۱- خیزش و غلیان جمعی تودههای مردم ایران در نهم دیماه سال ۱۳۸۸ را باید امری از سنخ واقعیّت اجتماعی دانست. دربارة این کنش جمعی، دو نوع پرسش قابل طرح است: یکی اینکه پرسیده شود چه روی داده است و در واقع از چیستی آن سؤال شود و توصیف ماهیّتش مطالبه گردد. دیگر اینکه چرا روی داده است و به این ترتیب از چرایی آن سوال شده و تعلیل و وقوعش جستجو گردد. البته این دو پرسش در عین جدایی، ارتباط نزدیکی بایکدیگر دارند؛ به گونهای که توصیف، مقدّم بر تعلیل است و تعلیل نیز به توصیف عمیقتر کمک میکند. رخدادهایی با ابعاد و وسعت جوشش نهم دی، بسیار اندک هستند، اما میتوانند حقایق ارزشمند و دیرپایی را دربارهی جامعهی ایران به دست داده و ما را به نتایج و یافتههایی رهنمون سازند که شاید دسترسی به آنها چندان ممکن نباشد.
۲- یکی از پرسشهای مهم و بنیادی در حوزهی علوم اجتماعی این است که ماهیّت یک جامعه را چگونه میتوان شناخت؟ به عبارت دیگر، چگونه میتوان دریافت که یک جامعه، یک اوصاف و خصایص عمومی دارد و یا اینکه روح کلّی حاکم بر آن چیست؟ به نظر میرسد یکی از مقاطعی که پاسخ دادن به این پرسش در آن ممکنتر است، هنگامی است که جامعه دچار بحران و عدم تعادل میشود و در حال چرخش است. چنین وضعیّتی، به بستر مناسبی برای تجلّی و تعیّن یافتن احساسات و علایق جمعی تبدیل میشود و در این حال، گرایشها و جهتگیریهای پنهان تودههای مردم آشکار میگردد. خیزش نهم دی را میتوان از این منظر نگریست و تحلیل کرد؛ یعنی آنچه که در نهم دی روی داد نشان میدهد که در زیر پوست جامعه چه میگذرد و جامعه از چه ماهیّتی برخوردار است و به کدام سو میرود؟ به بیان دیگر، میتوان داوری کرد که در میان هویّتهای منتسب به جامعه، کدام یک فعّال و برانگیزاننده و قادر به ایجاد بسیج اجتماعی هستند؟
۳- خیزض نهم دیماه، واکنشی شدید و جمعی به آخرین حلقه از فتنهی اجتماعی سال ۸۸ بود. تودههای مردم در واکنش به اهانت نیروهای جتماعی معدود جریان فتنه به عزاداری امام حسین (ع) – یعنی حمله به عزاداران، آسیب رساندن به خیمهها و هیأتها، حالت جشن و پایکوبی به خود گرفتن و سوت و کف زدن در روز عاشورا و...- به صورتی خودجوش و سیلآسا در نهم دی به خیابانها آمده و این واقعه تاریخی کمنظیر و عظیم را پدید آوردند. اگرچه جریان فتنه در طول هشت ماه فعالیّت تخریبی خود، بسیاری از خطوط قرمز را درنوردید و ساختارشکنی کرد، اما اینبار به قلب احساسات و عواطف اسلامی - شیعی تودههای مردم، شلیک مستقیم کرد و غیرتشان را تهییج و تحریک نمود. در واقع، چون جریان فتنه از آستانهی تحمل و مدارای جامعه عبور کرد و کلیدیترین و قدسیترین ارزشهای معنوی آن را زیر پا نهاد، مردم دیگر تداوم یافتن این روند را برنتابیده و با حضور بسیار وسیع و گسترده در خیابانها، به آن پایان دادند. روشن است که در طول هشت ماه، در نفرتی عمیق و متراکم از عملکرد جریان فتنه در دلهای مردم انباشته شده بود که مستعد انفجار و ایجاد یک طوفان اجتماعی ویرانگر بود، اما هتک حرمت از مراسم عزاداری امام حسین (ع) شاید تنها واقعهای بود که میتوانست جامعه را به صورت یکپارچه و فراگیر بر ضد، جریان فتنه بشوراند و بسیج کند و درنهایت، بساط فتنه و فتنهگری را از عرصهی عمومی جمع نماید.
نتیجهای که این تحلیل توصیفی به دست میآورد آن است که هویّت اسلامی - شیعی، برجستهترین و کانونیترین پاره از هویّت تودههای مردم در جامعهی کنونی ایران است؛ چراکه این هویّت قادر به ایجاد بسیج اجتماعی عظیم و مثالزدنی است و این نشان میدهد که هویّت یاد شده، فربه و فعّال است.
