بوی ماه مهر و مدرسه از صبح نخستین روز هفته در شهر پیچیده و چتر مهر روی سر نقاط شهر گسترده شده است.
بالا و پایین شهر فرقی ندارد؛ مهر همهجا سر میکشد و حال و هوای این روزها در همه نقاط شهر تقریباً یکسان است. حوالی ساعت ۷ صبح که میشود دانشآموزان با لباس فرم و کولهپشتی بر دوش، بهتنهایی یا دست در دست والدینشان راهی مدرسه میشوند، شلوغی خیابانها و ترافیک صبحگاهی اصفهان هم یادآور باز شدن دوباره درهای مدارس بعد از دو سال آموزش غیرحضوری است.
در کوچه پسکوچههای یکی از محلات محروم اصفهان، مدرسهای شبیه همه مدارس دیگر، اول صبح درهایش را به روی دانشآموزانی شبیه همه دانشآموزان شهر باز میکند. اگرچه این مدرسه و این دانشآموزان یک تفاوت اساسی با دیگر مدارس و دانشآموزان شهر دارند.
جلوی در مدرسه آب و جارو شده و صدای سرودهای مهرماه از حیاط مدرسه به گوش میرسد. از شلوغی در ورودی مدرسه که بگذری وارد حیاط مدرسه میشوی که چند معلم مشغول مرتب کردن صفهای دانشآموزان هستند. مثل همیشه برخی از بچهها ذوق و شوق حضور در مدرسه را دارند و برخی هم اشک در چشم...
۴۶۰ دانشآموز این مدرسه پسرانه یکی پس از دیگری از راه میرسند و سر صف اول تا ششم میایستند. آقای سید علیرضا ملکوتی، مدیر مدرسه آرام و قرار ندارد و طول و عرض حیاط مدرسه را در کسری از ثانیه طی میکند تا زنگ مهر به صدا دربیاید و بچهها سر کلاسهای درس بنشینند.
کم کم جمعیت دانشآموزان بیشتر و بیشتر میشود، برخی با لباس فرم آمدهاند و برخی با لباس معمولی و حتی بدون کفش مناسب و کیف مدرسه. در این مدرسه اما این تفاوتها چندان به چشم نمیآید، چون بیشتر ساکنان این محله از اقشار محروم و مهاجران و اتباع خارجی هستند که طعم فقر و محرومیت را چشیده و در اطرافشان زیاد دیدهاند.
مدرسه مردانِ کوچک
دانش آموزانی با کوله بار زندگی بر دوش
تفاوت اصلی این مدرسه با مدرسههای دیگر فقط در ظاهر دانشآموزانش نیست، بلکه بیشتر محصلان این مدرسه مردان کوچکی هستند که بهتنهایی یا در کنار والدینشان بار زندگی را به دوش میکشند.
اولین تفاوت این مدرسه با مدارس دیگر درست در گوشه حیاط مدرسه است، جایی که در کنار سرویس بهداشتی، حمام و وسایل بهداشتی و لباس تمیز برای بچهها آماده شده است. مدیر مدرسه میگوید که بیشتر دانشآموزان این مدرسه کودکان کار هستند و برخی شبها تا صبح باید کار کنند و صبح به مدرسه میآیند، درحالیکه ممکن است بو بدهند و نیاز به نظافت داشته باشند. برای اینکه بچهها از ظاهر خود خجالت نکشند اینجا حمام و آب گرم و لیف و صابون و لباس تمیز گذاشتهایم تا بتوانند از حمام استفاده کنند.
از مدیر مدرسه درباره شرایط ویژه دانشآموزان این مدرسه میپرسم و او بدون هیچ توضیح اضافه فقط تأکید میکند که بیشتر دانشآموزان این مدرسه شرایط مالی بسیار بدی دارند، حتی آنهایی که فکر میکنیم مشکلی ندارند، شرایطی بهمراتب بدتر دارند! ما پرونده همه دانشآموزان را داریم و از شرایط آنها مطلعیم. اگر میشد پرونده بعضی از دانشآموزان را ببینید غیرممکن بود گریه نکنید...
