توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 30021
سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۲۴
داعش؛ دیوانگی رهاشده و سازمان‌یافته
آرش رازانی
داعش نماد هیچ باور دینی یا ایدئولوژیکی نیست. یک دیوانگی رهاشده و سازمان‌یافته است که جز با مبارزه یکپارچه و هدفمند همه کشورها و ملت‌های در معرض تهدید از بین نخواهد رفت.
داعش یا دولت اسلامی عراق و شام (Islamic state of Iraq & Sham-ISIS) ،آخرین پدیده دهشت آفرین خاورمیانه است.پدیده ای که تازه ترین حلقه زنجیر افراطی گری مذهبی در خاورمیانه و شمال آفریقا تلقی می شود.پدیده ای که بررسی چگونگی ایجاد،قدرت گیری و توسعه اش بدون بررسی و کشف ریشه ها و علت العلل وجودی آن نه تنها ساده نیست،بلکه سر از بیراهه بیرون خواهد آورد.اینکه افراطیون هوادار القاعده و بن لادن در دو سال سازماندهی شده و توسعه یافته و موفق به تثبیت خود در بخش بزرگی از خاورمیانه شده اند قطعاً مربوط به همین دو سال نیست.والبته این پدیده ،یک "جنبش اجتماعی" یا "حرکت مذهبی" نیست.چه اینکه خاورمیانه در صد سال اخیر و حتی قبل از آن همواره با حرکت ها و جنبش های اجتماعی و مذهبی آشنا بوده است ،ولی هیچکدام ماهیت برنامه ریزی شده و دهشت باری مانند داعش نداشته اند.



برای دست یابی به لایه های پنهان واقعیت نهفته در پس پرده دهشت آفرین داعش،می بایست به قرن نوزدهم برگشت.به دورانی که کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا تحت سیستم امپراطوری عثمانی و با استفاده از مدل "خلافت" با رنگ و بوی فدرال از جانب امپراتوران ترک اداره می شدند.قدرت امپراتوری عثمانی نسبت به سده های قبل در سطح پایین تر و حالت تهاجمی آنها نسبت به اروپا کمتر شده بود.ولی با این حال، تسلط عثمانی بر حوزه های استراتژیک جغرافیایی که با کشف نفت و روشن شدن مزایای غیر قابل رقابت آن در پیشرفت صنعتی اهمیت روز افزونی یافته بود و همچنین میل سیری ناپذیر قدرت های استعماری آن روزگار به توسعه مستعمرات ، نکاتی نبود که حتی همین رقیب ضعیف را قابل تحمل سازد.از طرفی هزینه فروپاشاندن این امپراتوری از طریق جنگ مستقیم بسیار زیاد بود و همچنین قدرت درگیر در این جنگ احتمالی چنان ضعیف می شد که امکان حفاظت از منافع خود در حیطه مستعمرات را در برابر تهدید دیگر رقبا از دست می داد.بدین لحاظ، تحریک قومیت های گرد آمده در ذیل امپراتوری عثمانی با نشر افکار ملی گرایانه ؛ به نحوی که هژمونی رنگ باخته "خلافت اسلامی" تحت تاثیر درخشش تفکر جوان "ملی گرایی قومیتی" قرار گیرد و منجر به تمرد حوزه های تحت سیطره عثمانی از مرکز گردیده و منجر به تضعیف یا فروپاشی از درون آن شود ؛ در دستور کار قرار گرفت.

پس از پایان جنگ جهانی اوّل،دیگر از دولت عثمانی خبری نبود.شکست در جنگ جهانی اول از قوای متفقین، "پان ترکیسم" مصطفی کمال و "پان عربیسم" نشر یافته در کشورهای عربی، و تاسیس جامعه ملل با عضو گیری از "کشور-ملّت" ها و نه "امپراتوری " ها برای همیشه این رقیب بزرگ آسیایی-آفریقایی را از بین برده بود.امّا "پان عربیسم" نمی باید منجر به یک کشور بزرگ عربی می گردید.بدین لحاظ،با تقسیم مناطق عربی بوسیله مرزهای کاملاً ساختگی و قراردادی طبق موافقت نامه سایکس-پیکو به مناطق تحت نفوذ و یا قیمومیّت انگلیس و فرانسه کشور متحد عربی از همان آغاز شکل نگرفت.همچنین با اعلامیه بالفور در باره تشکیل کشور یهودی در منطقه تحت قیمومیت انگلیس در فلسطین، یکپارچگی عربی در این مناطق وسیع عملاً ناممکن می گردید.



