توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 32723
سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۳۱
متن کامل نشست «بررسی سینمای اجتماعی و سیاه‌نمایی» در حوزه هنری:
رابطه جامعه‌ی سینماگران ما با جامعه‌ی واقعی، قطع است/ سینمای اجتماعی پویا یعنی واقع‌گرایی همراه با نگاه آرمانگرایانه
به گزارش خط نیوز ، پنجمین جلسه از سلسله نشست‌های «نسبت سینمای ایران و منافع ملی» با موضوع «سینمای اجتماعی و نقد مصلحانه جامعه» عصر روز گذشته (۸دی) با حضور امیرقادری و محسن دریالعل از منتقدان سینما و دانش اقباشاوی کارگردان سینما و با اجرای محمدامین نوروزی در سالن اوستا حوزه هنری برگزار شد.


مجری: این پنجمین جلسه از سلسله نشست‌های «سینمای ایران و منافع ملی» که در خدمتتان هستیم. در چهار جلسه گذشته با حضور چهره‌های مختلف سینمای ایران از طیف‌های مختلف بحث‌های مفصلی را در رابطه با سینمای اجتماعی ایران با محوریت مفهومی تحت عنوان «نقد مصلحانه» انجام دادیم و برای شروع بحث این جلسه نیز پیشنهاد میکنم هرکدام از دوستان یک مقدمه‌ای را از منظر خودشان درباره سینمای اجتماعی مطلوب ارائه بدهند که از همین دریچه وارد بحث بشویم.

نق‌زدن و گیردادن با نقد متفاوت است

دریالعل: به نظرم برای شروع باید درباره این بحث کنیم که وقتی درباره «سینمای اجتماعی» صحبت می‌کنیم این کلمه «اجتماعی» که پسوند «سینما» قرار می‌گیرد چه باری را با خودش به همراه دارد. طبعا در این موضوع پیش فرض ما باید این باشد که وقتی فیلمی اجتماعی می‌سازیم می‌خواهیم مصلحانه باشد، یعنی ما طبعا نمی‌خواهیم نقد ما غیرمصلحانه باشد. حتی باید درباره این بحث کنیم که آیا اساسا می‌شود نقد غیرمصلحانه باشد؟ اصلا پیش فرض نقد این است که نگاهش اصلاحی‌ست و وقتی که نگاه اصلاحی نیست دیگر نقدی در کار نیست و تبدیل می‌شود به نق زدن، غر زدن و گیر دادن. و طبعا کسی که غر می‌زند نگاه اصلاحی ندارد، او فقط می‌خواهد نق بزند و گیر دهد. پس به نظرم بعد از چهار جلسه بحث درمورد سینمای اجتماعی این‌بار درباره‌ی این صحبت کنیم که نقد مصلحانه چیست و ایا اساسا نقد می‌تواند غیرمصلحانه باشد صحبت کنیم.

چرا «سیاه‌نمایی» برای ما تبدیل به بحران می‌شود و در آمریکا نمی‌شود؟

قادری: در ادامه بحث سینمای مصلحانه که گفته شد به نظرم بهتر است وارد بحث سیاه‌نمایی هم بشویم. ببینید به نظر من اساسا لفظ «سیاه‌نمایی» غلط است و ما چیزی به نام «سیاه‌نمایی» نداریم. ببینید دلیل اینکه این بحث‌ها به نتیجه نمی‌رسد و یک طرف می گوید سیاه‌نمایی خوب است و طرف دیگر می‌گوید سیاه‌نمایی بد است، این است که ما همیشه از طرف غلط به ماجرا نگاه کرده‌ایم. ما در امیدوارانه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما بخش‌های سیاه‌نمایانه داشته‌ایم پس حالا باید ببینیم که چرا سیاه‌نمایی برای ما تبدیل به یک بحران شده است. من همه جا گفته‌ام که طرفدار سینمای آمریکا هستم و اگر معنای سیاه‌نمایی را چیزی بگیریم که در ایران گفته می‌شود، بیشترین سیاه‌نمایی در سینمای آمریکا وجود دارد و تلخ‌ترین فیلم‌ها فیلم‌های آمریکایی است. پس گرفتاری ما اساسا نباید سیاه‌نمایی باشد. سوال ما نباید این باشد که آیا باید سیاه‌نمایی داشته باشیم یا نه. باید سوال کنیم که چرا سیاه‌نمایی برای ما تبدیل به یک بحران شده است. من برای این سوال خودم یک پاسخ دارم که برای طولانی نشدن بحث بعد از صحبت دوستان و در بخش بعد خواهم گفت.

