آنچه بر صفحههای سینما و تلوزیون میبینیم باعث یک کجفهمی بزرگ شده است. ما از تهدیدات غیرمحتمل بیش از حد نگرانیم در حالی که تهدیدات واقعی پیش روی خودمان را جدی نمیگیریم.
ما به عنوان کسانی که در جهان صنعتی زندگی میکنیم برای جلوگیری ازخطراتی که نسل بشر را در طول تاریخ تهدید میکرده یک دیوار محافظتی عظیم ایجاد کردهایم. امروز دیگر نگران یک چنگیز خان نوعی نیستیم که به شهرهای ما حمله کند و آنها را با خاک یکسان کند و در سر راه خودش از جمجمه انسانها کوه بسازد. امروز دیگر دغدغه قحطیهای عظیم ذهن ما را مشغول نکرده است. مرگ سیاه بیماریهای همهگیری مانند وبا وفلج اطفال را پشت سر گذاشتهایم.
به بیان دیگر ما ۳ عامل از ۴ عامل جدی مرگ میر بشر در طول تاریخش را به زانو در آوردیم. جنگ، طاعون و قحطی همچنان در جهان در حال توسعه وجود دارد اما در نیمه ثروتمند دنیا زبانههای آن رو به خاموشی رفته است. در حالی که هنوز چهارمین عامل مانند شبح مرگ همچنان هر ۷ یا ۸ دهه یکبار به ما سر میزند.
و به خاطر بخت و اقبال خوب و بینظیری که داریم ما در یک دولت وحشت زندگی میکنیم که با این شبح قرابتی خاص دارد.
بخشی از این وحشت حیاتی و ضروری است. ما نگران نابودی دنیا در اثر تغییرات آب و هوایی هستیم. همچنین نگران هستیم که شاید یکی از این سلاحهای هستهای به اشتباه شلیک بشود یا اینکه یک شهاب سنگ به شکل مرموزی از مسیر خود خارج شود. اما این تهدیدها انتزاعی باقی میمانند چرا که منجر به وحشت ناگهانی در ما نمیشوند.
چیزی که در مورد ما جالب است موضوع فیلمهای ترسناک است. ما از این احتمال وحشت داریم که کسی که در اتوبوس کنار ما ایستاده و ظاهر عادی دارد ناگهان به یک آدم کش تروریست بدل بشود یا حامل یک بیماری واگیر دار وحشتناک باشد. یا همسایه ما ناگهان به یک دیوانه خطرناک مبدل بشود. یا شاید نزدیکتر، یکی از افراد خانواده عضو یک گروه زیر زمینی خطرناک بشود.
فجیعترین احتمال این است که خود ما در این فاجعه به گونهای همدست باشیم. وحشت بیشتر موقعی معنا پیدا میکند که احساس کنید داعش و القاعده یا بوکوحرام به زودی طرفداران خود را فرمان میدهند تا صورتکهای زندگی روزمره خود را بر دارند و آن وقت شما آنها را در بین دوستان، همسایهها و همکاران خود بیابید.
این یک سناریوی غیرمحتمل است اما ترس باعث میشود که بر بزرگترین گافهای یک سناریو سرپوش گذاشته شود. وحشت خواه ناخواه باعث میشود بیاعتقادی خودمان را به این سناریو فراموش کنیم. اصلا مهم نیست، احتمال اینکه در یک تصادف رانندگی بمیریم چندین برابر احتمال کشته شدن در یک عملیات تروریستی است. در واقع احتمال اینکه شما از صاعقه، حمله سگ یا اعدام شدن بمیرید بیشتر از این است. با این حال به خصوص بعد از فعالیتهای داعش همچنان مردم نگران حمله تروریستی گسترده داعش به ایالات متحده هستند. صادقانه بگویم ما بیشتر از اینکه نگران داعش باشیم باید نگران عملکرد خشونت آمیز پلیس باشیم که هر روز اتفاق میافتد و مثال آن را در ماجرای تیراندازی فرگوسن شاهد بودیم و اینکه نگران کشتارهای جمعی دانش آموزانی باشید که تقریبا سالی دوبار اتفاق میافتد و امسال در واشنگتن دی سی تا به حال ۸۷ کشته به جا گذاشته است.
افزایش وحشت ما فقط حاصل تروریسم نیست. وحشت بزرگتر ما وقتی به وجود میآید که سومین مورد ابتلای به ابولا در آمریکا کشف میشود. مرد لیبرایی و دو پرستار مراقب او در بیمارستان دالاس. البته به غیر از این سه مورد هیچ مورد مثبت دیگری گزارش نشده است. همچنان هم مسافران زیادی تحت مراقب و آزمایش هستند. علیرغم موارد کم و سخت بودن انتقال ابولا همچنان بسیاری از آمریکاییها نگراناند که خود یا خانوادهشان به این بیماری مبتلا شوند و تعداد این افراد از ۲۵ درصد در آمریکا امروز به ۵۰ درصد رسیده است.
فضای وبلاگها پر است از این ایده که رسانههای آمریکایی مردم آمریکا را در ترس از تروریسم و بیماری-های واگیردار دچار جنون کردهاند. با نگاهی ساده به تولیدات رسانههای آمریکایی در مییابیم که اولویت بندی غلط در ترسهای مردم آمریکا محصول تولیدات این رسانههاست. ما با یک مجموعه تصاویر که به ما القا میکنند که جهان در حال نابودی است دچار هول و وحشت شدهایم. ما میترسیم چرا که ترسهای خود را در سینما و تلویزیون مشاهده میکنیم.
دو دلیل روانشناختی دیگر وجود دارد که چرا این تصاویر اقناع کننده هستند. اول این مسائل بیش از یک ترس کوچک ما را آزار میدهد چرا که ما نسبت به زندگی مدرن سوءظن داریم و آن را یک روکش بر وحشیگریهای انسان میدانیم که به راحتی میتواند به کنار برود. وحشتناکترین جنایات جنگی در کشورهایی اتفاق افتاده که به عنوان کشورهای متمدن شناخته میشدند مانند یوگوسلاوی دهه ۱۹۹۰ و آلمان دهه ۱۹۳۰. ما نگران این هستیم که اگر یک جنگ فراگیر در ایالات متحده اتفاق بیفتد چه خواهد شد.
همچنین ما از جنایتهایی که دور از مرزهای کشور ما با شراکت ما در حال انجام است تا حدودی آگاهی داریم. ایالات متحده نباید عراق را اشغال میکرد و مرتکب این عمل جنون آمیز میشد. ما باید کمکهای بیشتری به ایجاد زیر ساختهای پزشکی غرب آفریقا میکردیم. ما داعش و ابولا را به وجود نیاوردیم ولی کاری برای جلوگیری از گسترش آنها هم انجام ندادیم.
اما میتوانیم این تصویرها را تغییر بدهیم.
اینترنت و شبکههای اجتماعی بار دیگر ما را در کنار هم جمع کرده است. چالش ما این است که این معادله را برعکس کنیم و از مجموع استعدادهایمان بهره بگیریم تا تهدیدهای واقعی جامعه را بیابیم.