به گزارش الف؛ پایگاه خبری "میدل ایست آی" در گزارشی ضمن اشاره به استعفای "بوریس جانسون" از کرسی نخست وزیری بریتانیا، به این نکته اشاره کرده که وی از سال 2019 که قدرت را به دست گرفت تاکنون، عملا با حمایت های گسترده طبقات و افراد ثروتمند بریتانیایی توانسته در قدرت بماند و الا دوره نخستوزیری وی چیزی جز تبلور فریبکاری، قانون شکنی و تظاهر به تعهدِ به منافع طبقات کارگری اما در عمل، حراست از منافع ثروتمندان نبوده است.
میدل ایست آی در عین حال سعی کرده به این سوال نیز بپردازد که آیا با سقوط بوریس جانسون، میراث شومی که وی در عرصه حکمروایی بریتانیا از خود برجا گذاشت و توام با فساد و رسوایی های مختلف بود نیز از بین خواهد رفت یا خیر؟ مساله ای که البته با توجه به نفوذ طبقات ثروتمند و فاسد در عرصه قدرت سیاسی بریتانیا، شانس زیادی جهت تحقق ندارد.
میدل ایست آی در این رابطه می نویسد:
« بالاخره دوره نخست وزیری بوریس جانسون با استعفای وی به نقطه پایان خود رسید. وی در تاریخ به عنوان فردی دروغگو و فریبکار که مدام به نقض قواعد و هنجارها اقدام می کرد و عملا بریتانیا را به یک دولت نابهنجار و یاغی تبدیل نمود، شناخته خواهد شد.
سیاستمداران بریتانیایی سال ها به این مساله که انگلستان به دلیل بالا بودن درجه مدارا و شکیبایی در آن و همچنین احترام به حاکمیت قانون از موقعیت ویژه ای در جهان برخودار است، تاکید داشتند. با این حال، بوریس جانسون عملا با رویه های غلط خود، به زعم بسیاری از ناظران و تحلیلگران انگلیسی، "تعصبات" و "نفرت" را در این کشور افزایش داده و تقویت کرد. انگلیسی ها که زمانی خود را یک عضو محترم از جامعه بین المللی ارزیابی می کردند، اکنون تا حد زیادی به واسطه رویه های خود به خیانت به معاهدات و توافقات بین المللی و بی اعتنایی به اصول و هنجارهای بین المللی شناخته می شوند.
بوریس جانسون جز گروه کوچکی از رهبران جهانی نظیر "دونالد ترامپ" رئیس جمهور سابق آمریکا و یا "ویکتور اوربان" نخست وزیر مجارستان است که نیروهای خطرناکی را جهت دسترسی خود به سطوح عالی قدرت بسیج کردند و سپس سعی داشتند با تکیه بر همان نیروهای مخرب، در قدرت نیز باقی بمانند.
بوریس جانسون در دوره حضور خود در قدرت، به شدت از رهبران مذکور تمجید می کرد و البته تلاش های فراوانی را نیز به انحا مختلف جهت تضعیف و به شکست کشاندن لیبرال دموکراسی انجام داد. بسیاری بر این باورند که بوریس جانسون از استعدادها و بنیه فکری خود در راستای مقاصد نادرست و غیرسازنده استفاده کرد. موضوعی که البته برای بریتانیا هزینه های قابل توجهی را نیز از خود برجا گذاشت.
بوریس جانسون به آخر خط رسیده است
بوریس جانسون به تازگی و پس از استعفای بیش از 50 تن از وزرا و معاونان وزرای کابینه دولت خود، مجبور به استعفا شد. در این میان، "ریشی ساناک" و "ساجد جاوید" از متحدان نزدیک به جانسون در دولت بریتانیا نیز از کرسی خود استعفا داده اند. امکان دارد که حضور جانسون به عنوان نخست وزیر موقت بریتانیا برای مدت اندکی ادامه یابد با این حال وی در این دوره کوتاه، با جریان قابل توجهی از انتقادات درون حزبی از خود و همچنین موجی از حملات که به دنبال تحقیر گسترده وی هستند رو به رو خواهد شد.
در شرایط فعلی به قدری احساسات و اعتقادات در درون حزب بوریس جانسون یعنی حزب محافظه کار علیه وی قوی است که بسیاری معتقدند وی تحت تاثیر همین فشارها و برای اینکه با رای عدم اعتماد رو به رو نشود، مجبور به استعفا شده است. در این نقطه باید گفت که: بوریس جانسون اقتدار و قدرت خود را از دست داده و عملا باید کارِ وی را تمام شده دانست. تحت این شرایط، مساله اصلی این نیست که بوریس جانسون تا چه مدت در قدرت باقی خواهد ماند. بلکه نکته اساسی این است که آیا سیستم پوسیده ای که وی با خود به عرصه قدرت سیاسی بریتانیا وارد کرد نیز با وی سقوط می کند یا خیر؟
بوریس جانسون را باید "احمقِ محبوبِ میلیونرها" دانست. وی قراردادهای قابل ملاحظه و پُر سودی را به آن ها پیشکش کرد. در عین حال، برای آن ها انحصارهایِ خاصی را نیز پدید آورد و این میلیونرها در دوره وی، دسترسیهای قابل ملاحظه ای به ساختارهای دولتی داشتند. کافی است به یاد داشته باشیم که یک ماه قبل، وقتی که بوریس جانسون با رای عدم اعتماد رو به رو شد، 17 نفر از ثروتمندترین شهروندان بریتانیایی به صورت متحدانه حمایت قاطع خود را از وی در جریان یک بیانیه که در روزنامه "سان" تحت مدیریت "رابرت مرداک" به چاپ رسید، اعلام کردند. این بیانیه نمودی عینی از توجه به منافع شخصی، و نَه ملی در بریتانیا بود.
