توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 11898
شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۱۶
تحليل جامعه‌شناختي يك پديده:
چرا دولت عدالت‌ به ضد عدالت تبديل شد؟/ نقش نيروهاي درون دولت در تغيير گفتمان عدالت
چرا دولت عدالت‌ به ضد عدالت تبديل شد؟/ نقش نيروهاي درون دولت در تغيير گفتمان عدالت
متأسفانه احمدي‌نژاد گرفتار همان ساختارهاي نهادي شد كه خود روزگاري عليه آن به خاسته بود. چرا گرفتار چنين وضعي شد؟ چون مي‌خواست در «قدرت» باقي بماند. بودن و ماندن در قدرت به هر قيمت، بزرگ‌ترين اشتباه نهضت‌ها است كه متأسفانه دامن‌گير دولت احمدي‌نژاد نيز شد. بودن در قدرت، موجب «محافظه‌كاري» و رضايت از وضع موجود مي‌شود. همين موضوع باعث شد كه في‌المثل احمدي‌نژادي كه روزگاري عليه مديريت فاسد دانشگاه آزاد اسلامي سخن مي‌گفت...

خط نیوز : تا پایان عمر دولت دهم چند ماهی بیشتر فرصت باقی نیست و کم‌کم کابینه‌ي احمدی‌نژاد باید بار و بندیل‌ش را از پاستور جمع کند و در فکر رفتن باشد. اما بازخوانی عملکرد هشت ساله‌ي دولت احمدی‌نژاد، بی‌تردید امری است ضروری که هم برای دولت‌های آینده و هم آینده‌ي جامعه‌ی ایران اسلامی مفید است. اين سياهه در پي آن است كه به‌طور خلاصه با بازخواني دوره‌ي هشت‌ ساله‌ي دولت احمدي‌نژاد، «برخي» از آسيب‌ها و مشكلات موجود را مورد بررسي قرار دهد:

معمولا چنین است که در موسم انتخابات، کاندیداها و جریان‌های سیاسی با «شعار» و «نماد»های مخصوص به خود وارد عرصه‌ي انتخاباتی شوند. شعارهایی که برخاسته از «دغدغه»‌ها و «آرمان»‌های کاندیداها و جریان‌هاي حامي آنها است. البته ممکن است در این بین عده‌ای نیز با سوءاستفاده از «فضای عمومی جامعه»، شعارهایی را انتخاب کرده که اساسا اعتقادی به آن نداشته و یا کمتر داشته باشند.

آقای احمدی‌نژاد نیز در سال ۸۴ با شعار محوری تحقق «عدالت» و زنده کردن «آرمان‌های انقلاب» که تا پیش از آن به دلیل سیاست‌های اشتباه دو دولت سازندگی و اصلاحات به محاق رفته بود، وارد کارزار انتخاباتی شد. «عدالت» موضوعی بود که اکثر قریب به اتفاق مردم ایران، تشنه‌ی آن بودند. مردم ایران در فاصله‌ي سال‌های دو دولت سازندگی و اصلاحات، به وضوح طعم «بی‌عدالتی» را چشیده بودند. مردم ايران به عینه دیده بودند که چگونه سیاست‌های «تعدیل اقتصادی» دولت سازندگی منجر به پدید آمدن ساختاري الیگارشیک و تکنوکراتیک شده بود که در آن روز به روز بر ثروت «اشراف نوظهور» اضافه شده و در عوض کمر آنها زیر چرخ‌دنده‌های توسعه‌ی اقتصادی دولت شکسته شده بود. مردم به چشم دیدند که در دوران اصلاحات چگونه «احزاب برساخته» و «حلقه‌های کیانی» تمامیت انقلاب را نشانه گرفته و درصدد استحاله‌ي از درون نظام برآمده و تنها چیزی که برایشان اهمیت نداشت نيز رسیدگی به «معیشت مردم» بوده است.

