توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 67519
يکشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۵۵
شادمانی به عادتی پيوسته و مداوم تبديل نشده است
چرا شاد بودن را بلد نیستیم؟
زندگی در گستره‌ای از رنج و شادی تعریف می‌شود و در این میان جریانات فکری و اجتماعی بر توجه روزافزون به مسئله شادکامی تأکیددارند و آن را لازمه زیست بهتر و توسعه و شتاب بیشتر می‌دانند، معمولا در گزارش‌های سالانه شادترین کشورهای جهان، نام ایران در رتبه‌های انتهایی قرار می‌گیرد؛ برای مثال، سال2020 جایگاه 118 را به‌خود اختصاص داد.
چرا شاد بودن را بلد نیستیم؟
زندگی در گستره‌ای از رنج و شادی تعریف می‌شود و در این میان جریانات فکری و اجتماعی بر توجه روزافزون به مسئله شادکامی تأکیددارند و آن را لازمه زیست بهتر و توسعه و شتاب بیشتر می‌دانند، معمولا در گزارش‌های سالانه شادترین کشورهای جهان، نام ایران در رتبه‌های انتهایی قرار می‌گیرد؛ برای مثال، سال۲۰۲۰ جایگاه ۱۱۸ را به‌خود اختصاص داد. گرچه مطابق پیمایش‌های داخلی، میزان شادی ایرانی‌ها در سطح متوسط به بالا ارزیابی‌شده است، اما به هر شکل سنجه‌های پیمایش متفاوت است و هدف ما بررسی رتبه شادمانی ایرانی‌ها نیست، مقصود یافتن پاسخی برای این پرسش است که «چرا شاد بودن را بلد نیستیم؟» شاید تصور غالب عموم مردم این باشد که تنش‌ها و اضطراب‌ها و مشکلات اقتصادی، فرصت شادی کردن را از آنان سلب نموده، موضوعی که موردپذیرش جامعه شناسان نیست. آنان بر این باورند که ثروت و رفاه و آسودگی فکر به‌خودی‌خود کارساز نیست و درکنار این موارد، آموختن مهارت شادمانی، متغیر کلیدی دیگری است که کمتر به آن پرداخته می‌شود.
همین‌که گزارش میزان شادی کشورهای جهان منتشر می‌شود، با ارائه تحلیل‌های کلی مطرح می‌کنیم که کشورهای بسیار ثروتمند، شادند و کشورهایی که با مشکلات اقتصادی دست‌به‌گریبان‌اند در قعر رتبه‌بندی جهانی قرار دارند و عمدتا با در نظر گرفتن افزایش تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی، تصور می‌کنیم که ثروت بیشتر به افزایش سطح خوشحالی مردم منجر می‌شود. بااین‌حال، شواهد قابل استنادی که ثروت و شاد بودن را به یکدیگر پیوند دهد، وجود ندارد. البته این موارد به معنای سلب مسئولیت از تصمیم گیران و مسئولان نیست و به این معنا نیست که گره‌گشایی در حوزه اقتصاد و دسترسی مردم به مسکن با نرخ مناسب و اشتغالزایی تأثیری در مقوله شادمانی ندارد. بی‌تردید برای این عوامل هم باید سهم و نقشی قائل شد، اما نه سهمی صددرصدی و باید میان تمامی مؤلفه‌های تأثیرگذار تعادلی برقرار کرد. به نظر می‌رسد در جامعه ما، مشکل اصلی نداشتن مهارت برای شاد زیستن و شاد بودن است.
امان‌الله قرایی مقدم نیز به‌عنوان جامعه‌شناس تصور نمی‌کند که در این جریان، پایه اصلی اقتصاد باشد، بنابراین تصریح می‌کند: «این موضوع تنها مربوط به مسائل اقتصادی و معیشت مردم نیست، به‌نوعی شادی و نشاط یک پدیده چندبعدی است که باید از ابعاد و زوایای گوناگون آن را مورد ارزیابی و بررسی قرارداد. اگر بخواهیم ملاک اقتصادی و معیشتی را در نظر بگیریم، مردم هند با توجه به این‌که با فقر و تنگدستی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، اما اصولامردم شادی هستند، زیرا آن‌ها آیین‌ها و جشن‌های مذهبی و سنتی بسیار زیادی دارند که به‌نوعی شادی در بطن جامعه هندی‌ها وجود دارد، بنابراین این‌طور نیست که اگر اقتصاد کشوری در وضعیت بدی قرار داشته باشد، لزوما آن کشور چهره شادی ندارد.»
نه‌تنها قرایی مقدم که بسیاری از جامعه شناسان دیگر کشور هند را مثال می‌زنند که ۳۵۰ میلیون نفر از جمعیتش زیر پل‌ها به دنیا می‌آیند، گذران زندگی می‌کنند و می‌میرند، اما شادی در این کشور موج می‌زند، ضمن این‌که ۲۵۰۰ باشگاه خنده در هند وجود دارد. باید بررسی کرد که چرا این تفاوت فاحش میان ما و آن‌ها وجود دارد و مردم ما علی رغم وضعیت بهتر زندگی نسبت به این مردم، به‌اندازه آن‌ها شاد نیستند.