۴- چون خیزش مردمی - الهی نهم دی، واکنشی اعتراضی و نفیی به فتنه بود و از بستر آن برخاست، بدیهی است که شناخت آن متوقّف بر شناخت فتنه است. فتنهی اجتماعی سال ۱۳۸۸، چند خصوصیّت عمده داشت. نخست اینکه فتنه بود؛ یعنی محصول آمیختگی حق و باطل بود؛ چراکه در آن، باطل جامهی حق به تن خود کرده بود و متأسفانه، مظلومنمایی میکرد. از کنار مسألهی نفاق نباید به سادگی عبور کرده و آن را ساده انگاشت. در این فتنه، پارهای از نیروهای انقلابی حضور داشتند که یا در مبارزات پیش از انقلاب فعالیّت داشتند و بر ضدّ حکومت پهلوی فعالیّتهای جدّی انجام داده بودند، یا در دورة پس از انقلاب، سمتهای مهم و حسّاس را بر عهده گرفته و با شخص امام خمینی (ره) معاشرت و همکاری داشتند، و یا هر دوی این ویژگیها را با هم دارا بودند. دعاوی آنها نیز چنان بود که شاید در نگاه خام و ابتدایی به نظر میرسید بهرهای از حقیقت در آن باشد. از اینرو، در ذهن برخی از مردم، فضا غبارآلود گشته و حقیقت در هالهای از ابهام و تیرگی فرو رفت. خصوصیّت دوم این بود که فتنه، برنامهریزیشده و محاسبه شده بود و اتاق فرمان و مغزهای متفکری داشت که آن را هدایت میکردند. به عبارت دیگر، فتنهی اجتماعی سال ۱۳۸۸، اتفاقی و تصادفی و دفعی نبود؛ آنچنانکه برخی فعّالان سیاسی کممایه و قشری مدعی میشوند که فتنه، معلول مناظرهی انتخاباتی سیزدهم خردادماه بود.
به تعبیر مقام معظّم رهبری، دشمن در طول دهههای گذشته و پس از ناکامی در جنگ تحمیلی، سه پروژهی کلان را با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران به اجرا نهاد: یکی با رحلت امام خمینی (ره) آغاز شد، دیگری در فتنهی سال ۱۳۷۸ خود را نمایان ساخت و سرانجام در فتنهی سال ۱۳۸۸ بزرگترین و پیچیدهترین برنامهی تخریبی دشمن رونمایی شد. بنابراین، فتنهی اجتماعی سال ۱۳۸۸، دستکم محصول یک دهه محاسبه و سنجش بود، اگرچه باید گفت از بیست سال پیش از این فتنه، عدهای به دنبال چنین فرصت و زمینهای بوده که برخی مقاصد خود را عملی سازند و در این سال، چنین موقعیتی فراهم گردید. به عبارت دیگر، این گفته که فتنه از یک دهه یا دو دهه پیش، برنامهریزی شده بود به این معنی نیست که آنچه در سال ۱۳۸۸ و در ماجرای انتخابات ریاستجمهوری در این سال واقع گردید، به صورت کلّی یا جزئی پیشبینی میشد، بلکه مقصود این است که کسانی این ایده و اندیشه را از سالها قبل در سر داشتند که چنین فرصتی را پدید آورند و این امکان تاریخی در سال ۸۸ تحقق یافت.
ادعای حداقلی نگارنده این است که کمیته صیانت از آراء، چندین ماه پیش از برگزاری مناظره انتخاباتی تشکلیل شد و از آن زمان به بعد، به صورت آشکار از محتمل بودن وقوع تقلّب در انتخابات سخن رفت، حال آنکه نه فرضیهها و شواهد معتبری در دست بود و نه انتخابات برگزار شده بود. خصوصیّت سوم فتنهی سال هشتاد و هشت این بود که از لحاظ غایات و اغراض، جوهر و ذات نظام اسلامی - که اصل ولایت فقیه و مصداق کنونی آن است- را نشانه گرفته بود، اگرچه در ظاهر وانمود میشد که شکاف و انتقاد موجود، تنها به تفکر و رویّه محمود احمدینژاد بازمیگردد و هیچگونه دلالت و هویّت ساختارشکنانه ندارد. واقعیت این است که احمدینژاد، بهانه و دستاویزی بیش نبود و حداکثر این بود که هدف میانی جریان فتنه، را تشکیل میداد، و هدف نهایی و اصلی، به حاشیه راندن اندیشه و سیرهی اسلامی - انقلابی مقام معظّم رهبری از طریق محدودسازی اقتدار و فروکاستن منزلت ایشان بود. لایهی عمیق این ماجرا، یک تسویه حساب سیاسیِ دیرینه با شخص آیتالله خامنهای بود تا در مرحلهی پایانی، ایشان از قدرت کنار گذاشته شود یا دیگرانی نیز در همان سطح ایشان، در قدرت سهیم شوند و یا به تدریج، اصل ولایتفقیه از ساختار سیاسی نظام حذف گردد. برخی از این چهرههای سرشناس و مهم، حتی در دورهی امام خمینی (ره) نیز به صورت جدّی قصد داشتند که انقلاب را در چارچوب تفکر دیگری قرار بدهند؛ چراکه با نوع مدیریت کلان انقلاب از سوی امام موافق نبودند، اما اقتدار و عظمت امام خمینی، میدان عمل را برای آنها بسیار تنگ کرده بود و آنها به خوبی میدانستند که صفآرایی در برابر ایشان به معنی پایان یافتن حیات سیاسیشان و حضور در حاکمیّت خواهد بود. البته اینان در محافل خصوصی با امام بحث میکردند تا بتوانند نظر ایشان را تغییر بدهند، اما در اغلب موارد موفق نمیشدند. برخورد با نهضت آزادی، عزل منتظری، پایان دادن جنگ، برقراری رابطه با امریکا و... از جمله موضوعاتی بود که این اشخاص تلاش کردند تا نظرات و دیدگاههای خود را به امام تحمیل کنند و امام را در شرایط از پیشساختهای قرار دهند تا ایشان به ناگزیر، از نظر خود روگردان شود. پس از رحلت امام، این فشارها با حجم زیادتر و به صورت آشکارتر، بر روی حضرت آیتالله خامنهای متمرکز شد، اما ایشان نیز همچون امام، کمترین فاصلهگیری از تفکر اصیل اسلامی - انقلابی را برنمیتابیدند و تسلیم فشارها نمیشدند. فتنهی سال هشتاد و هشت را هرگز نباید به یک منازعهی انتخاباتی و کشمکش شخصی یا گروهی فروکاست، بلکه مسأله این است که عدهای از نیروهای انقلابی از لحاظ معرفتی و ایدئولوژیک ریزش کرده و حاکمیّت تفکر اسلامی - انقلابی را تحمل نکردند.