میلیونرهای غارتگرِ انگلیسی
اشکالِ ظاهری لیبرال دموکراسی هنوز در دولت بوریس جانسون وجود دارند. در این رابطه می توان به دادگاه های حقوقی، آزادی بیان، انتخابات عمومی، احزاب سیاسی و پارلمان اشاره کرد. با این حال، واقعیت این است که با سقوطِ نظام عضویتِ گسترده در احزاب سیاسی در اواخر قرن بیستم، طبقاتِ به شدت ثروتمند فرصتی قابل توجه را پیش روی خود یافتند. در این راستا، میلیونرهای غارتگرِ انگلیسی، عملا عرصه سیاسی این کشور را تحت کنترل خود گرفته اند و در ازای اعطا کمک های نقدی خود، نفوذ و قدرت قابل ملاحظه ای را در این حوزه برای خودشان ایجاد کرده اند.
"تونی بلر" نخست وزیر سابق انگلستان عملا این سیستم را تثبیت کرد. در این راستا وی با حمایت های گروههای فوقِ ثروتمند، عملا منافع و دستورکارهای خود را در بریتانیا به پیش می برد. با این حال بوریس جانسون عملا این پروژه را چندین قدم به جلو حرکت داد. در این راستا به طور خاص در دوره بوریس جانسون شاهد آن بودیم که شرایط و زیرساخت هایی جهت جمع آوری کمک ها و منابع مالی، نَه فقط از سوی ثروتمندان بریتانیایی، بلکه از سوی ثروتمندان در عرصه بین المللی فراهم شد.
جانسون بهترین گزینه برای ثروتمندان بوده است. رویکردهای پوپولیستی وی عملا سعی داشتند تا این پیام را برسانند که وی در کنارِ طبقات کارگری است. البته که این موضوع یک دروغ به تمامِ معنا در کنار هزاران دروغ دیگرِ بوریس جانسون بود. بوریس جانسون مدت هاست که ابزار دستِ طبقات ثروتمند است و صرفا در راستای منافع آن ها(چه در داخل انگلستان و چه خارج از این کشور) گام برداشته است.
در این راستا به نمونه های مختلفی نیز می توان اشاره کرد که در قالب آن ها، افرادِ میلیونر، کمک های قابلتوجهی را به ویژه به حزب بوریس جانسون و در راستای پیشبرد دستورکارهای مطلوب خود ارائه کرده اند. به عنوان مثال، "لُرد بامفورد" صاحب شرکت ساخت و سازِ JCB 10 میلیون پوند را به حزب محافظه کار داده است. وی کمکهای قابل ملاحظه ای را نیز به شخصِ بوریس جانسون انجام داده است. جالب اینکه زمانی که بوریس جانسون در ماههای اخیر به هند سفر کرد، نخستین توقفگاه خود را به بازدید از یکی از کارخانه های لُرد بامفورد در این کشور اختصاص داد. دراین نقطه به نظر می رسد که تمامیِ بریتانیایی ها باید قویا این سوال را از خود بپرسند که آیا واقعا مایلندکشورشان با یکچنین ساختارِ فکری اداره شود؟
نهادهایی نظیر The Murdoch Press، Associated Newspapers، و Telegraph group، حدودا سه چهارم از بازار تهیه و انتشارِ روزنامه های بریتانیایی را در دست دارند. تمامی آن ها، نقشی محوری در رساندن بوریس جانوسن به کرسی نخست وزیری و البته حراست از موقعیت وی در این چهارچوب داشته اند. در تمامیِ مطالبی که در روزنامه های این گروه های رسانه ای منتشر شده، از بوریس جانسون در کلیه مراحل کاری وی از سال 2019 که قدرت را در بریتانیا به دست گرفت تا همین اواخر که وی استعفا داد، حمایت شده است. البته که همین رویه های رسانه ای، به صورت تمام و کمال فسادهای رخ داده در دولت بوریس جانسون را لاپوشانی کردند، و اجازه ندادند که سیلِ رسوایی ها، قانون شکنی ها، و بی کفایتی های بوریس جانسون، تا جای ممکن موجب ایجاد تزتزلی در دولت وی گردد. تردیدی نیست که مورخان از نقش قابل ملاحظه مطبوعاتِ جریان اصلی بریتانیا جهت حراست از وی و جایگاهش در قدرت برای مدت طولانی، شگفت زده خواهند شد.
جالب اینکه وقتی یک روزنامه نگار به نام "جوردی گریگ" از روزنامه "دیلی میل"، مجموعه ای از گزارش ها را از نقش برخی کانون های قدرت مالی در تقویت بوریس جانسون منتشر می کند، بلافاصله جریان ها و افراد متنفذ، اقدام به اخراج وی می کنند. در این راستا، جریان های رسانه ای اصلی برتیانیا مدت هاست که چشم بر رسواییهای دولت بوریس جانسون بسته اند و پیروزی های تخیلی را به وی نسبت می دهند. با این همه، بوریس جانسون بالاخره به پایان خط رسید و استعفای وی، نقطه افول او را در صحنه قدرت سیاسی بریتانیا رقم خواهد زد.»