توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 32714
سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۴۰
یادداشتی در استقبال از اختتامیه چهارمین دوره جشنواره رسول آفتاب
جایی که والدین شهدا دکوری و تزئینی نبودند/ این تقدیرنامه‌ها گرفتن دارند
محمدرضا شهبازی
آدمی‌زاد است دیگر. آنقدر انگیزه داشته‌ای که از تهران بکوبی بروی پیشوای ورامین. در صحن امام زاده جعفر(ع) –بعد از زیارت- نشسته‌ای به انتظار شروع مراسم. بعد می‌بینی که والدین شهدا میهمانان اصلی مراسم هستند و جوایز را هم آنها قرار است اهدا کنند. مجری هم اشعار مناسب و حس برانگیزی می‌خواند تا همه شرایط برای اینکه حالت خوب باشد فراهم شود. اما تو این وسط با خودت کلنجار می‌روی و گیر داده‌ای به اینکه آیا واقعاً این دعوت کردن والدین شهدا برای اهدای جوایز و انگشت زدن پای لوح تقدیر برگزیدگان همانقدر که به نظر می‌آید صادقانه است یا نه؟!


فکرش را هم که می‌کنی می‌بینی بد ایده‌ای نیست. بالاخره کدام مقام مسئول –هرچند هنر دوست باشد و ضد فتنه- حالش را دارد که از تهران بلند شود بیاید پیشوا برای شرکت در یک جشنواره ادبی؟ خبرنگار جماعت نیامده‌اند چه رسد به مسئول جماعت. با خودت میگویی دمش گرم! انصافاً ایده خوبی است، هم برای اینکه فضای معنوی جشنواره‌ات را بالا ببری و ابتکاری زده باشی، و هم اینکه مسئول و میهمان ویژه نداشتنت را از چشم بیاندازی. گوشه ذهنت هم می‌گویی اتفاقاً باید حتماً حواسم باشد این را جایی بنویسم تا فردا روز اگر جشنواره‌ای، همایشی، چیزی راه انداختم از این دست تدبیرها در آستین داشته باشم!

حکایت من و اختتامیه سومین دوره جشنواره داستان رسول آفتاب یا همان داستان فتنه چیزی بود در همین مایه‌ها. کنار خیلی چیزهای دیگر به این هم فکر می‌کردم تا اینکه نوبت به اهدای جوایز رسید و والدین شهدا رفتند و یکی یکی شروع کردند به اهدای هدایای برگزیدگان. وسط اهدای هدایا میهمان ویژه از راه رسید. واقعا هم در حد و اندازه میهمان ویژه بود بنده خدا. این موقع انگار بل گرفته باشم ته دلم غنج رفت که حالا معلوم می‌شود این جشنواره مردمی چند مرده حلاج است.

تقریبا مطمئن بودم که از اینجا به بعد اهدای جوایز به آن میهمان ویژه سپرده خواهد شد و اگر نه به تنهایی، لاقل حتما یکی از اهداکنندگان سایر هدایا او خواهد بود. البته این را هم بگویم که این را خیلی هم بد نمی‌دانستم. بالاخره این رسم مالوف همایشها و مراسمات ماست که آدمهای مهم به اینجور مراسمات نمی‌آیند مگر اینکه جزو سخنرانان باشند و اگر هم کسی از قلم افتاد، در موقع اهدای جوایز مراسم حتماً روی سن خواهد آمد و جزو اهداکنندگان خواهد بود.

با ورود میهمان ویژه چند دقیقه‌ای در اهدای جوایز وقفه افتاد و بعد از خوش‌آمدگویی مجری به او دوباره از سر گرفته شد. اما خلاف پیش‌بینی من در صف اهداکنندگان تغییری ایجاد نشد. میهمان ویژه نشسته بود و هنوز همان والدین شهدا که پای لوح تقدیر برگزیدگان را با انگشت خود مهر کرده بودند، بقیه جوایز را هم اهدا می‌کردند. به نظر من تصمیم سختی بود. اینکه میهمان ویژه را که نامزد انتخابات ریاست جمهوری‌ست؛ روزی یکی از سران قوا بوده است؛ یکی از چهره‌های ادبی و فرهنگی کشور است و سخنران و پای ثابت خیلی همایش‌های از این جنس، بنشانی روی صندلی و اهدای جوایز را به افراد دیگر بسپاری، تصمیم سختی است.

اما این تصمیم خلاف عرف می‌تواند سخت نباشد، اگر واقعا ایمان داشته باشی والدین شهدا میهمان ویژه تو هستند. اگر با تمام وجود یقین داشته باشی آن انگشتهایی که پای لوح تقدیرها زده شده ارزشش از هزاران امضا و مهر انواع مقام‌ها و مسئول‌ها معتبرتر است. اگر به اینها اعتقاد داشته باشی آنوقت آن تصمیم خیلی هم آسان است. و اصلاً اگر اعتقاد نداشته باشی مگر بی‌کاری که بار بر زمین مانده ده‌ها نهاد و سازمان مسئول را تو از زمین برداری و بجای انواع و اقسام مدیران فرهنگی پایتخت نشین، تو موسسه شهرستانی‌ات یا علی بگویی برای ثبت ادبی فتنه و حماسه مردم در به زباله دان فرستادن آن...
Share/Save/Bookmark