توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 34802
جمعه ۷ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۵۸
ماجرای لوحی که پیامبر(ص) به فاطمه زهرا(س) هدیه کردند
در زمان حيات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خدمت مادرت فاطمه عليها السلام رفتم و او را به ولادت حسين عليه السلام تبريك گفتم، در دستش لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است و مكتوبى سفيد در آن ديدم كه چون رنگ خورشيد (درخشان) بود.
ماجرای لوحی که پیامبر(ص) به فاطمه زهرا(س) هدیه کردند
گروه فرهنگ خط نیوز: یا صاحب الزمان! تسلیت ما را در شهادت مادر مکرمه تان فاطمه سلام الله علیها و غم غربت جد بزرگوارتان امیرالمؤمنین علیه السلام پذیرا باشید.

خدایا! تو را به وصله های چادر زهرای مرضیه سلام الله علیها ، به دستان پینه بسته خانم از آسیاب گندم و کارهای خانه ، به در آمد بسیار آن بزرگوار از فدک که خرج نیازمندان می شد و زندگی فقیرانه آن حضرت، تو را به عفت و حیای فاطمی، در ظهور فرزندشان مهدی (عج) تعجیل فرما.

حدیث لوح خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

امام صادق عليه السلام فرمايد: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: من با تو كارى دارم، چه وقت برايت آسان‏تر است كه ترا تنها ببينم و از تو سؤال كنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهى، پس روزى با او در خلوت نشستند و به او فرمودند: درباره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديده‏اى و آنچه مادرم به تو فرمود كه در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده. جابر گفت: خدا را گواه مي گيرم كه من در زمان حيات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خدمت مادرت فاطمه عليها السلام رفتم و او را به ولادت حسين عليه السلام تبريك گفتم، در دستش لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است و مكتوبى سفيد در آن ديدم كه چون رنگ خورشيد (درخشان) بود.

به ایشان عرض كردم: دختر پيغمبر! پدر و مادرم قربانت، اين لوح چيست؟ فرمودند: لوحى است كه خدا آن را به رسولش صلّى اللَّه عليه و آله اهدا فرموده، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصياء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرموده.

جابر گويد: سپس مادرت فاطمه عليها السلام آن را به من داد. من آن را خواندم و رونويسى كردم. پدرم به او گفتند: اى جابر! آن را بر من عرضه ميدارى؟ عرض كرد: آرى. آنگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت، جابر ورق صحيفه‏اى بيرون آورد. پدرم فرمودند: اى جابر، تو در نوشته ‏ات نگاه كن تا من برايت بخوانم، جابر در نسخه خود نگريست و پدرم قرائت كردند، حتى حرفى با حرفى اختلاف نداشت.

آنگاه جابر گفت: خدا را گواه مي گيرم كه اين گونه در آن لوح نوشته ديدم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم است براى محمد پيغمبر او، و نور و سفير و دربان (واسطه ميان خالق و مخلوق) و دليل او، كه روح الامين (جبرئيل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود. اى محمد أسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهاى مرا سپاسگزار و الطاف مرا انكار مدار. همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، منم شكننده جباران و دولت رساننده به مظلومان و جزا دهنده روز رستاخيز، همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، هر كه جز فضل مرا اميدوار باشد و از غير عدالت من بترسد، او را عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را نكرده باشم، پس تنها مرا پرستش كن و تنها بر من توكل نما.

من هيچ پيغمبرى را مبعوث نساختم كه دورانش كامل شود و مدتش تمام گردد، جز اينكه براى او وصى و جانشينى مقرر كردم. و من ترا بر پيغمبران برترى دادم و وصى ترا بر اوصياء ديگر، و ترا به دو شير زاده و دو نوه‏ات حسن و حسين گرامى داشتم، و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش كانون علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خود ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم و پايان كارش را به سعادت رسانيدم، او برترين شهداست و مقامش از همه آنها عالي تر است. كلمه تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رساى خود (براهين قطعى امامت) را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و كيفر دهم.

نخستين آنها علی، سرور عابدان و زينت اولياء گذشته من است و پسر او كه مانند جد محمود (پسنديده) خود محمد است، او شكافنده علم من و كانون حكمت من است و جعفر است كه شكّ ‏كنندگان در باره او هلاك مي شوند، هر كه او را نپذيرد ، مرا نپذيرفته، سخن و وعده پابرجاى من است كه: مقام جعفر را گرامى‏ دارم و او را نسبت به پيروان و ياران و دوستانش مسرور سازم. پس از او موسى است كه در زمان او آشوبى سخت و گيج‏كننده فرا گيرد، زيرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولياء من با جامى سرشار سير آب شوند. هر كس يكى از آنها را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و آنكه يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد، بر من دروغ بسته است.

پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزيده ‏ام موسى، واى بر دروغ‏بندان و منكرين على و دوست و ياور من و كسى كه بارهاى سنگين نبوت را به دوش او گذارم و به وسيله انجام دادن آنها امتحانش كنم او را مردى پليد و گردنكش (مأمون علیه اللعنة) مي كشد و در شهرى كه (طوس) بنده صالح (ذو القرنين) آن را ساخته است، نزدیک بدترين مخلوقم (هارون علیه اللعنة) به خاك سپرده مى‏شود، فرمان و وعده من ثابت شده كه او را به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمد مسرور سازم، او كانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم مي باشد، هر بنده‏اى به او ايمان آورد، بهشت را جايگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از
خاندانش كه همگى سزاوار دوزخ باشند بپذيرم.

و عاقبت كار پسرش على را كه دوست و ياور من و گواه در ميان مخلوق من و امين وحى من است به سعادت رسانم.

از او بوجود آورم دعوت‏كننده بسوى راهم و خزانه‏دار علمم حسن را.

و اين رشته را بوجود پسر او «م ح م د» كه رحمت براى جهانيان است كامل كنم، او كمال موسى و رونق عيسى و صبر ايوب دارد. در زمان (غيبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آنها را براى يك ديگر هديه فرستند، چنان كه سرهاى ترك و ديلم (كفار) را به هديه فرستند، ايشان را بكشند و بسوزانند و آنها ترسان و بيمناك و هراسان باشند، زمين از خونشان رنگين گردد و ناله و واويلا در ميان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقيقى منند. به وسيله آنها هر آشوب سخت و تاريك را بزدايم و از بركت آنها شبهات و مصيبات و زنجيرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد، و تنها ايشانند، هدايت‏شدگان.

عبد الرحمن بن سالم گويد: ابو بصير گفت: اگر در دوران عمرت جز اين حديث نشنيده باشى، ترا كفايت كند، پس آن را از نااهلش پنهان دار.

منبع: الزام الناصب فی اثبات حجت الغائب صص۲۹۴-۲۹۳، کمال الدین ج ۱ ،۵۷۴-۵۶۹
Share/Save/Bookmark