به گزارش خط نيوز به نقل از صبح نو،در روز چهارشنبه (13 دیماه 1402) اتفاقی در نزدیکی مزار سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی افتاد که همه دنیا را منقلب کرد. اتفاقی که ثابت کرد دشمن حتی از زائران حاج قاسم هم ترس دارد و نمیتواند این تعداد عاشق و دلباخته به این شهید را ببیند. دشمن اینبار هدفش یک فرد نظامی خارج از وطن نبود، بلکه هدفش زائران غیرنظامی و حتی کودکان در این مراسم بود. یکی از خانوادههایی که در این مراسم تعداد زیادی شهید داد و همه را تحت تأثیر قرار داد، خانواده «حسین سلطاننژاد » بود که در این واقعه هشت نفر از اعضای خود را از دست داد و به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم که در ادامه میتوانید به مطالعه آن بپردازید.
واکنش شما بر سر مزار شهدای عزیزتان این بود که با تأسی از حضرت زینب (س) گفتید «ما رایت الا جمیلا»؛ در خصوص این بیان خودتان توضیح دهید که در آن شرایط چه حسی داشتید؟
من نکتهای را میگویم، شما هر طور که دوست دارید برداشت کنید و آن هم این است که هشت نفر از اعضای خانوادهات را از دست بدهی و در شرایط مناسبی نباشی، ممکن است هر چیزی از زبانت جاری شود که حرف دلت هم هست. من، همسرم و اعضای خانوادهام را خودم دفن کردم و لحظات سختی را دیدم؛ ولی این صحنه، صحنه زیبایی به چهره من آمد و من این را به زبان آوردم. حضرت زینب (س) چنین صحنهای را به چشم دیده است، به خدا قسم به چشم من هم آمد و من فقط اعلامش کردم و این زیبایی را دیدم. مگر میشود در گلزار شهدای کرمان و در چند متری حاجقاسم، شهدایت دفن شوند و زیبایی نداشته باشد؟ ما کرمانیها آرزویمان دفن در کنار حاجی است و این جمله خدایی بود که از دل من برآمد و بر زبانم جاری شد.
همه میدانند که داغ همسر و فرزند خیلی سخت و طاقتفرسا است. آیا خداوند در این آزمایش و سختی که به شما عطا شد، استقامت دوچندانی هم داد؟ راز استقامت شما چه بود که توانستید در برابر این مصیبت دوام بیاورید؟
در لحظات اول خیلی بیقرار بودم و بسیاری از مسئولان کشوری هم آمدند، به ما سر زدند، دلداری دادند و در کنار ما بودند، ولی نکته مهم این است که خانواده ما عاشق شهادت است و آرزویمان شهادت بوده و هست. یکی از دلایلی که در برابر این مصیبت استقامت میکنم همین است که برای نظام و مکتب حاج قاسم شهید دادهایم و از همه مهمتر خوشحال هستم که در این قصه و مکتب نقش داشتیم.
برای تنومند شدن درخت این نظام باید خون داد، همانطور که قبل از ما افرادی بودند که برای حفظ نظام اسلامی از جانشان گذشتند. انشاءالله روزی برسد که من هم به جایگاه رفیع شهادت برسم.
در لحظه وقوع انفجار کجا بودید و چطور از شهادت اعضای خانوادهتان مطلع شدید؟
ما چون جزو موکبداران بودیم، کاملا در صحنه واقعه حضور داشتیم و موکب ما فاصلهای با محل وقوع انفجار نداشت. من در مسیر خودرویی بودم که انفجار اول رخ داد و به سمت موکب آمدم و سراغ خانوادهام را از برادرم گرفتم و ایشان گفتند که نگران نباشم و خانواده و بچهها سالم هستند. من در آن شلوغی بعد از انفجار، خانوادهام را پیدا کردم که سالم بودند و توسط یکی از دوستانم، خانوادهام را به عقب فرستادم تا اینکه انفجار دوم اتفاق افتاد و خانوادهام به شهادت رسیدند. من آن لحظه داشتم با همسرم تلفنی صحبت میکردم و زمانی نگذشت که همسرم به شهادت رسید.
تنها بازمانده این واقعه پسرم بود که در بیمارستان بستری است و تاکنون چندینبار به اتاق عمل رفته است.
خردسالی که در فضای مجازی به کاپشن صورتی معروف شد، چه نسبتی با شما داشت؟
دختر خواهرم بود که با شهادتش نه فقط دل ما، بلکه کل ایران را به هم ریخت و به آتش کشید.
ما خیلی این دختر بچه را دوست داشتیم، سوال من از سردمداران غربی این است که گناه این بچه هجدهماهه چه بود که باید اینگونه به شهادت میرسید؟
پاسخ شما به دشمنان نظام خاصه به وطنفروشانی مثل علی کریمی چیست؟
شنیدهام که یکی از شبکههای معاند نسبت به حرفی که من زدهام، واکنش نشان داده و گفتهاند بگذارید بمیرد. این را به آنها بگویم که این حرفها هیچ تأثیری روی ما نمیگذارد.
سخنی هم با آن خائن وطنفروش دارم که شنیدهام گفته است که این افراد برای غذا رفتهاند. پیام من به این فرد این است که اولا ما افتخار میکنیم که در کنار زائر بودن، موکبدار بودیم و مردم مهمان ما بودند. ما خودمان از مردم دعوت میکردیم که مهمان ما شوند تا خدمتگزاری زائران حاج قاسم را داشته باشیم. به این فرد و همپیمانان و اربابانش هشدار میدهیم که پای این نظام ایستادهایم و جانمان را هم برای این نظام مقدس میدهیم و امثال کریمی وطنفروش هیچ غلطی نمیتوانند کنند و با این کارها نمیتوانند هیچ خدشهای به این نظام مقدس وارد کنند.