سینمای اجتماعی پویا یعنی واقع‌گرایی همراه با نگاه آرمانگرایانه

اقباشاوی: در مورد بحث سینمای اجتماعی من یک اعتقادی دارم و آن‌هم این است که اصلا سینمای اجتماعی را منفک از نقد اجتماعی نمی‌دانم، منفک از واقع‌بینی نمی‌بینیم و معتقدم که سینمای اجتماعی پویا، مفید و کاربردی که هم با مخاطب عام و خاص ارتباط برقار می‌کند و هم تاثیرگذار است، سینمای واقع‌بینانه‌ی منتقدی است که آرمان هم در آن جا دارد. این بحث آرمان است که جدا می‌کند این جنس سینما را از سینمای مثلا اجتماعی واقع‌گرا. فرق واقع‌گرایی و واقع‌بینی در این است که واقع‌گرایان معتقدند که واقعیت همین است و غیرقابل تغییر است، ولی واقع‌بینان واقعیت را می‌بینند اما با توجه به آرمانی که دارند به سمت تغییر واقعیت تلاش می‌کنند. بنده معتقدم اگر در یک سینمای اجتماعی پویا واقع‌بینی، باورپذیری و در عین حال نگاه آرمانگرایانه و متعهد به این معنا که فیلمساز برای بهبود اوضاع پیشنهادی هم داشته باشد، وجود اشته باشد طبعا این نگاه دموکراتیک‌تری است و نه متهم به سیاه‌نمایی می‌شود نه سفیدنمایی.

جز این یک جنس دیگر سینمای اجتماعی هم هست که به این معنا داعیه‌ی واقع‌گرایی ندارد. این سینما از عناصر واقعیت استفاده می‌کند برای ایجاد جذابیت و فروش بیشتر. این در فیلم‌های هالیوودی بسیار هست و فیلم‌های بالیوودی همه‌ش همینطور است. یعنی از عناصر واقعیت مثل خشونت یا جنسیت‌گرایی استفاده می‌کند برای فروش. در این بین سینمای مورد علاقه بنده که فکر می‌کنم سینمایی است که دنیا و آخرت دارد و هم تاثیرات تربیتی اخلاقی خواهد داشت و هم فروش، سینمای واقع‌بینانه‌ی آرمانگرایانه‌ی اجتماعی است.


مجری: این بحث واقع‌گرایی الان بحث اصلی سینمای ما هم هست. وقتی اشکال گرفته می‌شود که فیلمی سراسر یاس و سیاهی است و این تاثیر مثبتی روی جامعه ندارد سینماگران پاسخ می‌دهند که این واقعیات جامعه است درحالی که بحث آرمانها و ارزشها و ...هم وجود دارد. چیزی که مثلا در سینمای امریکا وجود دارد. این را اقای قادری در بخش خودشان توضیح دهند که در سینمای امریکا هرچقدر هم تلخی را نشان دهند در انتها غلبه بر تاریکی نیست.

اقباشاوی: ببخشید، آمریکا هم داریم تا آمریکا. جان فورد و «دره من چه سربز بود» با هالیوود الان متفاوت است. بنده هم عاشق جان فوردم یا عاشق خوشه‌های خشم هستم. آنها اتفاقا سینمای واقع‌بینانه‌ی آرمانگرایانه‌ای هستند. ولی این تولیدات خطرناک فعلی نمی‌توانند معلم ما باشند. این جریان تهاجم فرهنگی که فقط بحث زیر سوال بردن اسلامیت ما هم در آن نیست و انسانیت کل جهان را دارد زیر سوال می‌برد نمی‌تواند معلم ما باشد.