از همین روی بود هنگامی که آقای احمدی‌نژاد شعار تحقق عدالت و مبارزه با فساد اقتصادی را بیان کرد، به سرعت مورد استقبال مردم قرار گرفت. به علت همين شعارها بود كه مردم ایران حاضر شدند به کسی رأی بدهند و او را به عنوان «رئیس‌جمهور» ایران انتخاب کنند که بنا بر قواعد و الزامات آکادمیک سیاسی، اساسا در حد و اندازه‌ی ریاست‌جمهوری نبود. چه آن‌که آقای احمدی‌نژاد پیش از آن، كارنامه‌ي مديريتي چنداني نداشت. بزرگ‌ترین و مهم‌ترین سابقه‌ی مسئولیت احمدي‌نژاد، «شهردار»ی شهر تهران بود. اما مردم ایران به همين فردا اعتماد كرده و او را برگزيدند.

باري، مرديم ايران چنین‌اند که معمولا به خود «فرد» توجه چندانی ندارند، توجه بیشتر مردم ایران به «شعار»ها و «آرمان»ها است. و همین خصوصيت است که موجب شده مردم ايران با وجود همه‌ی مشکلات، هنوز هم به تمام قامت، «انقلابی» بمانند و انقلاب را به دست اغیار نسپارند. رهبر انقلاب در سال‌های نخستین روی کارآمدن دولت نهم در ديدار با رئيس‌جمهور و اعضاى هيأت دولت نيز به همین موضوع اشاره کرده و فرمودند:

«اولاً، شعارهاى دولت و مسئولان و اهداف تعيين‌شده‌ى آنان كاملاً با مبانى انقلاب و با مبانى اعلام‌شده‌ى امام عزيز ما منطبق است. ثانياً، اين گفتمان در بين مردم به طور محسوسى زنده است و وجود دارد؛ كه وجود اين گفتمان ميان مردم هم، عامل عمده و اصلىِ گرايش آنها به اين دولت و اين رئيس‌جمهور محترم بود. مردم، تشنه‌ى عدالت، تشنه‌ى مبارزه با فساد و تشنه‌ى تمسك به اصول انقلاب بودند، كه وقتى ديدند يك نفر صادقانه اين شعارها را سر دست گرفته و مطرح مي‌كند، حول محور او جمع شدند.»(رهبر انقلاب، ۸۵/۰۶/۰۶)

«عدالت» و «مبارزه ی با فساد» (اعم از اقتصادی و سیاسی) و برهم زدن معادله‌ي شوم ساختار الیگارشیک به وجود آمده در دولت‌های سازندگی و اصلاحات، آرزوی همیشگی مردم ایران در طول این سال‌ها بود و به همین علت، آقای احمدی‌نژاد حتی در مبارزه‌ي انتخاباتی با رقبای قدرتمند و با سابقه برجسته‌تری چون آقای هاشمی رفسنجانی، پیروز کارزار شد.

پیروزی احمدی‌نژاد بارقه‌ی امیدی را در دل مردم ایران روشن کرد و آنان را به «فردایی بهتر» امیدوار ساخت. بازخوانی کارنامه‌ی عملکردی دولت نهم و دهم نشان می‌دهد که در این مدت، احمدی نژاد توانست به بخش زیادی از شعارهای عدالت محورانه‌ی خود جامه‌ي عمل بپوشاند. سهام عدالت، طرح سهمیه‌بندی بنزین، طرح مسکن مهر، طرح هدفمندکردن یارانه‌ها، مبارزه با فساد موجود در دانشگاه آزاد و ساختار مدیریت فاسد آن، سفرهای استانی، زنده کردن شعارهای انقلاب در ابعاد سیاست خارجه، اهتمام ویژه برای راه‌اندازی نیروگاه‌های بسته‌شده‌ي هسته‌ای كشور و ده‌ها موضوع از این دست، مسائل مثبت و خوبی بودند که توسط او و یارانش انجام شد.