قرایی‌ مقدم معتقد است: «شادی و نشاط باید از درون جامعه و خانواده به وجود آید، اما متأسفانه در کشورمان با توجه به مشکلات اجتماعی بسیار زیادی که وجود دارد، تعاملات اجتماعی به پایین‌ترین سطح خود رسیده و افراد حتی با اعضای درجه‌یک خانواده خود نیز هیچ‌گونه معاشرتی ندارند، خودمحوری و منفعت‌طلبی حرف اول و آخر را در جامعه امروز ایران می‌زند و شما نمی‌توانید انتظار داشته باشید که در چنین شرایطی با جامعه شادی روبه‌رو باشید.»
مردم ما هنوز مهارت شادی را نیاموخته‌اند. مهارت‌های اجرايی در جريان اجتماعی‌شدن به افراد يک جامعه منتقل می‌شود و آنان در اين مسير مهارت‌ها را می‌آموزند. شادی کردن هم مثل هر فعاليت و مهارت اجتماعی ديگر آموختنی است. همان‌طور که ما مهارت‌های زبانی يا آداب اجتماعی و غذا خوردن و لباس پوشيدن را ياد می‌گيريم، مهارت شادی‌کردن هم آموختنی است اما وقتی نمی‌آموزيم چگونه می‌توانيم شادی کنيم، بنابراین از مهارت‌های شادی کردن هم برخوردار نمی‌شويم. ازاین‌رو، حتی وقتی هم که شاديم، بلد نيستيم چگونه بايد شادی کنيم.
به نظر می‌رسد، شادی به عادتی پيوسته و مداوم تبديل نشده و چون شادی کردن به شکلی مستمر تکرار نمی‌شود، قالب نهادين هم پيدا نکرده و براین اساس برخی در جامعه ما عمدتابا شادی میانه‌ای ندارند و چه‌بسا که شادی و خنده را که نشانه‌ شادی است، مظهر سبکی و سبک‌سری می‌پندارند، نشانی از آدمی که عمقی ندارد، سطحی است، آدمی که تلخی‌ها و غم‌ها را نمی‌بيند. این مسئله نیز از کسب نکردن مهارت شادمانی سرچشمه می‌گیرد.
تغییر ذهنیت جامعه نسبت به شادی
احمد پدرام، روانشناس و مشاور خانواده نیز با اشاره به این موضوع می‌گوید: «بسیاری از انسان‌ها تصور می‌کنند که شادی متعلق به انسان‌های کوته‌فکر است و انسان‌های عاقل شاد نیستند، چنین افکاری تصورات باطلی است که باید در نهاد آموزش اصلاح شود؛ به‌طوری‌که فرد هنگام خندیدن در کلاس درس با مؤاخذه معلم مواجه می‌شود یا هنگام خندیدن در منزل، والدین از او می‌پرسند چرا می‌خندی! در جامعه نیز هنگامی‌که می‌بینیم افرادی می‌خندند به آن‌ها چپ‌چپ نگاه می‌کنیم که به چه علتی می‌خندند و همه این موارد، نمادهایی از باوری اشتباه است.»
شاید این تصور به شرایط زیستن در جامعه سنتی و مدرن ارتباط داشته باشد، چراکه به گفته جامعه شناسان «در جامعه سنتی، سطح انتظارات مردم از زندگی بالا نیست و همین امر هم باعث می‌شود فرهنگ شاد زیستن وشاد بودن با توجه به ارزش‌های اجتماعی وجمعی در جامعه حاکم شود، اما ورود به جامعه صنعتی ومدرن که همراه با افزایش امکانات خدماتی و رفاهی است، منجر به بیماری‌های جدید، افتادن در تله شهرنشینی و همچنین بالا رفتن انتظارات مردم از زندگی شده است، این‌ها همه تبعات دنیای صنعتی هستند که خواهی‌نخواهی موجب کمرنگ شدن شادی می‌شوند.» براساس یک نظرسنجی که روزنامه همشهری به شکل آنلاین برگزار کرده، ۷۹درصد افراد این نظرسنجی گفته‌اند این روزها نمی‌توانند به‌سادگی گذشته بخندند. ۶۶درصد این جامعه آماری اعلام کرده‌اند که برای شادتر زندگی کردن «تلاش» می‌کنند؛ این در حالی است که ۳۴درصد باقی‌مانده تأکید داشته‌اند برایشان اهمیتی ندارد که تلاشی در این حوزه داشته باشند. بیشتر افراد حاضر در این نظرسنجی که تعدادشان به ۳۵۰نفر می‌رسید گفته‌اند که درگذشته نسبت به امروز شادتر بوده‌اند و بیشتر تلاش‌هایشان برای بهبود وضعیت روحی‌شان شکست‌خورده است.