قادری: ببخشید مثلا چه تولید خطرناکی؟

اقباشاوی: مثلا فیلم «لینکلن» که اتفاقا شما هم دوست دارید. این فیلم خطرناک است چون توجیه‌گر حمله نظامی و جنگ است. اقای لینکلن قطعا شخصیت مترقی‌تری بوده است نسبت به باقی اراذل و اوباشی که آنجا طرفدار برده‌داری بوده‌اند ولی نوع نگاه فیلمساز در این فیلم طوری است که بنده استنباط می‌کنم برای توجیه حمله آمریکا به مناطق مختلف ساخته شده است. قطعا آنها در سینمایشان استانداردها را رعایت می‌کنند و فیلم‌های خوش‌ساختی می‌سازند اما ما نمی‌توانیم آن را نصب‌العین خودمان قرار دهیم چون خطرناک است.

سینماگر ما چیزی را می‌بیند که راننده تاکسی هم آن را می‌بیند

دریالعل:
من هم یک تذکری بدهم. اینکه اقای قادری در بخش اول صحبت‌ها گفتند که ما سیاه‌نمایی نداریم به نظرم به این دلیل است که اساسا مفهوم سیاه‌‌نمایی را متوجه نشده‌اند. کسی به نمایش معضلات و مشکلات نمی‌گوید سیاه‌نمایی. سیاه‌نمایی یعنی زوم کردن و نشان دادن صرف سیاهی‌ها.

بحث من این است که اصلا ما نمی‌خواهیم سینمایمان آرمانگرا باشد. یک پله بیاییم پایین‌تر. سینما حقیقت جامعه‌مان را نشان دهد. اصلا ما ارمان نخواستیم، حداقل یک قدم از واقعیت بالاتر برویم و حقیقت جامعه را ببینیم. مشکل ما با سینمای اجتماعی امروز این است که صرفا واقعیت را نشان می دهد بدون توجه به درونیات. دوستان حس می‌کنند باید یک ذره‌بین دست بگیرند و آن را بگیرند سمت مسائل مختلف و اسم خودشان را هم می‌گذارند حکیم. خب اگر حکیم هستند، حکیم واقعیت را می‌بیند و از ظاهر به حقیقت موضوع می‌رسد. شما وقتی از واقعیت به سمت حقیقت حرکت می‌کنید حتما سفیدی‌ها را خواهید دید و حتما به راه حل هم خواهید رسید. بله سینمای آمریکا سینمایی ارمانگراست که مخاطب را به سمت آرمانی که فکر می‌کند درست است می‌برد. اما سینماگر ما فقط واقعیتی را می‌بیند که باقی جامعه هم می‌‌بینند. یعنی آن مسئله را راننده تاکسی، بقال، قصاب و ... هم می‌بینند. سینماگر ما همین واقعیت را می‌بیند اما خودش را یک سطح بالاتر از همه می‌داند. اگر سینماگر اعتراف کند که نگاهش هم‌سطح باقی جامعه است و حکیم نیست دیگر مشکلی وجود ندارد. آنوقت می‌گوئیم با کسی طرفیم که یک عضو عادی جامعه است نه هنرمند و متفکر جامعه، همسطح آن راننده تاکسی.

چرا آثاری مقل «هفت» یا «شوالیه تاریکی» متهم به سیاه‌نمایی نمی‌شوند؟

قادری: ببینید من سوال می‌کنم از شما. مگر در فیلمی مانند «هفت» دیوید فینچر یا «شوالیه تاریکی» نولان یا خیلی موار دیگر مشکلات جامعه آمریکا چندبرابر نشده است؟ پس چرا آنها درگیر مسئله‌ی سیاه‌نمایی نیستند و ما هستیم؟ من می‌خواهم به این پاسخ برسم که مشکل ما خود نشان دادن مصائب و مشکلات جامعه نیست. مشکل ما حتی بزرگنمایی مشکلات جامعه هم نیست. چون اگر این‌طور بود که لابد باید سازندگان فیلم‌های نوآر آمریکایی اعدام می‌شدند. مسئله اساسا چیزهایی که ما در فیلم‌هایمان داریم نیست، چیزهایی است که ما در فیلم‌هایمان نداریم. بحث من هم در ارجاع دادن به سینمای آمریکا بحث جغرافیا نیست، بحث یک نوع تفکر است که این را در بخش بعدی توضیح می‌دهم.

