به گزارش خط نیوز به نقل از جهان نیوز ؛ توافق هسته ای برای تجدیدنظرطلبان نه به عنوان یك معضل مستقل كه با نگاه پدیدارشناسانه باید حل شود بلكه پنجره ای است به سوی منزل كدخدا كه حتی با تابش نور مصنوعی بر روشنایی آن اصرار دارند. نگارنده بارها و بارها در یادداشت های مكرر نوشته است كه تجدیدنظرطلبان برای هجو سیاست های كلی نظام ابتدا آنان را به عنوان سلیقه جناح مقابل تقلیل می دهند تا جسارت حمله و هجو آنان را داشته باشند.
لذا معمولاً آنچه مورد نقد و هجمه آنان است سیاست های كلی نظام می باشد اما با ارائه آدرس فاعلی غلط مسیر دیگری را دنبال می كنند. هنوز تا پایان راه حل و فصل مسئله هسته ای فاصله داریم اما در رسانه ها و تریبون های تجدیدنظر طلبان مسئله خاتمه یافته است و بدون اینكه معطل مزایا و ضرر های آن باشند و اصلاً به چیستی آن فكر كنند وارد وادی دیگری شده اند و حل مسئله هسته ای را به عنوان «مرحله گذار» برای عبور از سیاست های كلی نظام می دانند. دقت در محاورات و مكتوبات و تولیدات دو ماه گذشته نشان می دهد كه تجدیدنظر طلبان سه مسئله را به بهانه پایان پرونده هسته ای كلید زده اند. این سه اسم رمز عبارتند از
۱- توسعه پساتحریم؛
۲- سیاست داخلی پساتحریم
۳- قدرت منطقه ای پساتوافق
۱- «توسعه» اسم رمز عبور از سیاست های كلی نظام در خصوص نحوه مواجهه با امریكاست. چنان بر طبل توسعه می كوبند كه گویی پرونده هسته ای كلید ورود یك كشور عقب مانده به حریم خصوصی كدخداست و با عباراتی همچون «توسعه اولویت پساتحریم» و طراحی كاریكاتور اوباما با میدان آزادی و ورود مكدونالد به ایران سعی می كنند با سیاست «راه بینداز، جا بینداز» آرزوهای خود را به خبر تبدیل نمایند، البته نمایندگان تجدیدنظرطلبان از ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۹ به صورت مستمر در امریكا سكنی گزیده اند و تا دیروز بر فشار و تحریم علیه ایران اصرار داشتند و كفش های سناتورها را در سنا و كنگره واكس می زدند، اما امروز محور تعامل و ارتباط دو كشور شده اند.
تبدیل «توسعه» به «گفتمان پساتحریم» نه برای توسعه و آبادانی واقعی كشور كه با دو هدف دیگر صورت می گیرد؛ اول لجاجت با سیاست نظام كه «فقط در موضوع هسته ای مذاكره می كنیم» و دوم عبور و عدول از سیاست اقتصاد مقاومتی و حركت و هضم در پروسه جهانی شدن است.
اصرار بر «توسعه» به جای «پیشرفت» نیز با همین هدف صورت می گیرد، یعنی مبارزه با مفهوم سازی نظام برای حركت به سمت یك الگوی مستقل و تمدن ساز و دوم تأكید برای همخوابگی توسعه و مشتقات غربی آن، یعنی لیبرالیسم، سكولاریسم و پلورالیسم می باشد. در همین راستا هیچ خدشه ای در ماه های گذشته از سوی تجدیدنظرطلبان نسبت به امریكا وارد نشده است. گویی تمام تقصیرات و مشكلات را نظام جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته است و به امریكا ظلم صورت گرفته است. خلاصه اینكه مسئله توسعه پساتحریم را چنان پررنگ طرح می كنند كه گویی «مكتب وابستگی» و «قمر- متروپل» در خصوص ایران آماده اجراست و یا راهی جز توسعه خطی «روستو» نیست.
