلام کرد.
این موضوع نشان میدهد که ممکن است از این پس ترکیبی از هواداران مرسی، هواداران صباحی و جوانان شکلدهنده به «جنبش تمرد» در میدان التحریر اجتماع کنند که در این صورت بازنده قطعی و اصلی آن ارتش و بطور کلی «راه حل نظامیان» خواهد بود. در واقع در حال حاضر نظامیان راهی را میروند که جنبش تمرد آن را راه خود نمیداند.
۳- گفته شده است که انتخابات مجلس طی ۴ماه آینده برگزار میشود و یک هفته پس از آن انتخابات برای تعیین رئیسجمهور برگزار میشود. شورای نظامی قول داده است که فرایند انتقال حداکثر طی ششماه برگزار میشود و پس از آن بیانیه ارتش موضوعیت نخواهد داشت اما بسیار بعید است که انتخابات در زمان خود برگزار شود چرا که ساز و کار داخلی و توافق برای برگزاری این انتخابات وجود ندارد و از سوی دیگر ارتش هیچ تمایلی به واگذاری انتخابات ندارد.
کم نیستند ناظرانی که معتقدند ارتش دست کم یک سال قدرت را در دست خواهد داشت. ارتشیان از قول برگزاری انتخابات بعنوان یک راه برای کنترل اعتراضات استفاده مینمایند تا به این وسیله مردم باور کنند که نیت سوئی پشت دخالت ارتش در برکناری اسلامگراها وجود ندارد.
۴- اخوانیها اگرچه از نظر عددی نتوانستهاند به اندازه جنبش تمرد هواداران خود را به میدان بکشانند اما واقعیت این است که جمعیت هوادار مرسی و اخوان المسلمین به مراتب از هواداران جنبش تمرد انگیزه بیشتری برای حفظ میدان دارند. به عبارت دیگر هواداران اسلامگراها «اعتقادی»تر از مخالفانشان به صحنه آمده و جدیتر به پیگیری مطالبات خود روی نشان دادهاند. این در حالی است که اخوان در قاب تاریخی خود چندان قائل به اینگونه جدالها در مواجهه با قدرت و دولت نبوده است.
تحولات مصر از این منظر به جهادیتر شدن اخوانالمسلمین کمک کرده است. این موضوع در نطقهای محمد بدیع، خیرت الشاطر و عصام العریان دیده شد و این میتواند تا حد زیادی این گروه را وارد فاز تازهای نماید و حال آنکه ارتش با نگاه تاریخی-تجربی اخوان را یک گروه که تحت فشار تسلیم میشود، میدانست.
۵- ارتباط اخوانالمسلمین و سلفیها طی روزهای گذشته به ضعف گرائیده است. این پوشیده نیست که بخش زیادی از ضربهای که به مرسی وارد شد به همکاری اخوانیها با سلفیها بازمیگشت. سلفیها سبب ورود دولت مرسی به نفع تروریستهای سوری و قطع رابطه این کشور با سوریه و مانع برقراری روابط قاهره-تهران در دوره ریاستجمهوری مرسی بودند این در حالی بود که اگر اخوانیها به جای سلفیها به اتحاد با حمدین صباحی روی نشان داده بودند، سرنوشت حکومت اخوان به اینجا نمیانجامید.
حزب سلفی النور وقتی که مرسی به کمک آن احتیاج داشت از اردوگاه تحت رهبری اخوان که در آن سلفیها هم بودند، جدا شد و سپس به صف مخالفان پیوست سلفیها برای تعریف سیاست خارجی مصر در چارچوب سیاست منطقهای عربستان فعالیت زیادی کردند و بر این اساس رئیسجمهور معزول مصر سه بار در این فضا به ریاض سفر کرد بدون آنکه دستاوردی داشته باشد.
اینک یک هفته پس از سقوط مرسی، عربستان اعلام کرده است که پنج میلیارد دلار در اختیار رئیسجمهور منصوب السیسی قرار میدهد. این در حالی است که اخوانیها به ایران و سوریه و حزبالله پشت کردند به این امید که حمایت عربستان و ... را جلب نمایند.
رشته پیوند اخوانیها و سلفیها به طور قطع طی روزهای آینده از هم گسسته میشود چرا که از یک سو این رابطه برای سلفیها اصالت نداشته و از طرف دیگر حالا این رابطه هیچ کمکی به اخوان نمیکند بر همین اساس هم میتوان گفت برای رابطه اخوان و عربستان هم نمیتوان چشمانداز روشنی دید این موضوع البته برای اخوان یک فرصت است تا بار دیگر به جرگه دوستان قدیمی خود برگردد ولی آیا اخوانیها در فاصله ۱۰ روز اخیر به این هوشمندی رسیدهاند؟ مواضع کنونی آنان به ما میگوید گویا اخوانیها به زمان بیشتری احتیاج دارند!