اقباشاوی: بنده برعکس دوستان اصلا اعتقاد ندارم که سینمای آمریکا معلم ماست. بله قطعا سینمای آمریکا در ساختار معلم ماست و نمی‌توانیم منکر آن بشویم اما مگر می‌توانیم کلیت سینمای آمریکا را الگوی خود بگیریم؟ خب اینطوری بنده فردا می‌روم فیلم پورن می‌سازم و می‌گویم چطور این فیلم‌ها در آمریکا اکران می‌شود و اینجا نه.

قادری: البته سوال بنده این نبود که چرا آنجا اکران می‌شود و اینجا نه. من می‌گویم چرا آنها به مشکل سیاه‌نمایی برنمی‌خورند. منظورم تمشاگر و ...نیست. از سانسور صحبت نمی‌کنم.

اقباشاوی: به نظرم این دو دلیل دارد. دلیل اول اینکه صاحب برخی فیلم‌ها خودشان طرفدار سیاه‌نمایی‌اند. صاحب آنها کیست؟ مدیران کارخانه‌های اصلحه‌سازی. این‌ها درواقع نان ترساندن مردم را می‌خورند.

قادری: ببینید من اصلا نمی‌گویم که آنها چرا از سیاه‌‌نمایی دفاع می‌کنند و ما نمی‌کنیم. من می‌گویم چرا آنها با وجود اینکه فیلم‌های به شدت سیاه‌تری می‌سازند با بحران سیاه‌نمایی مواجه نمی‌شوند؟

اقباشاوی: اولا آنکه آنها به شدت فیلم‌های سفیدی می‌سازند. ماست را سیاه نشان می‌دهند. شب را روز نشان می‌دهند. ده میلیون نفر در ویتنام کشته‌اند بعد رمبو می‌سازند و نشان می‌دهند که خیلی گوگولی می‌روند ویتنام و....

قادری: برعکسش را هم البته ساخته‌اند. از غلاف تمام فلزی گرفته تا فیلم‌های مهجورتر دهه هفتاد و فیلم‌هایی مثل جوخه و بازگشت به خانه و ....

گروهی درآمریکا نان ترساندن مردم را می‌خورند و از سیاه‌نمایی خوشحال هم می‌شوند

اقباشاوی:
به نظرم اگر هم فیلمی به زعم حضرتعالی سیاه است آن هم برمی‌گردد به افرادی مانند نئوکان‌ها و نئولیبرال‌ها که طرفدار جنگ‌اند و اسپانسرهاشان کارخانه‌های اسلحه سازی‌اند. آنها برای چه باید از سیاه‌نمایی ناراحت باشند، باید خوشحال هم باشند. به خاطر اینکه اساسا اعتقادی به مردم ندارند. آنها مردم را می‌ترسانند و تشویق می‌‌کنند که از آن‌ها اسلحه و چاقو و دوربین مداربسته و... بخرند. هروقت جنبشی اجتماعی مثل وال‌استریت ظهور می‌کند شروع می‌کنند به ترساندن مردم و به مرگ می‌گیرند که به تب راضی شوند. بنده می‌گویم فرهنگ مبتذل و سطحی و مصرفی و تفکر نئوکانی ایالات متحده یا غرب معلم بنده به شخصه نیست و پیشنهاد می‌کنم معلم بقیه هم نباشد به دلیل اینکه خطرناک است برای جوانان ما.