پس از پایان جنگ دوّم جهانی امّا روزگار به گونه ای دگرشد.امپراتوری های استعماری فرانسه و انگلیس زیر ویرانی جنگ و قیامهای درون مستعمرات خود از هم پاشیدند.کشورهای عربی تشکیل شدند و اولین تصادم آنها،با کشور تازه تاسیس "اسرائیل" در خاک فلسطین بود."پان عربیسم" مطلوب برای فروپاشی عثمانی ،اکنون بزرگترین تهدید برای دولتی بود که متولد همان مادر استعماری بود.دولتی که حفظ آن درون سرزمین های عربی مسلمان برای غرب به هر قیمتی مورد استراتژیک اصلی در خاورمیانه بوده است. گو اینکه جنگ های اعراب متحد شده علیه اسرائیل به دلایل بسیار با شکست های خفت باری مواجه شدند،امّا همواره دشمنی با اسرائیل و نفی آن با تاکید بر هویت عربی اسرائیل وجه مشترک رهبران عمدتاً نظامی و کاریزماتیک کشور های عربی بود.گفتمانی که اولین عدم هم نوایی با آن ،حدود سی سال بعد و با ظهور انور سادات به عنوان رهبر نظامی کاریزماتیکی که اسرائیل را به رسمیت شناخت ، به منصه ظهور رسید.نوایی که حتی بعد از ترور او توسط حسنی مبارک و عبدالفتاح السیسی از مصر ،به عنوان بزرگتری دشمن احتمالی هم مرز با اسرائیل شنیده می شود.در حقیقت بعد از معاهده "کمپ دیوید" دیگر اسرائیل از مرزهای جنوبی اش با تهدیدی از نوع عربی مواجه نبوده است.

امّا تهدیدهای عربی دیگری پا بر جا بودند. قذافی در لیبی،حافظ اسد در سوریه و صدام حسین در عراق همگی قسمتی از وجهه ملّی و عربی خود را بر دشمنی با اسرائیل بر اساس هویت عربی ساخته بودند.یاسر عرفات هم به عنوان رهبر قهرمان عرب فلسطینی در لبنان پایگاه داشت و عملیات علیه اسرائیل ترتیب می داد.همه این افراد و زمینه های قدرت شان می بایست از بین می رفتند تا تهدید عربی برای اسرائیل بر جا نمانَد. سوریه در منازعه درون بعثی با عراق و زمین گیر شدن استراتژیک در درّه بقاع لبنان زهرش گرفته شد. قذافی درپی جاه طلبی های دیوانه وارش درگیر جنگی با آمریکا شد که خطر فرا مرزی اش را بالکل خنثی کرد و صدّام حسین،برای رسیدن به رویا احمقانه "قادسیه دوم" درگیر جنگی گسترده ،طولانی و بی سر انجام با ایران شد ایرانی که گرچه عربی نبود امّا نفی اسرائیل یکی از اصلی ترین وجوه اندیشه انقلابی جمهوری اسلامی تازه تاسیس آن به شمار می رفت. یاسر عرفات هم که از درگیری های بی سرانجام با اسرائیل فرسوده شده بود و دیگر حامی عربی با قوّتی برای خود نمی یافت،تن به سازش با اسرائیل داد و .بدین ترتیب، تهدید عربی علیه اسرائیل عملاً برّندگی خود را از دست داد امّا در این مدّت تهدید بزرگتری سر برآورده بود، تئوری نفی اسرائیل به عنوان غاصب قسمتی از جهان اسلام.

