کد مطلب: 22357
پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۳۱
دوستان ایران یا رفقای اسرائیل؟
علي عليزاده
یکی از آفتهای حوزه سیاست خارجی شناخت ضعیف و سطحی نسبت به جامعه کشورهای رقیب و در سطح بالاتر عدم آشنایی با مسیرها و نقشههای دشمن است. رهبر انقلاب به صراحت بارها اعلام کردهاند دشمن شماره یک و بزرگ جمهوری اسلامی در عرصه جهانی «آمریکا» است پس اولویت با بررسی سیستم سیاسی این کشور است.
تاکنون گروههای مختلف سیاسی در آمریکا به قدرت رسیدهاند؛ از رئالیستهایی که منبع قدرت را دولت شمرده و اصالت روابط را به ارتباطات دولتها با یکدیگر میدهند تا نولیبرالیستهایی که از منابع قدرت نرم در نحوه تعامل با دنیا بهره میبرند اما مهم این است که اکنون در آمریکا چه خبر است. در یک نگاه ساده باید بگوییم که ۲ گروه عمده در عرصه سیاست خارجی آمریکا صاحب ایده و نظریه هستند. گروه اول جنگطلبانند که ترجیح میدهند مشکلات پیش روی آمریکا را با نسخههای دوران سلطه این کشور بر جهان حل و فصل کنند. پیشنهاد همیشگی این گروه که بشدت تحتتاثیر «لابی قدرتمند اسرائیل» در آمریکا قرار دارد استفاده از منابع قدرت سخت یعنی زور نظامی، حمله برقآسا و تکنیکهای ساده دوران کابوهای سرکش است. مشکل اینجاست که به قول جوزف نای، استاد بزرگ روابط بینالملل، آمریکای جهانخوار در دوران افول بسر میبرد و به سرعت از پلههای سلطه بر دنیا پایین میآید. وی تاکید دارد قدرت گرفتن هر دولتی در عرصه اقتصاد جهانی برابر است با صدمه وارد شدن به چهره هژمونیک آمریکا! حال در نظر بگیرید در دنیایی که پایههای اقتصاد سرمایهداری توسط موریانه افول، معلق باقی مانده وضع سلطه آمریکا بر جهان در چه درجهای قرار گرفته است. پس برخلاف مانور قدرت آمریکا درباره «حمله به سوریه» یا حتی تهدید ایران به «همه گزینههای روی میز» تنها آپشنهای باقیمانده خلاصه میشود در «سیاستورزی به کمک قدرت نرم» با چاشنی «لاف سلطه»!
در مقابل جنگطلبان به گروهی نسبتا «نو» در عرصه سیاست خارجی آمریکا برمیخوریم که مُصر هستند خود را «صلحطلب» بخوانند. شعار آنها استفاده از قدرت نرم در کنار قدرت سخت است. قدرت نرم به عنوان توانایی تاثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع تعریف میشود. این چهره قدرت مقابل رفتار تحکمآمیز قدرت قرار دارد که سبب میشود دیگران مشتاقانه آنچه را انجام دهند که ما دستور میدهیم.
جذابیت این نوع از قدرت به اندازهای است که برخی سیاستمداران جنگطلب و هوادار استفاده از «زور» را نیز زیر علم صلحطلبی جمع کرده است. به طور مثال «استفاده از اهرم تحریم اقتصادی» نوعی تمسک به قدرت سخت محسوب میشود اما اگر با نفوذ در جامعه حریف از همین چماق بزرگ به نوعی سود ببرید که در فاصلهای کوتاه «فریاد معاملهطلبی با دشمن» به عنوان راهکاری برای دفع چماق؛ بلند شود شما موفق شدهاید از چماق، هویجی بومی تولید کنید! یعنی «آشتی با آمریکا» که هدف اصلی از سی و چند سال تحریم و تهدید و جنگ رقیب بوده این بار به واسطه نفوذ نرم در جامعه حریف مشتاقانه از جانب خود آنها طلب میشود. البته یک قدرت مسلط که از حمایت همهجانبه جامعه جهانی برخوردار است نیازی به تمسک به چنین رویکردی احساس نمیکند چرا که میتواند به واسطه «زور» به راحتی به طور مثال تاسیسات اتمی رقیب را نابود کند اما... وقتی یک ابرقدرت از پاافتاده ناچار میشود برای «تحریم نفت ایران» ۱۴ استثنای رسمی قائل شود و عملا به سمت تحریک سایر قدرتها همچون روسیه و چین نیز حرکت نکند، اوضاع تغییر میکند. بویژه اینکه مطمئن شود «تحریم» به معنای هل دادن حریف در مسیر دستیابی به فناوریهای بومی و در نهایت «استقلال همهجانبه» است. آمریکا خوب میداند حضور ایران در آفریقا و آمریکایجنوبی به عنوان حیاط خلوت آمریکا برای جذب مشتریان جدید ناشی از سیاست غلط تحریمی دستگاه سیاست خارجی خودش است کمااینکه قدرت گرفتن سپاه در منطقه را حاصل تهدیدات نظامی هر روزه اسرائیل و بمب اتم آمریکایی میداند. بیجهت نیست که گری سیک رشد ایران در عرصه سایبر را بسیار خطرناکتر از برنامه اتمی ایران قلمداد میکند چون او خوب میداند ایران به دنبال بمب اتم نیست ولی این حملات سایبری آمریکا به ایران بود که موجبات رشد ارتش سایبری ایران را فراهم آورد.
