کد مطلب: 33651
دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۲۸
ضرورت تحول در نظامات تقویمی- تربیتی نیروی مقاومت بسیج؛ عبور انتقادی از "بسیج شامگاهی" به "بسیج صبحگاهی"
"بسیج" نیرویی "در صحنه" نیز هست- بخوانید باید باشد. علاوه بر دو مولفه "عظمت" و "سرزندگی" -که توضیح آن گذشت- "در صحنه بودن " نیز یکی از فصول هویتی ممتاز بسیج و نقطه رهایی آن از پدیده های مشابه دیگر است. در این چارچوب "بسیجی" کسیست که بیشتر، زودتر و همه جانبه تر از دیگران برای حاضر شدن بر سر صحنه محلی، ملی و جهانی مقاومت و جهاد انگیزه دارد. به عبارت دیگر هر کس در قبال حفظ ارزشهای بنیادین و شعائر اصلی انقلاب اسلامی آماده تر و با انگیزه تر باشد "بسیجی تر" محسوب می شود.
خط نیوز - علی جعفری: ۱) "نیروی مقاومت بسیج ایران" یکی از عظیم ترین تشکل های انسانی جهان است. علی رغم فقدان مطالعات تطبیقی ناظر به وضعیت مقایسه ای بسیج با سایر مجموعه های انسانی تشکل یافته دنیا، اما به نظر می رسد که این "نیرو" به دو جهت از انواع مشابه دیگر متمایز وپیشرفته تر می نماید: اول ؛ "بسیج" به جهت کثرت میلیونی اعضاء داوطلب و نیز به جهت پراکنش نقطه به نقطه این جمعیت انبوه در جغرافیای ملی پهناوری به عظمت ایران، نظیر دیگری ندارد و احتمالاً بزرگترین و لا اقل یکی از بزرگترین شبکه های اجتماعی جهان است. علی رغم نوعی جریان سازی القایی دیرین در باب انزوا، انفعال و یا عقیم شدگی بسیج پسا جنگ، نه فقط مشاهدات و تجربیات زیسته، بلکه بررسی های آماری دهه اخیر نیز نشان می دهد که این "ادعا- القاء" سنتی، بیش از اینکه از مبادی نظری واقع گرایانه و حتی آسیب شناسانه برخاسته باشد, خروجی یکی "کهنه- پروژه پروپاگاندیستی" است. دوم؛ "بسیج" آماده ترین و سرحال ترین بدنه جمعیتی کشور نیز هست. حجم سر زندگی، پویایی و نشاط گروهی جوشیده از آن در هیچ یک از تشکل های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی کشور مشاهده نمی شود. این در حالیست که ساختار روابط انسانی آن بغایت کم زرق و برق و بسیار کم خرج است و مناسبات ارتباطی آن در کمال سادگی و بساطت برگزار می شود. اگرچه که مکانیزم های آئینی بیش از حد ساده و بعضاً عقب مانده و تکراری بسیج میتواند پیامدهای قابل توجهی در افول پویایی، خلاقیت و نشاط گروهی آن داشته باشد و دارد؛ با این حال افق بلند انگیزه ها و غنای معنای "بسیجی بودن"، توسعه و تعمیق آسیب هایی از این دست را کنترل کرده و بسیج را علی رغم همه کمبودهای مدیریتی، همچنان سرزنده و پرامید در وسط میدان نگه داشته است. بسیج همچنان جوان ترین، پرکارترین، منسجم ترین و کم خرج ترین تشکل مردمی ایران و چه بسا جهان است.
۲) "بسیج" نیرویی "در صحنه" نیز هست- بخوانید باید باشد. علاوه بر دو مولفه "عظمت" و "سرزندگی" -که توضیح آن گذشت- "در صحنه بودن " نیز یکی از فصول هویتی ممتاز بسیج و نقطه رهایی آن از پدیده های مشابه دیگر است. در این چارچوب "بسیجی" کسیست که بیشتر، زودتر و همه جانبه تر از دیگران برای حاضر شدن بر سر صحنه محلی، ملی و جهانی مقاومت و جهاد انگیزه دارد. به عبارت دیگر هر کس در قبال حفظ ارزشهای بنیادین و شعائر اصلی انقلاب اسلامی آماده تر و با انگیزه تر باشد "بسیجی تر" محسوب می شود. اینگونه است که "در صحنه بودگی" همنشینی تامّی با هویت و حیثیت بسیجی پیدا میکند و خود به بخش مهمی از آن تبدیل می شود. "در صحنه بودگی" نه تنها ضامن زنده ماندن ارزشهای حقیقی انقلاب، بلکه ضامن سرزندگی، پویایی و اصولاً "بودن" خود بسیج نیز هست. "بسیج" پدیده ای در میدان محسوب می شود، لذا هر نوع در حاشیه ماندگی و گوشه گیری بسیجیان نه فقط زمینه تضعیف انقلاب اسلامی را فراهم می آورد بلکه مساوی با تضعیف و نهایتاً انهدام معنای بسیجی گری است.