آقای ملکوتی با چهرههای خندان و راضی به صفوف تشکیل شده بچهها نگاه میکند و درحالیکه خیالش کمی راحت شده به دفتر مدرسه میرود. او تأکید میکند که در این مدرسه به ملیت، قومیت و هیچچیزی کاری نداریم، هر کودکی در سن تحصیل در این مدرسه ثبتنام میشود، حتی بدون شناسنامه، ثبتنام در این مدرسه هم کاملاً رایگان است. از ۴۶۰ دانشآموز مدرسه حدود صد نفر از اتباع افغان و بقیه ایرانی هستند.
مدرسه مردانِ کوچک
دست رد به سینه هیچ کودکی نمیزنیم
میپرسم بچههای بدون شناسنامه را چطور در مدرسه ثبتنام میکنید و او توضیح میدهد: ما اینجا دست رد به سینه هیچ کودکی نمیزنیم و همه را ثبت نام میکنیم. وقتی بچهای بدون شناسنامه میآید او را ثبتنام میکنیم، بعد شورایی تشکیل میدهیم و پرونده او را به آموزشوپرورش میفرستیم، برای دانشآموزان بدون هویت هم پرونده ژنتیک تشکیل میدهیم و بعد از انجام آزمایشهای تشخیص ژنتیک و تعیین هویت، برای گرفتن شناسنامه اقدام میکنیم، اما در حین انجام این کارها، بچه سر کلاس درس حضور دارد و از آموزش محروم نمیماند.
او سپس پرونده یکی از دانشآموزان را بیرون میآورد و همینطور که صفحات زیاد پرونده را ورق میزند توضیح میدهد: این دانشآموز هیچ هویتی نداشته، اما بعد از ثبتنام در مدرسه، با هزینه مدرسه به آزمایشگاه ژنتیک فرستاده شده و هویت پدر و کمادرش تائید شده و بعد با رأی دادگاه برایش شناسنامه گرفتند، الان همکلاس سوم و جزو دانشآموزان با استعداد این مدرسه است.
مدیر مدرسهای را هم اضافه میکند: در این مدرسه رأی دادگاه خیلی زیاد داریم، چون بیشتر بچههایمان مشکلات خانوادگی مثل نداشتن هویت، جدایی والدین، بد سرپرستی و بیسرپرستی، زندان، اعدام والدین و ... را دارند.
با کم شدن سر و صدای برنامه صبحگاه و آماده شدن بچهها برای ورود به کلاسهای درس، از دفتر به ورودی راهروی مدرسه میرویم. جایی که روی دو میز بزرگ آبمیوههای پاکتی و کیک چیده شده و بچهها بعد از رد شدن از زیر قرآن، با برداشتن تغذیه به داخل کلاسهایشان میروند.
ورودی راهرو شلوغ میشود و دیگر خبری از صفهای منظم نیست، بچهها با سر و صدای زیاد و همهمه خوراکیهایشان را برمیدارند و سر کلاسها میروند. کلاسها هم شلوغ است و در برخی پایهها ۳۰ تا ۴۰ نفر سر یک کلاس هستند.
در راهرو میز دیگری هم هست که روی آن روپوش و دفتر و کتاب و لوازمالتحریر چیده شده است. مدیر مدرسه میگوید: با اینکه فرم مدرسه برای بیشتر بچهها رایگان است، اما برخی دانشآموزان برای فرم و کتاب ثبتنام نکردند و روز اول مدرسه بدون هیچ وسیلهای میآیند. ما اینجا وسایلی گذاشتهایم تا هرکسی هر نیازی دارد بردارد. ما چیزی به کسی نمیدهیم، بلکه روی میز میگذاریم تا خودشان انتخاب کنند و هر چیزی لازم دارند بردارند.
مدرسه مردانِ کوچک
همین که به مدرسه میآیند غنیمت است!