بین جامعه صلحطلبان آمریکایی چندین گروه به وضوح قابل تفکیک هستند؛ الف- آنها که به جد از فشار و نفوذ لابی اسرائیل در حوزه سیاست خارجی آمریکا خسته و درماندهاند.
اغلب این افراد در جامعه آمریکایی بشدت منزوی شده و روزانه تهدید به قطع خدمات اجتماعی و حتی مرگ میشوند. قطعا حمایت از این گروه که به سختی میتوانند یک مقاله در رسانههای آمریکایی آزادانه منتشر کنند در دستورکار دستگاه سیاست خارجی ایران
قرار ندارد.
ب- شامل مجموعهای از سیاستمداران حاضر در دستگاه قدرت آمریکا میشود که اصالت قدرت را به آمریکا میبخشند نه اسرائیل! از همین رو علاوه بر اینکه مدیریت روابط و حفظ حیات این کشور را بر خود واجب میدانند از سیاستهای غلط جنگطلبانه صهیونیستها بیزارند. به طور مثال ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در طول جنگ غزه به هیچوجه از سیاست حمله صهیونیستها به باریکه غزه حمایت نکرد و اتفاقا در کنار مخالفان این جنگ که مشروعیت اخلاقی اسرائیل و حامیانش را زیر سوال میبردند، ایستاد. اما آیا میتوان چنین نتیجه گرفت که ریچارد هاس «دوست ایران» است و شورای روابط خارجی آمریکا با ایران منافع مشترک دارد؟! مسلما خیر! حال اگر به فرض فردی «خیرخواهانه» به دستگاه سیاست خارجی ما پیشنهاد دهد برای حفظ منافع ملی ایران، از این گروه از صلحطلبان آمریکایی که منتقد برخی اقدامات جنگافروزانه و خشن اسرائیل نیز به «هر دلیلی» هستند، حمایت کرده و لابی مشترک به نفع ایران در آمریکا تشکیل دهند، تکلیف چیست؟
قریب به ۱۰ سال است لابی ایرانیان آمریکایی متشکل از گروههای مختلفی مانند نایاک، شورای ایرانیان آمریکایی، پایا و... با حامیان صلحطلب اسرائیل در کنگره آمریکا همکاری کرده و به دولت ایران نیز پیشنهاد میکنند از این مسیر مشکلات ایران و آمریکا در حوزه سیاست خارجی را حل و فصل کند. قریب به اتفاق سیاستمداران آمریکایی که اکنون در هیات مشاوران و هیات مدیره تشکیلات متعدد ایرانیان صلحطلب در آمریکا مشغول به خدمت هستند حامی پروژه صلح خاورمیانه نیز هستند که جدیدترین نقشه آمریکا برای نجات اسرائیل از تنگنای انزوای سیاسی به جهت به خطر افتادن مشروعیت اخلاقیاش است. علاوه بر آن برخی از همین پیشکسوتان طرح صلح جملگی در سایر طرحهای موفق آمریکایی– اسرائیلی مانند پیمان کمپدیوید موثر بودهاند. در واقع میتوان گفت مجموعهای از متخصصان طرح خاورمیانه جدید بر اساس اسناد و نشانههای غیرقابل انکار متعدد با شعار صلح و حل مناقشات اسرائیل در منطقه وارد میدان سیاست خارجی شدهاند در حالی که آشکارا به این موضوع اذعان دارند که «ایران» کلید موفقیت طرح صلح خاورمیانه است. پس قدم اول حل مشکلات آمریکا و ایران است. مهم چگونگی موفقیت این طرح است. مسیر چنین طراحی شده:
۱- بهرغم تبلیغات گسترده لابی صهیونیسم در آمریکا علیه اوباما، وی دوباره رئیسجمهور این کشور شد؛ با وجود اینکه قدرت لابی اسرائیل در آمریکا نسبت به گذشته صد برابر بیشتر هم شده است. به این ترتیب پیامهای زیر به صورت خودبهخودی بدون فشار هیچ دستگاه رسانهای به جهانیان مخابره شد:
ـ صهیونیستها در آمریکا صاحب قدرت مطلق نیستند.