۶- میتوان گفت یکی از پایههای اصلی شکست محمد مرسی و اخوان در کارزار اخیر تمرکز اخوان روی روابط با آمریکا بوده است چرا که وقتی اخوانیها روی کار آمدند، آمریکا دچار وحشت شد و این را یک موقعیت بسیار بد برای خود ارزیابی کرد در این فضا اخوانیها باید اقتدار خود را در برابر آمریکا نشان میدادند و از این طریق این قدرت زیادهخواه را وادار به عقبنشینی میکردند.
اما اخوانیها با تحلیل غلط به سمت آمریکا رفتند و شروع کردند به اصلاح تصویر خود در ذهن مقامات آمریکایی - چیزی که در داخل ایران هم گروهی از آن حمایت کرده و نام اعتمادسازی را به آن میدهند - وقتی اخوانیها به سمت آمریکاییها رفتند و امتیازات زیادی را به آنان در موضوعاتی نظیر عدم روی خوش نشان دادن به ایران، حل پرونده فلسطین براساس طرح مشترک غربی عربی، پذیرش قرارداد کمپ دیوید، واداشتن غزه به سکوت در برابر جنایات اسرائیل و... دادند، آمریکاییها دریافتند که این اخوان احساس ضعف میکند و میتوان در نهایت و در یک دوره کوتاه آن را از صحنه خارج کرد و در عمل این موضوع محقق شد اما نه به دلیل طراحی آمریکا بلکه به واسطه ضعفهای اخوان در داخل.
متأسفانه اخوان هنوز درنیافته که نزدیک شدن به آمریکا و سوزاندن برگهای برندهای نظیر فلسطین و ایران یکی از اصلیترین عوامل شکستشان بوده است چرا که این بازی ابلهانه هواداران داخلی و منطقهای اخوان را در تداوم حمایت از دولت مرسی با تردید مواجه کرد و در روز حادثه به نفع مرسی به میدان نیاورد. آمریکا که در مواجهه با اقدام نظامیان بازی مزورانهای را به نمایش گذاشته و از یک طرف دولت اعلام میکند که با اقدام نظامیان موافق نبوده ولی کنگره آمریکا در بالاترین سطح از سقوط مرسی حمایت مینماید، پس از سقوط دولت قانونی اخوان اعلام کرد که کمکهای خود به مصر را از سر میگیرد در حالی که در دوره مرسی یک دلار به دولت اخوان کمک نکرده بود.
متأسفانه هنوز اخوانیها گمان میکنند که توسل به آمریکا میتواند دولت ساقط شده آنان را احیا نماید و از این رو مذاکره با آمریکا را ادامه میدهند در حالی که این مذاکره نیز هیچ نفعی برای آنان ندارد و سبب تحکیم دولت نظامیان در مصر میشود. اما البته زمانی که اخوان دریابد که غرب به هیچ وجه به آنان روی خوش نشان نمیدهد، به خویشتن خویش بازمیگردند که البته ممکن است دیر شده باشد.
۷- برخلاف آنچه تصور میشود، رابطه معناداری میان شکست پروژه اخوانیسم در مصر و یا هر جای دیگر با پروسه «بیداری اسلامی» و «نهضتهای دینمحور» وجود ندارد، برای اثبات این موضوع راههای مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال اخوانیسم در مصر دنبال رابطه فعال با آمریکا، عربستان و مماشات با رژیم صهیونیستی بود اما همین ۳ روز پیش نیویورک تایمز نتیجه یک نظرسنجی را در مورد مصر منتشر کرد که در آن ۸۰ درصد مردم مصر مخالف اعتماد دولت مصر به آمریکا و عربستان بوده و بیش از ۹۰ درصد مردم گفته بودند اسرائیل دشمن مصریان است.
دولت اخوانی مصر از برقراری رابطه با ایران پرهیز میکرد اما چندین نظرسنجی از جمله همین نظرسنجی اخیر نیویورک تایمز گفت از بین ۶۵ تا ۸۵ درصد مصریان معتقدند رابطه با ایران به نفع آنان است. دلیل دیگر این است که بیداری اسلامی یک روندی است که حداقل ۱۰۰ سال از آغاز آن در مصر میگذرد و در این مدت اندیشمندان برجستهای ظهور کردهاند و آثار فراوانی از خود بر جای گذاشتهاند.
آنان هنوز هم در جامعه مصر حضور دارند و از این روند پشتیبانی مینمایند این در حالی است که اکثر همین دانشمندان با اخوان و حکومت مرسی موافق نبودند بنابراین اسلامگرایی همان اخوانیسم نیست و اخوانیسم هم بطور کامل همان اسلام نیست. بیداری اسلامی در مصر به حکومت وابستهای را به بنبست میکشاند این اتفاق در آینده نیز میافتد البته حوادث بر بیداری اسلامی اثر مقطعی و گذرا بر جای میگذارند ولی مانع حرکت آن نخواهند شد.