مبارزه با اسرائیل تا قبل از انقلاب ایران، گفتمان مذهبی نداشت.از طرفی کشورهای عربی نوعاً تحت الحمایه شوروی و تحت تاثیر بلوک شرق و تفکرات چپ بودند و گفتمان مذهبی پیشرو و برانگیزنده قوی در آنها بروز اجتماعی نداشت.اولین گفتمان مذهبی نفی کننده اسرائیل از ایران آغاز شد و به سرعت در لبنان و فلسطین،بین کسانی که از سالها مبارزه بی حاصل بر بستر "پان عربیسم" خسته شده بودند هوادارانی پیدا کرد.از طرفی گفتمان مذهبی چون در تضاد با تفکرات چپ قرار می گرفت از جانی سیستم اطلاعات بلوک غرب تهدید درجه یکی تلقی نمیشد و حتی در راه ایجاد سد در برابر شوروی – به خصوص در افغانستان- حتی مورد حمایت غرب قرار می گرفت.با فروپاشی شوروی و تضعیف شدید گفتمان چپ در کشورهای عربی،این تهدید ناگهان از پشت مرزهای اسرائیل و حتی درون مرزهای آن سربرآورد.جهاد اسلامی،حماس(حرکت مقاومت اسلامی فلسطین) و حزب الله لبنان دشمنان جدید موجودیت اسرائیل بودند که دیگر وام دار "عربیت" خود در این دشمنی نبودند.در صورتی که این گفتمان موفق به قدرت گرفتن در کشورهای هم مرز با اسرائیل میشد،همه نقشه های اجرا شده برای رفع تهدید همیشگی علیه اسرائیل نقش بر آب میشد.



حال در این بستر و با این فرض طرح استراتژیک محوری " دور کردن خطر دشمنی اسلامی موثر و هم مرز با اسرائیل" می توان به تحولات سال های آغازین قرن بیست و یکم در خاورمیانه نگریست. القاعده و نحله های فکری و اجتماعی موازی با آن پتانسیل مذهبی ایجاد شده در کشورهای عربی با اکثریت اهل سنت را جذب و سازمان دهی کردند ،نه در راستای مبارزه با اسرائیل بلکه در راستای مبارزه با تشیع ،ایران و احیای خلافت اسلامی با مفهومی کاملاً ارتجاعی.این استراتژی در صورت موفقیت مزایای فراوانی برای غرب و اسرائیل خواهد داشت اولاً منازعه ،مناقشه و کشتار در کشورهای اسلامی که پتانسیل آنها را دائماً تضعیف خواهد کرد.ثانیاً القاعده و سلفی گری های ما بعد هیچگاه اسرائیل را به عنوان دشمن اصلی تلقی نکرده و اولویتی برای برخورد با آن ندارند و همین نکته بقایای گفتمان عربی ضد اسرائیلی را به شدت بلا وجه خواهد نمود.

برای پیشبرد این استراتژی، هدایت نرم و ناپیدای نیروی اجتماعی در کشورهای عربی با تکیه بر رسانه های جدید و فراگیر شروع شد."بهار عربی" که در کشورهای دیکتاتوری مورد حمایت غرب (تونس و مصر) با وجه ضد استبدادی آغاز شده بود،در کشورهای دشمن سنتی اسرائیل (سوریه و لیبی) به صورت دستکاری شده و با هدایت سران مطرود این کشورها که سالها در همان سیستم دیکتاتوری خدمت کرده بودند توسعه پیدا کرد ولی نه با هدف گذار به دموکراسی،بلکه با هدف نابودی جغرافیای کشوری و تبدیل دائمی این دو کشور به مناطقی مانند سومالی که هیچگاه قابل تبدیل شدن به تهدید برای اسرائیل را نداشته باشند.سرنوشت لیبی به سرعت به فاجعه منجر شد.در سوریه امّا شرایط به گونه ای دیگر درآمد.

"ارتش آزاد" که بنا بود نقش "گردان های بن غازی "در لیبی را بازی کند به حد کافی برای سرنگونی حکومت بعثی بشّار اسد قوی نبود.بدین لحاظ،"ایمن الظواهری" به عنوان نماد اسلام گرایی افراطی که هیچ مشکلی با حکومت های سکولار بن علی و مبارک و امثال آنها نداشت،ناگهان علیه حکومت سکولار بشار اسد اعلام جهاد کرد و افراطیون عرب را از کانال ترکیه و اردن به شمال سوریه گسیل نمود .گروه های متعدد افراطی سلفی تحت عنوان جبهه النصره متحد شدند که پروژه فروپاشی سوریه پایان یابد.داعش نیز در همین بستر بروز کرد.امّا ویژگی های خاص آن، نشان از توطئه بزرگتری دارد.توطئه ای با هدفی بزرگتر از سقوط بشّار اسد.