۲- رمز دوم طرح «اصلاحات داخلی است» به صورت پررنگ در رسانه ها و تریبون های تجدیدنظرطلب مشاهده می شود كه «پس از هسته ای نوبت سیاست داخلی است». آنچه پشت این حرف خوابیده و در بیان كرباسچی با عنوان «نهضت ملی گفت وگو» تجلی یافت با سه هدف دنبال می شود؛ اول ماستمالی كردن اهداف فتنه گران بدون عذرخواهی و توضیح پیرامون چرایی آن حركت خفت بار، دوم قرار دادن رئیس جمهور مقابل شورای نگهبان با هدف ورود سست عنصران سیاسی به عرصه قدرت با شعار «ایران برای همه ایرانیان.» این موضوع را طوری طرح می كنند كه گویی معضلی جدید به وجود آمده است.
حال آنكه افكار عمومی از فتنه ۱۳۸۸ هنوز در شوك است و فتنه سازان هنوز حاضر نیستند علت آن حوادث را توضیح دهند، اما دوست دارند از راه میانبر عبور نمایند و نظام هم بر قاعده «شتر دیدی، ندیدی» با آنان رفتار نمایند. چطور طرفداران گفت وگوی ملی در روزهای عربده كشی كاندیدای شكست خورده- در قالب ۱۸ بیانیه و دهها مصاحبه- صحبت از گفت وگو نمی كردند؟ چطور آن روز در مقابل توصیه به قانون گرایی رهبری حاضر به مذاكره با دستگاه های رسمی نظام نبودند؟ اما اكنون كه از اهداف فتنه به كلی ناامید و نظام را تنومندتر از دیروز می بینند چاره ای جز گفت وگو نمی بینند؟
عذرخواهی علنی در مقابل ملت و توضیح پیرامون فتنه مقدمه هرگونه گفت وگوست و نیروهای انقلاب اسلامی این مطالبه را باید آویزه گوش خود قرار دهند. هدف سوم از طرح «اولویت سیاست داخلی» معاف كردن سران فتنه از حصر است. اگرچه این مطالبه منافقانه است و در محافل خود می گویند تا انتخابات آزاد نشوند، بهتر است، چرا كه قابل كنترل نیستند و وضع ما را در انتخابات خراب می كنند.
۳- رمز سوم وامدار كردن قدرت منطقه ای ایران است. تجدیدنظر طلبان نیز همانند قدرت های غربی چاره ای جز پذیرش قدرت منطقه ای نظام ندارند و اگر چه آن را با «تنش زدایی» مدنظر و «تعامل سازنده با غرب» متضاد می بینند اما از این واقعیت نمی توانند فرار كنند. اما نكته ظریفی كه در اینجا وجود دارد اشتراك نگاه آنان با رسانه های غربی نسبت به قدرت منطقه ای ایران در دوران پساتحریم است. غرب و تجدیدنظرطلبان بر این باورند كه با توافق هسته ای قدرت منطقه ای ایران افزایش خواهد یافت.
اما چرایی آن حكایت دیگری دارد.
آنان چنین القا می كنند كه این توافق باعث می شود امریكا میدان وسیع تر و اختیارات بیشتری برای ایران قائل شود و دست آن را بازتر بگذارد. معنی بومی حرف این است كه ایران قرار است «ژاندارم امریكا» در منطقه شود. حال آنكه قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی ایران تاكنون در ورای دولت های جمهوری اسلامی به دست آمده است و خالصاً در سبد انقلاب اسلامی است و از قضا تضاد جدی جمهوری اسلامی و غرب باعث این نفوذ و قدرت و رشد گردیده و جذابیت و جسارت مبارزه با امریكا موجب اقبال فعلی به جمهوری اسلامی است.
لذا این نعل نیز وارونه است و تلاش می نمایند با این نعل وارونه مشروعیت قدرت منطقه ای ایران را به چراغ های سبز غرب ارجاع دهند. حال آنكه این قدرت در معارضه با چراغ قرمز غرب به وجود آمده است و تمام تلاش غرب در به سازش كشاندن ما نیز نه برای افزایش قدرت منطقه ای كه برای ناامید كردن دوستان منطقه ای انقلاب اسلامی است.
این سه مسئله و خصوصاً دو مسئله اول را پس از این به وفور در مواضع تجدیدنظرطلبان خواهید دید.
آنچه سیاست داخلی نظام است نه سلیقه جناح راست كه سیاست های نظام است و آنچه نظام دنبال می كند «پیشرفت درون زاست» نه «توسعه خطی غرب». لذا دانستن این مسیر و این مفاهیم برای دوستان و منتقدین و دشمنان لازم و ضروری است.
منبع: جوان