به گزارش خط نیوز ، مهدی محمدی در یادداشتی نوشت: نگاه به مذاکرات هستهای از منظر قدرت ژئوپلیتیک ایران، یکی از مهمترین حلقههای مفقوده مذاکراتی است که اکنون در جریان است. به طور سنتی، آمریکاییها تلاش کردهاند به چند دلیل موضوع هستهای را از سایر موضوعات تفکیک کرده و درباره آن به صورت ایزوله مذاکره کنند.
دلیل نخست این بوده است که آمریکا همواره عقیده داشته مذاکره و احیانا توافق با ایران درباره موضوع هستهای هیچ ربطی به سایر حوزههای درگیری یا رقابت راهبردی ایران و آمریکا ندارد و مذاکرات هستهای با ایران باید بهگونهای هدایت شود که حتی اگر در این مساله توافقی حاصل شد، ابزارها و بهانههای آمریکا برای فشار بر ایران در سایر حوزهها از جمله حوزه منطقهای محفوظ و مصون باقی بماند.
دومین دلیل از دید آمریکاییها هم این است که مسائل منطقهای فوقالعاده پیچیده و فاصله مواضع ایران و آمریکا درباره آن بسیار زیاد است و به همین دلیل گرهزدن آن با موضوع هستهای، عملا امکان نتیجهبخشی مذاکرات را به حداقل مقدار ممکن تقلیل خواهد داد.
اخیرا اما به دلایلی درهمآمیختگی موضوع هستهای و تغییرات ژئوپلیتیک در منطقه اجتنابناپذیر شده است.
راهبرد منطقهای آمریکا – اگر اساسا چنین چیزی وجود داشته باشد - آشکارا شکست خورده یا در حال شکست خوردن است. این راهبرد در حداقل یک دهه گذشته بر چند اصل اساسی مبتنی بوده است.
۱- تبدیل رقابتهای مذهبی و فرقهای به نزاع ژئوپلیتیک
۲- نابودسازی یا مهار قدرت الهامبخشی و عملیاتی ایران در منطقه
۳- سرکوب ظرفیتهای ایدئولوژیک یا اگر نشد استخدام آنها در جهت منافع آمریکا
۴- تغییر قطببندی منطقهای از منازعه اسلامی- صهیونیستی به منازعه ایرانی- عربی یا شیعه - سنی
۵- ایمنسازی مسیرهای انتقال انرژی، تجهیزات و در اختیار داشتن آسمان منطقه
۶- جلوگیری از رشد نفوذ دیگر قدرتهای فرامنطقهای در خاورمیانه
۷- تبدیل مداخله به نفوذ و افزایش قدرت نرم آمریکا در منطقه.
در این نوشته مجالی برای بحث در این باره نیست که اجزای این راهبرد چگونه به بنبست خورده یا برخی کاملا نتیجه معکوس داده است. چیزی که فهم آن نیاز چندانی به طرح استدلالهای پیچیده ندارد این است که آمریکا در منطقه خاورمیانه هم در پیشبینی و هم در تحلیل تحولات خطاهای اساسی مرتکب شده، در مواردی که قادر به پیشبینی پدیدهها بوده ابزار لازم برای مواجهه با آنها را در اختیار نداشته، در مواردی که با پدیدهها مواجه شده راهبردهای اشتباهی تدوین و در نتیجه مسائل منطقه را پیچیدهتر کرده است و حتی در مواردی که راهبرد خود را به طور کامل پیاده کرده با نتایج معکوس مواجه شده است.
متقابلا راهبرد منطقهای ایران روزبهروز موفقتر جلوه کرده است. در یک مقایسه ساده، راهبرد منطقهای ایران دارای چند رکن اساسی بوده است.