بعد از رفتن بچهها به داخل کلاسها، راهرو مدرسه یکدفعه خلوت و آرام میشود. آقای ملکوتی در راهرو قدم میزند و همینطور که وضعیت کلاسها را بررسی میکند، توضیح میدهد: شرایط برخی از دانشآموزان اینقدر ویژه است که همینکه به مدرسه بیایند غنیمت است. ما اینجا دانشآموزان با شرایط ویژه زیاد داریم؛ بعضیها کارتنخواب هستند و حتی سقفی بالای سرشان ندارند! البته بهمحض اینکه اطلاع پیدا کنیم از خانواده دانشآموز حمایت میکنیم، مثلاً سال گذشته با کمک خیرین ۴ خانواده که صاحبخانه وسایلشان را بیرون ریخته بود را اسکان دادیم، یک دانشآموز نیازمند پیوند کلیه داشتیم که از طریق مدرسه توانست عمل پیوند کلیه را با موفقیت انجام دهد، پدر دوتا از دانشآموزان این مدرسه کلیهاش را فروخت تا خرج زندگی کند، اما هنوز هم گرفتار است، مادر یکی دیگر از دانشآموزان هم قصد فروش کلیهاش را داشت که نگذاشتیم و کمک کردیم مشکلش حل شود. ما در این مدرسه کسی را داریم که ۴ بار به مدرسه آمده و هر بار نتوانسته به تحصیلش ادامه دهد و ناچار مدرسه را رها کرده، کودک کارتنخوابی داریم که شب تا صبح با پدرش در خیابان میخوابد، کودکان کار هم که زیاد داریم، یکی از دانشآموزان کلاس ششم پدرش جلوی چشمش زیر تریلی رفت و مرد، حالا هم شاگرد مغازه است و خودش یک مغازه را میچرخاند، یکی باتریسازی کار میکند، دیگری همراه پدرش در مغازه شیشهفروشی کار میکند، بیشتر اتباع افغان هم پسماند جمع میکنند و میفروشند...
آقای ملکوتی ما را به گوشه انتهایی راهروی مدرسه راهنمایی میکند که چند صندلی و کشو قرار دارد و میگوید: من دفتر ندارم چون تعداد دانشآموزان مدرسه زیاد است و ظرفیت مدرسه محدود، برای همین فضای کافی نداریم و مجبور شدهایم حتی در نمازخانه و دفتر مدیر همکلاس تشکیل دهیم.
او این را هم یادآور میشود که همه مدارس ثبتنام را از داخل مدرسه شروع میکنند ولی ما از بیرون مدرسه ثبتنام میکنیم، یعنی خود ما به سراغ بچهها میرویم و آنها را شناسایی و ثبتنام میکنیم. این تفاوت مدرسه ما با مدارس دیگر است. من عصرها با ماشین در محلات اطراف میگردم و کودکان کار را پیدا میکنم، به آنها صحبت میکنم و اطمینان میدهیم میتوانند به مدرسه بیایند. در این مدرسه به کمک خیرین نهتنها هیچ هزینهای نمیگیریم، بلکه امکاناتی فراهم میکنیم تا این بچهها بتوانند تحصیل کنند و حتی از خانوادهایشان حمایت میکنیم.
تعداد خیرینی که برای حمایت از دانشآموزان محروم این مدرسه مشارکت دارند هم کم نیست. مدیر مدرسه تأکید میکند که تعداد خیرین مشخص نیست و هرکسی در یک بخش حمایت میکند؛ مثلاً گروهی برای تهیه نان و تغذیه مشارکت میکنند، گروهی برای تهیه لوازمالتحریر و مایحتاج دانشآموز و گروهی هم برای حمایت از خانوادههای آسیب دیده و محروم دانشآموزان.
این دانش آموزان با قلبشان به مدرسه میآیند
او این را هم اضافه میکند که در تمام مدارس دانشآموزان با پا به مدرسه میروند اما اینجا با قلبشان میآیند، چون اینجا محل امن و آرامی است تا بدون دغدغه بتوانند درس بخوانند و تحصیل کنند. در این مدرسه بچههای بسیار باهوشی داریم که رتبههای بالای استانی و کشوری به دست آوردهاند.