اما اتفاقی که با شروع «دولت دهم» به وجود آمد و به مرور بر شدت آن نيز افزوده شد، عدول ذره‌ ذره‌ي احمدی‌نژاد از آرمان‌ها و شعارهای خویش بود. برای مثال او همواره ناقد به تمام معنای ساختار بسته‌ی مدیریت دولتی بود و بارها این موضوع را مورد نقد قرار داده بود. اما به مرور، خود نیز به این درد مبتلا شد. اندک نگاهی به دور و بری‌ها و مدیران اصلی دولت دهم به خوبی نشان می‌دهد که چگونه احمدی‌نژاد برای مدیریت‌ها و پست‌های مهم کابینه‌ی خود، تنها از همان اعضای موجود و محدود در «حلقه‌ی اول» گرداگرد خود که عمدتا دارای روحیات و تفکرات خاص بودند بهره برده است. ارتباط برخی از افراد نزدیک به آقای رئیس‌جمهور با متهمین پرونده‌ی فساد مالی بزرگ، اعطای رانت‌های ویژه به برخی از افراد و ایرانیون خارج از کشور آن هم در مناطق آزاد تجاری حساسی چون کیش و قشم، بی‌اخلاقی های سیاسی، انتصاب‌های بی‌ضابطه و سپردن پست‌های مهم به افراد مسأله‌دار، اصرارهای بی‌مورد برای اجرایی کردن فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها آن هم بدون توجه به مشکلات به وجود آمده برای مردم ناشی از بالارفتن بی حد و حصر قیمت‌ها، جدال‌های بی مورد با مجلس، قوه‌ي قضائيه، شوراي نگهبان و حتی سایر نیروهای اصولگرا که روزگاری به پشتوانه‌ی آنان توانسته بود بر مسند ریاست‌جمهوری تکیه زند، تعطيلي سفرهای استانی، تبدیل گفتمان تهاجمی در سیاست خارجه به سیاست انفعالی و صحبت از مذاکره با ایالات متحده و امثالهم نیز موارد دیگری از عدول احمدی‌نژاد از گقتمان عدالت محورانه و انقلابی خود است.

بنابراین این سؤال مهم و ضروری است که بپرسیم چگونه شد دولتی که داعیه‌ی تحقق عدالت در جامعه را داشت، به مرور خود تبدیل به ضد عدالت شد؟ چه موضوعاتی موجب شد که «دولت عدالت» به ضد عدالت تبدیل شود؟ آیا در این تغییر گفتمان، نیروهای «درون دولت» نقش داشتند یا «بيرون از دولت»؟ آیا اين احمدی‌نژاد بود كه موجب تبدیل گفتمان به ضد خود شده است؟

پاسخ سؤال فوق را می‌توان از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد. ما در این مجال سعی خواهیم کرد تا از دو زاویه که به نظر نگارنده جزو مهم‌ترین‌ها است این موضوع را مورد «تحليل» قرار دهیم:

۱- تحليل اندیشه‌ای: یقینا بخشی از چالش موجود در اين موضوع، به طرز «تلقي» و «بينش» آقای رئیس‌جمهور و اطرافیان وی از موضوع عدالت بر می‌گردد. به نظر می‌رسد ایشان تلقی‌ای که از عدالت دارند صرفا محدود در حوزه‌ی مباحث اقتصادی است و تصور می‌کنند با صرف اجراي پروژه‌هايي چون سهام عدالت یا پرداخت مبلغی پول به عنوان یارانه‌ها، وظیفه‌ی خود در باب عدالت را انجام داده‌اند. در حالی که به تعبیر دقیق رهبر انقلاب، «عدالت فقط عدالت در مسائل اقتصادى نيست، يك بخش عمده‌‌‌‌‌‌اش مسأله‌‌‌‌‌‌ى اقتصاد است. در قضاوت‌ها، در داورى‌‌‌‌‌‌ها، در نگاه‌‌‌‌‌‌ها، در نظرها، در اظهارات، در موضع‌گيرى‌‌‌‌‌‌ها، همه بايستى شاخص عدالت را در نظر داشته باشيم.»