۱- ارتباطگیری با ملتهای منطقه به موازات دولتها
۲- شبکهسازی از نیروهای مردمی حامی تفکر مقاومت
۳- جلوگیری از فرقهای شدن رقابتها در منطقه
۴- حداقلسازی نفوذ نرم و همچنین توان عملیاتی آمریکا در منطقه
۵- ناامن نگهداشتن دائمی محیط راهبردی اسرائیل.
این راهبرد آشکارا در حال نتیجه دادن است. ایران اکنون به یگانه نیرویی در منطقه تبدیل شده که حتی دشمنانش احساس میکنند به نفوذ و قدرت آن نیاز دارند و هرگونه ثبات یا بیثباتی مستقیما وابسته به اراده آن است. تحت این شرایط برخی متحدان آمریکا که تا پیش از این تصور میکردند میتوانند منطقه خاورمیانه را برای مدت طولانی در کنترل خود نگه دارند، از آمریکا میخواهند روند شتابان مقاومتی شدن منطقه را دستکم نگیرد و حداقل به اندازه مساله هستهای به موضوعات منطقهای بها بدهد. این شاید یکی از مهمترین دلایل عصبانیت سعودی و اسرائیل از روندهای جاری در مذاکرات است که بسیار کم به آن توجه شده است.
واقعیت این است که همانطور که آمریکا نه درباره بیداری اسلامی و نه درباره داعش راهبرد منسجمی نداشت، درباره نحوه رویارویی با قدرت فزاینده منطقهای ایران هم استراتژی مشخصی ندارد. در یک جمله، راهبردی که اکنون آمریکا از آن تبعیت میکند انکار رسمی و پذیرش عملی نفوذ منطقهای ایران است که خود به بروز تناقضات مهمی در نحوه مواجهه آن با تحولاتی همچون کنترل یمن به دست حوثیها منجر شده است.
تا آنجا که به مذاکرات هستهای مربوط میشود، ۱- تحولات منطقه موجب خواهد شد ریسک شکست مذاکرات برای آمریکا بشدت بالا برود. اگر مذاکرات شکست بخورد و آمریکاییها وارد فاز جدیدی از خصومت و تقابل با ایران بشوند، هزینه آن را قبل از نطنز و فردو، در عراق و سوریه و یمن خواهند داد. از این منظر، تحولات منطقه قاعدتا باید منجر به اعتماد بهنفس بیشتر طرف ایرانی، افزایش مطالبات و کاهش امتیازات پیشنهادی آن و هراس کمتر از هرگونه شکست یا اختلال در مذاکرات شود. تیم ایرانی اکنون میتواند از موضع یک قدرت واقعی منطقهای مذاکره کند. این مطلقا بدان معنا نیست که نفوذ منطقهای ایران یک گزینه معاملاتی روی میز است بلکه به این معناست که آن طرفی که باید از تبعات شکست مذاکرات بترسد آمریکاست نه ایران.
۲- در درجه دوم، بدون شک برتری منطقهای غیر قابل انکار ایران چسبندگی آمریکا به گزینه تحریم را افزایش خواهد داد. در شرایطی که آمریکا وارد دورانی از افول استراتژیک و ژئوپلیتیک شده، تحریم تنها ابزاری است که برای مهار حریفان اصلی خود از جمله ایران میتواند به آن دل ببندد. تحت این شرایط بسیار بعید است که آمریکاییها در حوزه لغو تحریمها امتیازهای اساسی به ایران واگذار کنند. از نظر آمریکا – همانطور که در اسناد راهبردی این کشور هم آمده - ایران باید در بلندمدت به عنوان یک قدرت تحت تحریم باقی بماند. همین موضوع تا حدود زیادی دورنمای مذاکرات هستهای را روشن میکند و احتمال به نتیجه رسیدن آن را تا حدود زیادی پایین میآورد. ترکیب این دو عامل نشاندهنده این است که فرمول راهبردی برای پیشرفت آینده ایران بسط قدرت منطقهای به اضافه اقتصاد مقاومتی است و گزینه لغو تحریم نباید چندان جدی گرفته شود.
/ وطن امروز