هدف اصلی داعش، به عنوان یک گروه مسلح و بسیار سازمان یافته دارای منابع مالی غنی و روابط مناسب با طوایف عربی در سوریه و عراق،تجزیه دائمی عراق و سوریه و در گیر کردن مناطق شرقی اسرائیل در یک جنگ بی انتهاست،به نحوی که اسرائیل را از هر نوع تهدید در مرزهای شرقی و شمالی خود تا همیشه آسوده سازد و از طرفی با ایجاد درگیری شیعه – سنّی و عرب –غیر عرب در مناطق سوریه و عراق و درصورت امکان جنوب ترکیه و غرب ایران ، پتانسیل حمایت از گروه های فلسطینی در این دو کشور را به دغدغه درجه دو تبدیل کند.از طرفی تخریب وجهه اسلام به مثابه ایدئولوژی قابل رقابت با گفتمان غربی یکی از اهداف اصلی حرکت داعش است که با تیم رسانه ای قوی خود از طریق برجسته کردن و "نمایش" ارتکاب غیر انسانی ترین جنایت ها با شعارها و نماد های اسلامی توسط جنایتکاران حرفه ای و مجرمین با سابقه آزاد شده از زندان های کشورهای عربی که در قالب داعش سازماندهی شده اند ،انجام می شود.

از طرفی نمی توان این حرکت پیچیده را صرفاً ناشی از برنامه ریزی سیاست خارجی دولت های غربی دانست. چه اینکه سخنان اخیر جو بایدن در مذمت متحدان سنی آمریکا برای تجهیز و توسعه داعش نشان از نوعی غافلگیری در برابر نتیجه رفتار های برنامه ریزی شده دارد. کانون های قدرت و ثروتی که در پس پرده تصمیم سازی های کلان دولت های چهار ساله غربی هستند به مراتب قوی تر و موثر تر از دستگاه های مانند وزارت خارجه این کشور ها عمل می کنند.می توان پرده ای از مذاکرات و رقابت پنهان این کانون ها را در نظرات متفاوت کیسینجر و برژینسکی، دو نظریه پرداز کهنسال و هنوز فعال آمریکایی در باره ضرورت توجه بیشتر به تهدید اسلام گرایی افراطی یا توسعه طلبی روسیه به عنوان خطر بزرگتر برای امنیت ملی آمریکا مشاهده کرد.اتحاد ضد داعش ی که توسط غرب و کشورهای عربی در حال سازمان یافتن است،نیز ادامه دهنده اجرای برنامه ریزی انجام شده برای دائمی کردن آشوب و جنگ داخلی در مناطق عربی مجاور اسرائیل خواهد بود،وگرنه بمباران چاه های نفت و پالایشگاه های سوریه که در تصرف داعش هستند،یا ارائه برنامه دو ساله ! برای ازاد سازی موصل-که در یک شب و توسط چند صد شبه نظامی سقوط کرد- چه نشانی از عزم جدی برای برچیدن داعش دارند؟

آری ،"داعش" نه یک حرکت مذهبی است و نه یک جنبش اجتماعی مسلحانه ضد استبداد.صرفاً بخشی از یک پروژه پیچیده با سابقه است تا خاورمیانه و ملت های آن روی خوشی و آرامش را نبینند و نیروها و ظرفیت های انسانی و طبیعی و اقتصادی خود را برای پیشرفت و رهایی از سیطره جهل و استبداد و دخالت غرب یکپارچه نسازند. تا اسرائیل،به عنوان نماد نفوذ و تسلط غرب در خاورمیانه با تهدید خارجی مواجه نباشد .برای حفظ "امنیت اسرائیل" به عنوان "خط قرمز آمریکا" میلیونها عرب و کرد و علوی و دروزی و فارس و سایر ملیت ها و قومیت های خاورمیانه می بایست همدیگر را از بین ببرند. داعش نماد هیچ باور دینی یا ایدئولوژیکی نیست. یک دیوانگی رهاشده و سازمان یافته است که جز با مبارزه یکپارچه و هدفمند همه کشورها و ملت های در معرض تهدید از بین نخواهد رفت.



Share/Save/Bookmark