به درستی باید گفت و پذیرفت که در سالهای متمادی پس از انقلاب اسلامی، این نهاد به تنهایی بار تربیت هنری دانش آموزان و در موارد بسیار، تربیت فرهنگی آنها را در کنار آموزش و پرورش، به دوش کشیده است و همواره مربیان این نهاد فرهنگی هنری، در کنار معلمان آموزش و پرورش البته بدون داشتن مزایای آنها، کار تربیت هنری فرزندان این سرزمین را عهدهدار بوده اند.
هر 15هزار دانشآموز؛ یک مرکز کانون پرورش فکری
سوگمندانه باید به این درد بزرگ اشاره کرد که در کشور ما «فرهنگ» همواره در درجه آخر توجه مسؤولان بوده و «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» یک مصداق عینی برای این قضیه است.
البته نهاد «آموزش و پرورش» هم مصداقی است که برابر چشم همه ماست اما کانون پرورش فکری، کمتر دیده شده است. جالب است بدانیم برای ۱۵ میلیون دانش آموز ایرانی نزدیک به ۱۰۰۰ مرکز کانون پرورش فکری در کشور داریم که البته بیشتر این مراکز هم در شهرهای بزرگ به خصوص تهران و مراکز استانها تأسیس شده است.
مثلاً در دو کلان شهر مشهد و اصفهان که هر کدام بیش از ۳ میلیون نفر جمعیت دارند به ترتیب ۱۳ و ۱۵ مرکز کانون وجود دارد. این یعنی اینکه به ازای هر ۱۵۰۰۰ دانش آموز ایرانی، در خوش بینانهترین حالت، یک مرکز کانون پرورش فکری با میانگین تقریبی ۲ تا ۳ مربی داریم!
البته در نظر بگیرید که در بسیاری مناطق دور افتاده یا شهرهای کوچک این نسبت از این هم نگران کنندهتر است و به یک مرکز با یک مربی، به ازای هر ۵۰ تا ۷۰ هزار دانش آموز میرسد و در بسیاری از شهرستانهای کوچک با جمعیت کمتر از ۵۰ هزار نفر، هیچ مرکز کانون پرورش فکری وجود ندارد.
اگرچه کانون تلاش کرده است با شیوههایی مانند مراکز پُستی و سیار روستایی این ضعف را جبران کند که بابت این کار بزرگ هم باید به این نهاد کوچک، دستمریزاد گفت.
در حال حاضر حتی در شهرهای بزرگ نیز به دلیل کمبود شدید مراکز کانون، دسترسی دانش آموزان و خانوادهها به این مراکز بسیار دشوار و در واقع به صورت محلی است. یعنی هر مرکز کانون، تنها محلات اطراف خود را پوشش میدهد در حالی که باید در هر محله و به ازای هر 10 مسجد، یک مرکز فرهنگی کانون پرورش فکری داشته باشیم. همین نهاد کوچک اما فعال و پویا که همواره کارهای خلاق و هنریاش مورد توجه و الگوبرداری دیگران از جمله آموزش و پرورش بوده است، در دهههای گذشته آثار ارزشمند داخلی و بین المللی تولید کرده و جوایز مختلفی را در حوزههای مختلف کشوری و جهانی کسب کرده است.
متأسفانه امروز و پس از ۵۷ سال از تأسیس این نهاد فرهنگی هنری، میبینیم کانون پرورش فکری نه تنها رشد متوازن و متناسب با نیازهای فزاینده کودکان و نوجوانان این سرزمین را نداشته بلکه سال به سال با کاهش بودجه و ضعف و کاستی در نیروها و امکانات، لاغر و لاغرتر و کم بنیه و نحیفتر شده است.
این در حالی است که نیازهای فرهنگی امروز کودکان با توجه به رشد انفجاری اطلاعات و ارتباطات و تهدیدها و آسیبها و تهاجمهای فرهنگی، نسبت به گذشته بسیار افزونتر است. کانون پرورش فکری به عنوان یک نهاد شبهدولتی که زیر نظر هیچ یک از صندوقهای بیمهای دولت نیست و غیر مستقیم زیر نظر وزارت آموزش و پرورش اداره میشود، همواره و به خصوص در یک دهه گذشته مورد بیتوجهی و بیمهری شدیدی قرار گرفته است.