در آمریکا مشکل سیاه‌نمایی ندارند چون به قهرمان معتقدند

قادری: برگردم به سوالم. اینکه چرا در عین اینکه سیاه‌ترین فیلم‌ها آمریکایی است اما سیستم آمریکایی هیچگاه به مشکل سیاه‌نمایی برنخورده است و هیچوقت این مسئله محل بحث آنها نیست. آنها به این دلیل به مشکل سیاه‌نمایی برنمی‌خورند که یک چیزهایی در مقابل این دارند که ما آن‌ها را نداریم. آن‌ها به فرد اعتقاد دارند، چیزی که همیشه فرهنگ چپ و فرهنگ اروپایی از ما گرفته است. آن ها به قهرمان اعتقاد دارند و این چیزی است که همیشه الگوهای فرهنگی این سرزمین آن را رد کرده‌اند. آن‌ها می‌توانند بیشترین سیاه‌نمایی‌ها را نشان بدهند ولی یک بتمن بگذارند و بگویند این بتمن این مشکل را حل می‌کند. ما همیشه از این قضیه فرار کرده‌ایم چون گفته‌ایم فرد باعث استکبار می‌شود. ما همیشه به عقاید چپ کمونیستی سوسیالیستی بها داده‌ایم و به خاطر همین حالا این سیاه‌نمایی بحران‌زا شده است. سیستم آمریکایی هرچقدر هم سیاه‌نمایی کند خیالش راحت است چون قهرمان می‌سازد و به فرد اهمیت می‌دهد و به جای قدرت دادن به گروه‌های خاص به مردم قدرت می دهد.

به خاطر همین هم می‌گویم اساسا ریشه بحث ما غلط است. حالا مثلا فیلم خانم بنی‌اعتماد کمتر جامعه را سیاه نشان می‌داد چه دردی دوا می‌شد؟ اگر در مقابل اینکه نشان می‌داد یک عده نان ندارند بخورند کسی را هم نشان می‌داد که نان دارد بخورد باهم مشکل حل نمی‌شد. ما تا به امنیت ملی نرسیم مشکلی حل نخواهد شد و امنیت ملی نیز از اهمیت دادن به فرد و قهرمان حاصل می‌شود. جریان روشنفکری ما که از دهه سی و چهل اوج گرفت و اوجش هم دهه شصت بود همیشه در مقابل قهرمان بوده است. همیشه گفته‌ایم توسعه همراه با فساد است. همیشه ار معصومیت کودکی گفته‌ایم. فکر کنید که تاریخ تمدن یک کشوری بر این اساس باشد که آمدن به شهر فساد می‌اورد. بعد از سال ۸۸ سینمای اجتماعی ما کجا رفت؟ همه در آپارتمان‌های شهر دارند سر هم را کلاه می‌گذارند. من نمی‌گویم این‌ها ساخته نشود، من دارم از چیزی که نداریم صحبت می‌کنم.

دریالعل: ببینید اقای قادری ما میگیم این آب است شما می‌گویید نه این h۲o مایع است. شما دور می‌زنید و می‌رسید به بحثی که اول انجام دادیم. ما هم از اول گفتیم که مشکل ما سیاه‌نمایی است نه نمایش سیاهی‌ها. برای اینکه ما دچار سیاه‌نمایی نشویم باید به مدل خاص خودمان برسیم. اینکه آمریکا چون فیلم‌هایش را با پایان شاد تمام می‌کند یا اینکه آنها قهرمان دارند و ما نداریم را اصلا نباید مطرح کنیم. آن را به عنوان یک مدل می‌شود بررسی کرد اما ما مشکلمان این است که ما در سینمای جمهوری اسلامی هنوز مدل بومی خودمان را طراحی نکرده‌ایم. ما ننشسته‌ایم ببینیم مردم ما، جامعه ما، منافع ملی ما چه چیزی نیاز دارد و برویم برای آن طراحی الگو بکنیم.

قادری: البته الگو داشته‌ایم. ما همیشه الگوی سینمای‌مان چپ بوده است.

سینماگران ما از اروپا تقلید می‌کنند چون راحت‌تر است!