با اين تعريف از عدالت توسط رهبر انقلاب، باید پرسید به راستی سهم دولت از رعایت عدالت در قضاوت‌ها، داوری‌ها، اظهارات و موضع‌گیری‌ها کجا است؟ آیا به راستی ماجرایی که در یکشنبه‌ی سیاه مجلس رقم خورد، برخاسته از نگاه عدالت‌محورانه بود؟ آیا نوع موضع‌گیری‌های آقای رئیس‌جمهور و برخی از اطرافیان وی در مورد مسئولین بلندپایه‌ی نظام بر مبنای عدالت بوده است؟ (البته این به آن معنی نیست که طرف مقابل رئیس جمهور به عدالت رفتار کرده است!)

از سویی دیگر موضوع «عدالت» با همه‌ی اهمیتی که دارد به خودی خود، نه تنها ارزشی ندارد که حتی ممکن است در طولانی مدت، به ضد خود تبدیل شود. در حقیقت گسترانیدن عدالت در جامعه و تحقق به تمام معنای آن، همراه با الزامات دیگری است که بدون آنها اساسا مفهوم عدالت معنایی نخواهد داشت. دو الزام مهم و همراه همیشگی عدالت، موضوعاتی به نام «عقلانیت» و «معنویت» هستند. اگر عدالت همراه و ملازم با عقلانیت و معنویت نباشد، یقینا تحقق عدالت ممکن نخواهد بود.

رهبر انقلاب در همان ماه‌های اولین روی کار آمدن دولت نهم و درست در ایامی که شعار عدالت‌محوری، مرتّبا از سوی دولت احمدی‌نژاد سر داده می‌شد، به همین موضوع اشاره کرده و فرمودند:

«اگر بخواهيم عدالت به معناى حقيقىِ خودش در جامعه تحقق پيدا كند، با دو مفهوم ديگر به شدت در هم تنيده است؛ يكى مفهوم عقلانيت است؛ ديگر معنويت. اگر عدالت از عقلانيت و معنويت جدا شد، ديگر عدالتى كه شما دنبالش هستيد، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود.

عقلانيت به‌خاطر اين است كه اگر عقل و خرد در تشخيص مصاديق عدالت به‌كار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مى‌شود؛ خيال مى‌كند چيزهايى عدالت است، در حالى‌كه نيست؛ و چيزهايى را هم كه عدالت است، گاهى نمى‌بيند. بنابراين عقلانيت و محاسبه، يكى از شرايط لازمِ رسيدن به عدالت است...

اگر عدالت را از معنويت جدا كنيم - يعنى عدالتى كه با معنويت همراه نباشد - اين هم عدالت نخواهد بود. عدالتى كه همراه با معنويت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و كائنات نباشد، به رياكارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبديل خواهد شد؛ مثل نظام‌هاى كمونيستى كه شعارشان عدالت بود. ما مى‌گفتيم عدالت و آزادى؛ اما آزادى اصلاً جزو شعارهاى آنها نبود. در همه‌ى كشورهايى كه حركت كمونيستى در آن‌جا به شكلى از اشكال - انقلاب يا كودتا - تحقق پيدا كرده بود، «عدالت» محور شعارهاى آنها بود؛ اما واقعيت زندگى آنها مطلقاً نشان‌دهنده‌ى عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عده‌اى به اسم كارگر سر كار آمدند، كه همان طبقه‌ى اشرافىِ رژيم‌هاى طاغوتى بودند و هيچ تفاوتى با آنها نداشتند.» (بيانات در ديدار رئيس‌جمهور و اعضای هيأت دولت ۸/۶/۱۳۸۴)

توضیحات رهبر انقلاب در مورد ارتباط عدالت با عقلانیت و معنویت به انداز‌ه‌ی کافی شفاف و رسا بود و نيازي به توضيح و تفسير ندارد. «عقلانیت» اگرچه لازمه‌ی کار در همه ی امور است اما در اجرای عدالت ضرورت بیشتری دارد. بدون عقلانیت نمی‌توان شاخص‌ها و ویژگی‌های عدالت را مشخص کرد. این عقلانیت است که موجب می‌شود در شناخت حیطه و محدوده‌ی عدالت و اولویت دادن به آنها دچار گمراهي نشويم. در طول تاریخ حيات اجتماعي انسان، حرکت‌های عدالتخواهانه‌ی زیادی صورت گرفته است اما اكثر آنها به دلیل آن‌که فاقد عقلانیت لازم بودند، یا دچار انحراف شدند و یا در تشخیص مصادیق اشتباه کرده و به جای «آب» به «سراب» رسیدند.