بعضا انتخاب مدیران ضعیف، غیرمتخصص و ناتوان در سالهای گذشته روز به روز توان این نهاد را تحلیل برده است و با کاهش مفرط بودجه این نهاد که به نظر میرسد ردیف بودجه مشخص و مستقلی هم نداشته باشد و البته هیچ مدافع و سخنگویی هم در هیچ جایی ندارد، کار را به جایی رسانده که امروز کارکنان و مربیان این نهاد اثرگذار فرهنگی، کمترین میزان دریافتی و مزایای حقوقی حتی گاهی پایینتر از قانون کار مصوب برای کارگران را دارند و همین امر زمینه نارضایتی شدید، کاهش انگیزه ها، افت جدی بازدهی این نهاد و سرانجام درخواستهای فراوان مربیان که غالباً هم بانوان هنرمند هستند برای بازنشستگی پیش از موعد را در پی داشته است.
هیأت مدیرهای برای هیچ!
انجام یک پژوهش میدانی از سوی یک مرکز مستقل - با رعایت امانتداری - و مصاحبه با مربیان و کارکنان این نهاد، عمق فاجعهای که در این نهاد مؤثر فرهنگی در حال رخ دادن است را به تصویر خواهد کشید.
مدیران آموزش و پرورش و کانون اگرچه ممکن است در برابر این گزاره، موضعگیری کرده و دست به دامن آمار و گزارشها شوند اما واقعیت وجودی کانون و حرکت سریع آن به سمت نابودی و از دست دادن نیروهای باسابقه، خلاق و هنرمند و کاسته شدن روز افزون جایگاه ارزشمند کانون در جامعه فرهنگی هنری کشور و در میان کودکان، نوجوانان و خانوادهها چیزی نیست که با آمار ساختگی بتوان آن را پنهان کرد.
کافی است سری به گروههای مجازی کارکنان و مربیان کانون در فضای مجازی بزنید و درد و دلها و مشکلات انبوه آنان را ببینید و بشنوید.
با تأسف باید گفت در نهادی که نامهایی چون وزیر علوم، وزیر اقتصاد، رئیس سازمان برنامه و بودجه، وزیر آموزش و پرورش و رئیس صدا و سیما (در ادوار مختلف با نامهای مختلف) در مجمع عمومی آن دیده میشود هرگز اثری از «بودجه»، «اقتصاد»، «برنامه» و «رسانه» دیده نمیشود.
مرغک کانون یا جوجه اردک زشت؟
کسی که نام این مسؤولان را در مجمع عمومی این نهاد آورده هدفش استفاده از توان و همافزایی این وزارتخانهها و نهادهای کلیدی در جهت ارتقای نهاد پرورشِ کودکان در این کشور بوده است. نگاهی که در آغاز جمهوری اسلامی نسبت به کانون پرورش فکری وجود داشته و امروز گویا با بیتوجهی عجیب و مفرط مسؤولان، به طور کلی فراموش شده است.
امروز حکایت «مرغک کانون» حکایت جوجه اردک زشتی است که هیچ کس او را دوست ندارد و تواناییهای فراوانش را نمیبیند، در حالی که این قوی زیبا اگر رشد کند و پر و بال بگیرد، زیبایی پروازش را آسمان فرهنگ و هنر این سرزمین به نظاره خواهد نشست.
امید کانونیان به مهربانی فرهنگی دولت
مهمترین آفتها و خطراتی که امروز این نهاد را تهدید میکند بیانگیزگی روزافزون کارکنان این سازمان فرهنگی به دلیل حقوقهای ناچیز و عجیب پنج، شش میلیون تومانی، نبود بودجه و مشکلات اقتصادی و نیز ناتوانی مدیران آن است. کانون پرورش فکری امروز حتی برای تهیه سادهترین اقلام و ملزومات مورد نیاز بچهها در مراکز خود از قبیل کاغذ رنگی و مداد و مقوا و ... دچار مشکل است.
دولت سیزدهم که شعار اقدامات جهادی را سرلوحه کار خود دارد، اگر دوست دارد در حوزه فرهنگِ این سرزمین و خدمت فرهنگی به کودکان و آیندهسازان آن قدمی بردارد، باید بداند که اکنون وقت آن است! باید با یک تحقیق و بررسی جدی درباره شرایط امروز کانون پرورش فکری و نیازها و اقتضائات آن، جایگاه شایسته این نهاد را در سپهر فرهنگ و تربیت کشور به آن اعطا کرده با در نظر گرفتن اعتبار مناسب، یک بار برای همیشه جایگاه واقعی این نهاد را با الحاق آن به بدنه دولت و برخورداری از ردیف بودجه مشخص، تعیین کند و روح نشاط و انگیزه و توان کار شایسته فرهنگی را به کارکنان زحمتکش و البته محروم این نهاد برگرداند. کانون، فقیرتر و نحیفتر از همیشه چشم به راه اقدامات سازنده مسؤولان دلسوز است.