دریالعل: اینکه سینمای شبه‌روشنفکری ما از سینمای اروپا تقلید می‌کند حرف درستی است و یکی از دلایلش هم این است که سینمای ما اساسا توان تولید سینمای آمریکا را ندارد. سینماگران ما نمی‌توانند درست شخصیت‌‌پردازی کنند، نمی‌توانند قهرمان بیافرینند و برای همین فیلمی می‌سازند که قهرمان نداشته باشد. بلد نیستند و می‌بینند تقلید از سینمای اروپا راحت‌تر است و به آن سمت می‌روند. نود درصد سینمای ایران قدرت ساخت چیزی جز این را ندارد. سختمان است که فیلمی خارج آپارتمان بسازیم.

برگردم به بحث اصلی. ما می‌گوئیم سیاه‌نمایی بد است و نمایش سیاهی‌ها حتی خوب هم هست. ما باید سیاهی‌های بشناسیم و درمان بکنیم. نه اینکه فقط بشناسیم. شناخت محض که فایده‌ای ندارد. ما باید به اینجا برسیم که سینمای ما چه مدلی باشد تا بشود سینمای اجتماعی مصلح جمهوری اسلامی ایران. ما برای زیستگاه خودمان باید به یک مدل برسیم.

فیلم «نیاز» نمونه‌ی یک فیلم اجتماعی واقع‌بینانه‌ی آرمانگرایانه است

اقباشاوی:
دوستان گفتند ما مدل نداشتیم توی سینمای ایران من می‌خواهم حرف دوستان را نقض کنم. من معتقدم ما مدل سینمای فرهنگی ملی خودمان را داشتیم که نه چپ بود و نه آمریکایی. ما مدلی داشتیم مثل فیلم نیاز اقای داودنژاد که هم قهرمان‌محور است و هم قهرمانش شبیه فیلم‌های آمریکایی غیرواقعی نیست. فیلمی مثل نیاز هم قهرمان دارد، هم ملی است و برآمده از فرهنگ ماست، واقع‌بینانه به معضلات اجتماعی نگاه می‌کند و اتفاقا خیلی بی‌پروا تلخی‌های جامعه را نشان می‌دهد اما چون واقع بینانه است و متعهد است و پیشنهاد دارد هم‌دلی برمی‌انگیزد. اما چه مکانیزمی است که باعث می‌شود این سینما ادامه پیدا نکند و نفروشد. چه مکانیزمی است که می‌گوید فیلمی که دغدغه داشته باشد و نگران جامعه خودش باشد را ما نمی‌خواهیم. من از سینمای اجتماعی واقع‌بینانه‌ی ارمانگرایانه به معنای فیلم نیاز دفاع می‌کنم که هم بی‌پروا مشکلات را نشان می‌دهد، هم همدلی برمی‌انگیزد و هم به کسی برنمی‌خورد.

سینماگری که خودش احساس قهرمانی نکند نمی‌تواند این احساس را به کس دیگری منتقل کند

قادری: متاسفانه در ممکلت ما بحث‌ها معمولا رادیکالیزه می‌شود. اینجا هم ماجرا اینطوری شده است. اگر ما می‌گوئیم که به جای سیستم چپ به روش‌های دیگری فکر کنیم به هیچ عنوان به این معنا نیست که روش‌های دیگر روش‌های کاملا درستی است. اما یکی از امتیازات این سیستم در قرن گذشته این بوده است که خودش بیشتر از هر سیستم دیگری کمبودهای خودش را می‌دانسته و سعی کرده است حلش کند. من مثالی که میزنم این است که تلویزیون در یک زمانی روز ۱۳ ابان فیلم ضدآمریکایی پخش می‌کرد، اما تمام این فیلم‌ها آمریکایی بودند. الان اگر شما بخواهید درباره تبعیض نژادی در آمریکا فیلمی را نمایش دهید بیشترین و تندترین گزینه‌ها در خود سینمای آمریکاست. این یعنی این سیستم مدام در حال پالایش خودش است و وقتی سیستمی در حال پالایش خود است ما چطور می‌توانیم درباره ایده‌آل بودن آن صحبت کنیم. ما در مورد یک روش صحبت می‌کنیم. ما می‌گوئیم این روش از سیستم چپی که سال‌ها در مملکت ما حاکم بوده خیر و صلاحش بیشتر است.