نظام تعلیم و تربیت شادی‌آفرین نیست
گروهی از جامعه شناسان، سرمنشأ شاد نبودن یا عدم کسب مهارت برای خندیدن و شاد بودن را در نظام تعلیم و تربیت جست‌وجو می‌کنند، نظامی که ازنظر آنان شادی‌آفرین نیست. هنوز این نظام متکلم وحده است، هنوز تحریمی و تحکیمی عمل می‌کند و همه این موارد باید اصلاح شود.
فرخنده احمدی در قامت جامعه‌شناس، تأکید می‌کند که باید مهارت خنده، همچون سایر مهارت‌های دیگر جزء دروس دانش آموزان باشد. حال این‌که نظام تعلیم و تربیت ما همچنان از حالت کتابی و القاء محفوظات و فرمول‌ها خارج نشده، این حجم از کتاب‌های درسی که حتی در برخی مواقع معلم فرصت آموزش کامل آن‌ها را ندارد، چه ضرورتی دارد؟ چرا مسئولان به این مسئله پاسخ نمی‌دهد که چه میزان از مطالب کتاب‌های درسی به درد زندگی آینده دانش‌آموز می‌خورد؟ آیا این حجم از مطالب درسی که بعدها در زندگی اجتماعی کاربردی برای دانش‌آموز نداشته و دردی از او دوا نمی‌کند ضروری‌تر است یا آموزش مهارت شادی؟»
این جامعه‌شناس می‌گوید: «کلاس‌های درس شلوغ و نیمکت‌هایی که سه دانش‌آموز در کنار هم می‌نشینند، جذاب و شاد نبودن محیط فیزیکی مدرسه، فضاهای خسته‌کننده، امکانات محدود و رنگ‌آمیزی‌های تیره وکسل کننده که در هر فرد احساس افسردگی و دل‌زدگی ایجاد می‌کند. عدم به‌کارگیری شیوه‌های تدریس خلاق که مشارکت و شادی دانش‌آموز را به همراه دارد و اجازه ندادن به دانش‌آموزان ابتدایی برای کودکی کردن و درگیری آن‌ها با تکالیف سنگین نشان می‌دهد که افراد این جامعه در نظام آموزشی، شادی کردن را حتی با کوچک‌ترین ابزارها و امکانات نیاموخته‌اند و فقط شاهد سختگیری‌های عجیب کادر آموزشی بوده‌اند. در شرایطی که معلم تنها تلاشش کنترل کلاس درس و تدریس کتاب‌های حجیم است چگونه می‌توان از نشاط و شادی سخن گفت؟ مسئله نگران‌کننده‌تر کنکور است که فرصتی برای نشاط دانش‌آموزان باقی نمی‌گذارد و آن‌ها باید بافوق برنامه‌ها و کلاس‌های مختلف کنکور درگیر شوند و کم نیستند دانش‌آموزانی که به دلیل ناکام ماندن تلاش‌ها و قبول نشدن در رشته و دانشگاه دلخواهشان دچار افسردگی می‌شوند.»
فرخنده احمدی توصیه می‌کند: «برای آن‌که بتوانیم شادی را در جامعه گسترش داده و مهارت شاد بودن را آموزش دهیم، به برنامه‌ریزی دقیق و همه‌جانبه برای تغییرات اساسی در فضاهای آموزشی نیاز داریم؛ باید فضای سرد و یخ‌زده آموزشی را به محیطی گرم و دلچسب و شیرین مبدل کنیم، چراکه در جامعه‌ای که شادی وجود دارد، بیماری روانی، احساس ناکامی و بدبختی بسیار کمتر از سطح هنجارها خواهد بود و حس زندگی در میان شهروندان آن جامعه موج می‌زند. باتوجه به این‌که در مباحث روانشناسی اجتماعی، سلامت روانی و احساس خوشبختی و شادی از مهم‌ترین شاخص‌های توسعه‌یافتگی‌ یک کشور به شمار می‌رود، لازم است در ایجاد آن برای شهروندان تلاش شود. به نظر می‌رسد مدارس با توجه به نقش آموزشی خود می‌توانند در این خصوص نقش پررنگ‌تری داشته باشند. در برخی از کشورها، مدارسی باهدف تکثیر و تولید شادی و سرور ایجادشده است؛ در این مدارس، دانش‌آموزان و معلمان به شیوه‌های گوناگون به شادی و خنده روی می‌آورند و دانش آموزان هنگام تعطیلی و پایان ساعت تحصیلی حاضر به ترک مدرسه نیستند، درحالی‌که در ایران این شرایط برعکس است و بچه‌ها به‌محض تعطیلی کلاس درس، دوست دارند زودتر مدرسه را ترک کنند.»
Share/Save/Bookmark