نزدیک به زنگ اول مدرسه، روی میز ورودی راهرو بستههای نان چیده میشود. آقای ملکوتی توضیح میدهد: با توجه به وضعیت مالی خانوادهها میدانیم که ممکن است بسیاری از دانشآموزان بدون خوردن صبحانه به مدرسه بیایند، برای همین با حمایت خیرین سفره نان داریم تا بچهها گرسنه نمانند. هفتهای یک روز هم برنامه ناهار داریم. سایت کامپیوتر و حیاط پویا هم داریم که نمونه آن را در کشور کمتر میبینید و بچهها میتوانند انواع بازیها را انجام دهند مثل منچ، شطرنج، پازل، جورچین و ...
مدرسه مردانِ کوچک
اینجا مخروبه بود و تقریباً مدرسه را از نو ساختیم؛ از فضای فیزیکی تا سیمکشی برق، لولهکشی آب و فاضلاب، تجهیزات، سرویسهای بهداشتی و ... همه را بهروز کردیم. الان سیستم گرمایشی و سرمایشی و تهویه هوای استانداردی داریم که در کمتر مدرسهای پیدا میشود.
آقای ملکوتی یک خبر خوش هم دارد: مدرسه دوم ویژه کودکان کار در محله زینبیه اصفهان در سه طبقه در حال احداث است که قرار است مثل این مدرسه ویژه پسران پایه اول تا ششم باشد.
مدیر مدرسهای را هم یادآور میشود که بچههای مدرسه از اینکه بگویند کار میکنند خجالت نمیکشند چون کار کردن برای بچههای این مدرسه عادی است؛ از کار ساختمان تا مغازهداری و حتی جمعآوری پسماند.
دیدگاه اشتباه جامعه به کودکان کار
او که معتقد است دیدگاه جامعه به کودکان کار اشتباه است، تصریح میکند: متأسفانه کار کردن کودکان بیشتر مواقع با تکدیگری اشتباه گرفته میشود، درحالیکه اینها متکدی نیستند. همانطور که از قدیم گفتهاند کار عار نیست و در گذشته هم بچهها در کنار پدرشان کار میکردند، اما نوع کاری که میکنند مهم است و مهمتر اینکه از بچهها سوءاستفاده نشود و به آنها آسیبی نرسد.
ملکوتی ادامه میدهد: دقت کردید بچهها بیشتر از یک آبمیوه برنمیدارند؟ حتی گاهی که میخواهیم چیزی به آنها بدهیم میگویند نیاز ندارند، چون کار میکنند و عزتنفس دارند، ضمن اینکه هوش بسیار بالایی دارند و از خیلی از همسالانشان جلوتر هستند. آنها حین کار کردن با مفاهیمی مثل حجم، وزن، عدد و رقم، قیمت و مساحت آشنا شده و حساب و کتاب میدانند.
مدیر مدرسه میگوید: ایکاش تعریف و دیدگاه ما نسبت به کودکان کار تغییر میکرد. نمیتوانم بگویم اینها کودک کار یا حتی کودک هستند؛ من صدایشان میکنم مردانِ بزرگِ کوچک، چون بیشتر آنها کار میکنند برای خرج مادر، پول داروی پدر، اجارهبها، هزینههای خودشان و خواهر و برادرشان و ... حتی وقتی لوازمالتحریر و لباس و کفش توزیع میکنیم بیشترشان برای خانوادههایشان میبرند چون احساس مسئولیت و مردانگی در وجودشان دارند.
زنگ تفریح میخورد و سفره نان پهن میشود، بچهها بهصف از کلاسها بیرون میآیند و تکهای نان برمیدارند و به حیاط میروند، دوباره هیاهو فضای مدرسه را پر میکند و مردان کوچک مشغول بازی و کودکی میشوند.
مدرسه مردانِ کوچک
انتهای پیام