برگردم به چیزی که آقای دریالعل گفت. اینکه ما فیلمنامه نوشتن بلد نیستیم و برایش دلیل می‌تراشیم که من تجربه‌گرا هستم و ... اما به نظر من برای فیلمنامه درست نوشتن اول از همه باید ایمان داشت. این ایمان هم شعار نیست. شما باید به انسان، به پیشرفت او و اینکه او می تواند بر موانع غلبه کند ایمان داشته باشید. تا یک فرد در خودش احساس قهرمانی نکند، نمی‌تواند احساس قهرمانی را به داستان خودش و به جامعه خودش منتقل کند. تا ما مردم خودمان را قهرمان نکنیم نمی‌توانیم در سینما قهرمان داشته باشیم.

رابطه جامعه‌ی سینماگران ما با جامعه‌ی واقعی و مردم قطع است

دریالعل: اقای قادری می‌گویند که دلیل اینکه ما در سینما قهرمان نداریم این است که ما در جامعه قهرمان نداریم. به نظرم این پیش فرض اشتباه است اتفاقا ما در جامعه‌مان خیلی قهرمان داریم. مشکل این است که ما در جامعه هنرمندانمان قهرمان نداریم. هنرمندان ما انقدر در جامعه کوچکی زندگی می‌کنند که جامعه واقعی و مردم را نمی‌بینند. ما مطئمنا در جامعه مان قهرمان داریم. چه در گذشته و چه امروز، اما فاصله‌ی هنرمند ما با قهرمان‌های جامعه‌مان این آسیب را ایجاد می‌کند.

اقباشاوی: به نظرم جمع نبندیم اقای دریالعل. همه‌ی هنرمندان اینگونه نیستند. مثلا آقای مجتبی راعی اینگونه است؟ اقای قادری می‌دانید چرا این مشکل پیش می‌آید؟ چون سانسور سرمایه می‌شود. به دلیل اینکه این سینمایی که مردمی است و به معنای واقعی کلمه با مردم ارتباط دارد توسط بخش خصوصی که شما داعیه‌اش را دارید سانسور می‌شود. به عنوان مثال این ماجرایی که می‌گویند حوزه و شهرداری فیلم‌هایی را در سینماهایشان نشان نمی‌دهند اول از بخش خصوصی آغاز شد. شما خوب یادتان هست که پخش‌کننده‌ها می‌گفتند این فیلم بازیگر ندارد و... فیلم را پخش نمی‌کردند. این بدعت را ابتدا بخش خصوصی گذاشت و شروع کرد به سانسور کردن تا فیلمسازان مردمی ما حذف بشوند و دو نوع سینما بماند. یک سینمای فیلمفارسی و دیگری سینمای آپارتمانی مبتنی بر حضور چهارتا سوپراستار.

دریالعل:
برای جمع‌بندی تمام این مسائل به نظرم چندین جلسه وقت نیاز است و بحث ها اکثرا نیمه‌کاره ماند. به عنوان جمع‌بندی عرض کنم که برای سینمای اجتماعی منتقد مصلحانه الان نمی‌شود دستور کلی داد که اگر قهرمان داشته باشد پس حتما فیلم خوبی خواهد شد یا نه. مولفه‌ی اصلی این است که فیلم نباید سیاه‌نمایی کند. حالا لازمه‌ی این می‌تواند قهرمان داشتن باشد یا خیر. ما باید مدل بومی خودمان را استخراج کنیم و این حتما نیاز به تحقیق دارد. باید در این تحقیق حتما سینمای آمریکا مورد بررسی قرار بگیرد و مولفه‌های موفقیتش در جامعه‌ی آمریکا و جامعه‌ی آمریکایی‌شده بررسی شود. یا سینمای چین یا کره و باقی کشورهایی که سینمای ملی دارند. و در نهایت به مدل ملی خودمان برسیم. ما در ادبیات مدل داستانگویی بومی خودمان را داریم، اما در سینما نه. چون می‌خواهیم از آمریکا یا اروپا تقلید کنیم.
Share/Save/Bookmark