از سویی دیگر ارتباط بین عدالت و معنویت نیز غیر قابل انکار است. «معنویت بدون عدالت»، ماده مخدره‌ای بیش نیست که ثمره‌ای ندارد جز شبه عرفان‌های نوظهور و حلقه‌های صوفی مأبانه‌ي دنياگريز و فرقه‌هاي «اپیکوری» و «رواقي» مسلک. «عدالت بدون معنویت» نیز همان ثمره‌ای را دارد که جنبش‌های مارکسیستی داشتند كه شاهد بودیم با چنان دیدگاهی، هم معنویت به محاق رفت و هم عدالت.

۲- تحليل جامعه‌شناختي: در مباحث مربوط به «جنبش‌هاي اجتماعي» كه خود زيرشاخه‌اي از علم «جامعه‌شناسي سياسي» است از موضوعي به نام تبديل «نهضت» به «نهاد» ياد شده است. «نهضت» چنان‌چه از نام‌ش پيدا است موضوعي است كه همواره در «جريان» است و بنابراين «سيّاليت» دارد. نهضت، «پروژه» نيست كه بگوييم روزي آغاز شده و روزي ديگر به پايان مي‌رسد. نهضت، «پروسه» يا «فرآيندي» است در طول تاريخ حيات اجتماعي- سياسي جامعه كه هميشه بايد «تداوم» داشته باشد.

در حقيقت زماني كه يك نهضت پس از پيروزي، دست به توليد «قدرت» در «ساختار بوروكراتيك» ‌زده و گرفتار «فرماليسم نهادي» مي‌شود، بايد فاتحه‌ي آن نهضت را خواند. دكتر شريعتي در كتاب «تشیع علوی- تشیع صفوی» به خوبي به آسیب‌شناسی نهضت‌های مردمی از مسیر تبدیل آنها به نظام و به حاشیه رانده‌ شدن آرمان‌های نهضت اشاره کرده و مي‌گويد:

«در جامعه‌شناسی یک اصلی است به این نام تبدیل موومان (Mouvement یعنی نهضت و انقلاب) به انستیتوسیون (Institution یعنی نظام و نهاد). به این معنی که در جامعه، حرکتی بر اساس ایده‌آل‌ها و هدف‌هایی ایجاد می‌شود و یک فکر، یک گرایش، یک ایمان جوان متحرک است که این نهضت را (به آن معنای حقیقی کلمه، یعنی حرکت و ورزش) ایجاد می‌کند... هنگامی که نهضت به قدرت می‌رسد حالت‌ش عوض می‌شود. می‌ایستد! متوقف می‌شود! حالت متحرک و انقلابی‌ش را از دست می‌دهد و حالت محافظه‌کاری می‌گیرد. چون اول می‌خواست دشمن را خلع سلاح کند و نظام را عوض کند حالا خودش قدرتمند و حاکم است و می‌خواهد خودش را حفظ کند و نگهدارد... در اینجا از نظر جامعه‌شناسی که مطلب را بررسی می‌کنیم می‌بینیم آن واقعیت که در اول نهضت بود و موومان حالا در قدرت خودش تبدیل گردیده به انستیتوسیون یا نهاد، و یک پایه‌ي ثابت اجتماعی شده است، و به صورت خیمه‌ای درآمده بر روی جامعه، و یک قدرت سازمان‌یافته‌ي دولتی شده که در ظاهر به اوج قدرت رسیده است اما در روح به توقف و رکود افتاده است. این قانون تبدیل انقلاب به نظام است که بدین صورت یک ایمان جوشان که همه‌ ي ابعاد جامعه را به هیجان و حرکت دگرگونی انقلابی می‌آورد تبدیل می‌شود به یک انستیتوسیون.»