ـ این آمریکاست که مدیریت امور جهان و خاورمیانه را به دست دارد نه اسرائیل
ـ نمایش استقلال اوباما به عنوان رئیسجمهوری مستقل از لابی صهیونیسم و مدافع صلح جهانی
ـ به قدرت رسیدن سیاستمداران نولیبرالی که صاحب قدرت نرم در جهان هستند به عنوان شرکایی مناسب برای آشتی با مخالفان طرحهای اسرائیلی.
۲- معرفی گروه صلحطلبان نولیبرال آمریکایی به عنوان مظاهر عقلانیت جهانی برابر جنگطلبان افراطی
۳- پاکسازی پرونده تاریخی خصومتبار آمریکا و ایران به واسطه جداسازی اقدامات دستگاه سیاست خارجی گذشته از پرونده پاک نوسیاستمداران مخالف با لابی اسرائیل در آمریکا! شاید بتوان انتشار اسناد پرونده کودتای ۲۸ مرداد آمریکا ضد دولت مصدق در ایران را نیز در شرایط فعلی با همین انگیزه تحلیل کرد. کمااینکه پیش از این مادلین آلبرایت، وزیر اسبق خارجه آمریکا که از اعضای فعال لابی صلح به شمار میرود در گردهمایی شورای ایرانیان آمریکایی به ریاست هوشنگ امیراحمدی بابت وقایع ۲۸ مرداد از ایران پوزش خواسته بود.
۴- بسیج نیروهای متمایل به رابطه با آمریکا در ایران و استفاده از قدرت نرم برای ایجاد مطالبه از درون با این انگیزه که دوستان ایران در آمریکا به قدرت رسیدهاند.
۵- معرفی ایران «متعادل» و «مصلحتاندیش» که به دنبال بازتعریف منافع ملی در حوزه سیاست خارجی نیز هست به عنوان کلید صلح خاورمیانه در نقشه راه نجات اسرائیل از محاصره منطقهای. گفتنی است آقای هاشمی در این زمینه میگوید: «درباره حزبالله که شیعه و بخش عمده ملت لبنان است و در تاریخ همیشه مظلوم بوده هم برای فلسطین و هم برای لبنان، اینها قابل دفاع بوده است. به شرط اینکه ما از اینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم و اینها هم کار خودشان را بکنند. وقتی که نظام نخواهد در دنیا ماجراجویی بکند، اینگونه مسائل قابل تحمل است».
۶- خلع سلاح جبهه مقاومت حزبالله لبنان، سوریه و عراق با رودررو قرار دادن گزینه حفظ منافع ملی ایران برابر حمایت از محور مقاومت
۷- حفظ منافع تجاری و سیاسی آمریکا در منطقه با توجه به نارضایتی بخش بزرگی از تجار و صاحبان صنایع آمریکایی و شرکای اروپایی و آسیایی آمریکا از تحریمهای اقتصادی کشورهایی مانند ایران، کوبا و...
۸- بازسازی وجهه هژمونیک آمریکا به عنوان پدرخواندهای که قدرت نجات ملت یهود را در عین حفظ استقلال سیاسی از اسرائیل داراست.
در تایید این نظریه میتوان به این موضوع مهم اشاره کرد که همه اجزای اجرای این پروژه شامل مجموعه مشهور به لابی ایرانیان آمریکایی، شورای روابط خارجی آمریکا و دیپلماتهای مجری این طرح تحتالحمایه بزرگترین نهاد فراماسونری جهان وابسته به «برادران راکفلر» هستند. به این ترتیب با توجه به تقسیم نقش هر جزء از جانب نهاد بالادستی مرتبط با مرکز، هماهنگی نهایی مجموعه قابل توضیح خواهد بود.