۳) "خیابان" آشناترین ما به ازاء استعاره "صحنه" در تاریخ انقلاب اسلامی ایران شاخته می شود. طی چهار دهه گذشه هیچ ظرفی به اندازه"خیابان"، ظرفیت معنایی و انسانی انقلاب اسلامی را آشکار نکرده و با آن همنشین نشده است. "صحنه ترازی" که بتواند بسیج میلیونی بدنه فعال ملت ایران را در خود جای دهد فقط خیابان است. حتی "میدان" چنانچه در تحرکات مردمی متأخر کشورهای غربی و عربی برجسته شد در حرکت انقلابی ایرانیان فقط در کنار "خیابان" معنی دار بوده است. کشاندن بازی مقاومت به بزرگترین صحنه قابل تصور ، خیابان، عکس العمل ایرانیان به سیصد سال در غربت ماندگی و به حاشیه راندگی از صحنه مناسبات جهانی است. آنها برای جبران مافات سه قرن اخراج ظالمانه و همه جانبه شان از تاریخ، حالا که عزم بازگشت کرده اند، چاره ای جز به نمایش گذاردن قوی ترین و عظیم ترین حضور نمادین قابل تصور ندارند؛ چه اینکه اعتماد به نفس از دست رفته صدها ساله فقط با وارد کردن نیروی متقابلی به همان اندازه ممکن الحصول است. دهها راهپیمایی میلیونی در طول بیش از سه دهه گذشته در بزرگترین و طولانی ترین خیابانهای ایران همان عاملی است که به استناد و اتکاء آن اعتماد به نفس ملی ایرانیان به تدریج بازیابی شده است. "اعتماد به نفس ملی" به قدری از عرصه زندگی و هویت ایرانیان زدوده شده بود که حتی "میراث فرهنگی بی نظیر" و "تاریخ باشکوه ایران اسلامی" نیز به تنهایی نمی توانست توفیقی در احیای آن بدست آورد. در اینجا پدیده ای در دسترس، چشمگیر و عظیم لازم بود که به مثابه "معجزه ای الهی" با خیره کردن چشمان و درگیر کردن اذهان ، به تدریج رسوب صدها سال تحقیر، تضعیف و تخطئه حیثیت اسلامی ایرانیان را از دل ایشان بزداید و اعتماد آنها به مسلمانی شان را دوباره به بار آورد. "خیابان" بدین ترتیب به بزرگترین صحنه نمایش اعتماد به نفس یک ملت تبدیل شد.
۴) تلقی استعاری از"خیابان" به مثابه "صحنه انقلاب" درجه حساسیت نسبت به فعل و انفعالات درون آن را بسیار بالا برده است؛ چنانچه امروزه افزایش یا کاهش اعتماد به نفس ملی/انقلابی ایرانیان در نسبت مستقیمی با ارتقاء یا افول نشانه های اصیل ایرانی- اسلامی در خیابانهای شهری قرار دارد. انقلاب اسلامی علی رغم پیشرفت در انواع "صحنه"های "تخصصی" یا "اختصاصی" دیگر اما همچنان به تبلور نشانه های انسانی اقتدار خود در ابرصحنه "خیابان" محتاج است. این اعتماد به نفس برآمده از تجلی انقلاب اسلامی در "صحنه خیابانی" است که جوانه های اعتمادبه نفس را در دیگر صحنه های علمی، ورزشی، مذهبی، اقتصادی، هنری شکوفا می کند. همه "بازیگران" نقشهای انقلابی صحنه های گوناگون ، اولین تجارب حرفه ای/انقلابی خود را از ایفای نقش در راهپیمایی های خیابانی آغاز کرده اند و همه دل سپرده انقلاب، اولین لذت انقلابی بودن را از تماشای صحنه خیابان چشیده اند. تضعیف انقلاب در خیابان، مقدمه تضعیف انقلاب در صحنه ها و میدانهای دیگر است. چنانچه هیچ عاملی به قدر "بدحجابی خیابانی" نتوانسته بر امواج سهمگین اعتماد به نفس متاخر ایرانیان تاثیر منفی بگذارد و به مثابه مستندی قابل ارائه برای تضعیف گفتمان انقلاب در دیگر ساحت های دانشگاهی یا هنری یا رسانه ای مورد بهره برداری قرار بگیرد.