پس اسير شدن نهضت‌ها در شبكه‌ي عنكبوتي «ساختارهاي بوروكراتيك» بزرگ‌ترين آفت آنها است. به همين علت «اینیاتسیو سیلونه»، انقلابی ماركسيست ایتالیایی چنين گفت که «نهضت‌های انقلابی بعد از به قدرت رسیدن به بازسازی نظام اقتصادی‌اي می‌پردازند که علیه آن به پا خاسته بودند.» همین فرد بعد از کنار گذاشتن ایدئولوژی کمونیستی، جمله‌ي دیگری نیز دارد. او می‌گوید: «نهضت‌های انقلابی با هر قدم که به طرف تسخیر حکومت برمی‌دارند، میخی بر تابوت خود می‌کوبند.»

بنابراين مرگ يك «نهضت» زماني آغاز مي‌شود كه نيروهاي اصلي نهضت تصور كنند به «مقصد» رسيده و كار خود را به انجام رسانيده‌اند. به محض رسوخ چنين تفكري در رهبران نهضت، مرگ نهضت فرا رسيده است. از همين روي بود كه حضرت روح‌خدا در همان سال‌هاي ابتدايي پيروزي انقلاب اسلامي، چنين مسأله‌اي را گوشزد كرده و مي‌گويد كه عمر نهضت ما زماني به پايان مي‌رسد كه تصور كنيم كار ما تمام شده و انقلاب به اهداف خود رسيده است. و يا سيدنا القائد وقتي چنين مي‌گويد كه «من ديپلمات نيستم، انقلابي‌ام»، در حقيقت مي‌خواهد اين مسأله را بيان كند كه نهضت انقلاب اسلامي هم‌چنان ادامه دارد.

حال از اين منظر، نهضت تحقق عدالت و مبارزه‌ي با فساد اقتصادي- سياسي كه توسط احمدي‌نژاد در رقابت انتخاباتي سال ۸۴ آغاز شد، چنان‌كه گفته شد به دليل آن‌كه برخاسته از انتظارات، مطالبات و آرزوهاي مردم بود، به سرعت مورد استقبال قرار گرفت و پيروز ميدان انتخاباتي شد. حتي اتخاذ چنين رويكردي در سال ۸۸ نيز مجددا به پيروزي وي در انتخابات منجر شد. اما متأسفانه به دليل آنكه احمدي‌نژاد و حلقه‌ي ياران نزديكش نتوانستند اين نهضت را ادامه داده و اسير فرماليسم نهادي نشوند، به ضد خود تبديل شدند.

متأسفانه احمدي‌نژاد گرفتار همان ساختارهاي نهادي شد كه خود روزگاري عليه آن به خاسته بود. چرا گرفتار چنين وضعي شد؟ چون مي‌خواست در «قدرت» باقي بماند. بودن و ماندن در قدرت به هر قيمت، بزرگ‌ترين اشتباه نهضت‌ها است كه متأسفانه دامن‌گير دولت احمدي‌نژاد نيز شد. بودن در قدرت، موجب «محافظه‌كاري» و رضايت از وضع موجود مي‌شود. همين موضوع باعث شد كه في‌المثل احمدي‌نژادي كه روزگاري عليه مديريت فاسد دانشگاه آزاد اسلامي سخن مي‌گفت، به يك‌باره حامي وي شده و حتي خواستار عضويت وي در شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي هم مي‌شود! و يا كسي كه خود همواره از سيستم فسادآور رانت دولتي و اقتصادي گله داشت، ياران نزديك وي داراي پرونده‌هاي فساد مالي و اقتصادي شدند و او از عهده‌ي مبارزه‌ي با آنها بر نيامد. و اين چنين بود كه عدالت به ضد عدالت تبديل شد.

***

باري، كمتر از چند ماه به روي كار آمدن دولت جديد وقت باقي است. در اين ميان افراد زيادي وارد كارزار انتخاباتي شده‌اند. اميد آنكه اين افراد بتوانند از تجربيات دولت‌هاي پيشين درس گرفته و دولتي را تشكيل بدهند كه در «تراز» انقلاب اسلامي ايران باشد. دولتي كه اميدواريم روزي ديگر بر ضد خود تبديل نشود.
بولتن،محمد پورغلامي
Share/Save/Bookmark