۵) "حضور در خیابان" برجسته ترین مصداق و معیار در "صحنه بودگی" بسیج است. بخشی از این حضور در راهپیمایی های ملی و مذهبی محقق می شود، آنجا که بسیجیان دوش به دوش سایر جمعیت های متنوع مردمی، خیابان را به صحنه آشکار و عظیمی از سرزندگی و طراوت انقلاب تبدیل می کنند. اما بسی روشن است که بسیج ،به مثابه بدنه فعال ملت، می بایست حضور خیابانی فعالانه تری داشته باشد و بخش بیشتری از ظرفیت های زمانی و نظام نشانه ای خیابانها را به صحنه کنش ها و منش های انقلابی/ ملی خود تبدیل نماید. با این حال حضور خیابانی بسیج همواره کمرنگ بوده و عمده فعالیت بسیجیان به دلیل محصور بودن در پایگاهها و نیز شبانه بودن فعالیتها، نه تنها تبلور اجتماعی چندانی نداشته است؛ بلکه همان حضور محدود نیز در قالب "گشت های خیابانی شبانه" یا به پا داشتن" ایستگاههای ایست و بازرسی"، سوگیری غلیظی در تبدیل کردن بسیج به "دیگری" مردم داشته و دارد. در این میان معلوم نیست که اگر هدف از واداشتن بسیجیان به برپایی ایست و بازرسی خیابانی، مزیت های امنیتی خاص آن در دستگیری مجرمان یا کشف جرائم شبانه است، چرا نیروی انتظامی که وظیفه ذاتی آن مقابله با مجرمین و کنترل نظم اجتماعی است وادار به این امر نمی شود و اگر هدف از آن نوعی حضور مانوری در صحنه می باشد، چرا این هدف عالی در رویکردی سلبی، پر تنش، آسیب زا و شبانه دنبال می شود؟! اصولاً سنت فعالیت شبانه بسیج از مبدأ کدام مبنا اینگونه تثبیت شده و توسعه یافته است که مجبور شود مانور اقتدار بسیجیان را در قالب کشف جرایم شبانه معنی دار کند؟ واقعاً اگر سبک زندگی پایگاهی بسیج، بجای "شامگاه" بر "صبحگاه" تکیه داشت باز هم متوقف کردن اتومبیل های جوانان و گشت زنی داخل آن به قالبی برای مانور اقتدار و اعتماد به نفس بسیج تبدیل می شد؟ و یا اینکه "احیاء سنت نماز شب خوانی" در مساجد، توسعه "اقامه نماز صبح"، " بیداری بین الطلوعین"، نیز ترویج "صبحانه و ورزش صبحگاهی" و "راهپیمایی خیابانی اول صبح" اهمیت می یافت؟ تصور کنید که به همت پایگاههای بسیج، جغرافیای صبحگاهی خیابانهای کوچک و بزرگ ایران، "صحنه" نشاط روزانه انبوهی از جوانان و نوجوانان برخاسته به نماز و ورزش باشد؛ در چنین شرایطی کدام پدر و مادر دلسوز، روزنامه نگار منصف، استاد دانشگاه، معلم مدرسه، کاسب محل، راننده تاکسی، منتقد اجتماعی، شهردار ناحیه، رئیس کلانتری، امام جماعت مسجد و ... زبان به تحسین آن نمی گشاید؟ حال یک چنین بسیج هوشمندی که بنیانهای اقتدار خود را بر بهجت عبادی بامدادان و فرح ورزشی صبحگاهان میلیونها انسان قرار داده است، اگر بخواهد در شرایط خاصی و فقط در شرایط خاصی که جامعه و حکومت به کمک های انتظامی- امنیتی او نیازمند است، بخشی از توان و نیروی خود را صرف عملیات شبانه انتظامی کند آیا با آغوش باز اجتماعی و استقبال عمومی مواجه نخواهد شد؟ به نظر می رسد که با وجود اینهمه زمینه های ایجابی، میلیونی، کم حاشیه و نشاط آفرین صبحگاه خیابان برای تبدیل شدن به صحنه اقتدار فرهنگی- اجتماعی بدنه فعال ملت ایران، پررنگ کردن حضور شبانگاهی بسیج در خیابان فاقد توجیه باشد.
۶) در این چارچوب لازم است که بسته های برنامه ای ناظر به "حضور در صحنه بسیج" حتما در تناسب با دو ویژگی بالادستی دیگر آن یعنی "عظمت جمعیتی" و " نشاط فرهنگی" – که توضیح آن درابتدای این نوشتار گذشت_ طراحی شود. بدیهی است که ظرفیت تقویم شبانگاهی در تبلور جمال و جلال جمعیتی بسیج و نیز آزادکردن پتانسیل های فرحبخش و نشاط آفرین آن به مراتب از تقویم صبحگاهی آن کمتر است و در مقابل شرایط نامطلوبی را در بازنمایی آن، هم به مثابه "اقلیت" و هم به مثابه "دیگری" مردم ایجاد می کند. تغییر در اولویت نیروی مقاومت بسیج از تدارک برنامه های شامگاهی به اقامه آئین های صبحگاهی، علاوه بر بهبود تصویر/وجهه عمومی آن، می تواند به مثابه فرصتی برای نوسازی مناسبات آئینی و سناریوهای فرهنگی-تربیتی- انقلابی پایگاههای بسیج تبدیل شود و پنجره های جدیدی را برای بسیج تراز دهه چهارم انقلاب اسلامی بگشاید.