۵- در فتنهی اجتماعی سال هفتاد و هشت، تنها نیروی لیبرالدموکرات در عرصهی اغتشاش و بحرانسازی حضور داشت، اما در فتنهی اجتماعی سال هشتاد و هشت، نیروی لیبرالسرمایهدار نیز در کنار نیروی لیبرالدموکرات قرار گرفت و در یک ائتلاف و همگرایی سیاسی، صورت تشکیلاتی و ساختاریافتهی جریان معارض و منافق را در درون انقلاب تشکیل دادند. البته اولین موج تجدیدنظرطلبی و بازاندیشی در انقلاب، پس از استقرار نیروهای لیبرالسرمایهدار به وقوع پیوست که در آن، توسعهی اقتصادی با محتوای لیبرالیستی، به گونهای رسمی در دستورکار دولت قرار گرفت. پس از این، نیروی لیبرالدموکرات، پروژهی دموکراتیزاسیون را آغاز کرد و چون با مقاومتها وناکامیهای بازدارندهای مواجه گردید، فتنهی اجتماعی سال هفتاد و هشت را راهاندازی کرد. در فتنهی اجتماعی سال هشتاد و هفت، هر دو نیروی سیاسی به روشنی دریافتند که برای تصرّف قدرت سیاسی و تغییر دادن اوضاع به گونهای بنیادی، باید در کنار یکدیگر قرار گرفته و از تمام ظرفیت خود در راستای وصول به هدف مشترک بهره بگیرند. تا هنگامی که این دو نیروی سیاسی نفس میکشند، گفتمان اصیل اسلامی - انقلابی، در معرضِ تهدیدها و چالشهای جدی قرار دارد و فتنه را نیز نباید پایان یافته و خشکیده تصوّر کرد.
۶- شاید در ذهن برخی، راهپیمایی بیست و پنجم خرداد با خیزش نهم دیماه مقایسه شود و به هر حال، این دو همعرض انگاشته شود، حال آنکه این مقایسه، ناصواب است؛ زیرا بررسی کمّی و مشاهدهی مستقیم نشان میدهد که در طول هشت ماه به طول انجامیدن فتنه، بدنهی اجتماعی آن به تدریج افول کرد و بسیاری از مردم با دریافتن حقیقت، خود را از این جریان کنار کشیدند. در واقع، همراهی اولیهی بخشهایی از مردم با فتنه، از یک سو، در سطح انتخاباتی محدود میشد و حالت ساختارشکنانه و بنیادی نداشت، و از سوی دیگر، ناشی از هیجانات کور و احساسات مهار نشده بود که ریشه در توهّم رخ دادن تقلب در انتخابات و مخدوش شدن رأی شان داشت. آنها در اثر القائات متعدّد، باور کرده بودند که در انتخابات، تقلب صورت گرفته و از اینرو، حق دارند تا اعتراض خود را اعلام کنند، اما پس از اینکه به تدریج روشن شد که در دام یک دروغ تاریخی بزرگ افتادهاند و حضورشان در لشکرکشیهای خیابانی، به بهانهای برای اشباع خودخواهی و مطامع سیاسی برخی چهرههای سرشناس تبدیل شده، به زندگی عادی و روزمرهی خود برگشتند و دست از حمایت از فتنه کشیدند. آنها هم از مواضع صریح مقام معظّم رهبری در خطبههای نمازجمعهی تهران در بیست و نهم خردادماه مطلع شدند، هم مشاهده کردند که معترضان از فرصت قانونی فراهم شده برای بازشماری آراء استفاده نکردند، و هم حمایت و همراهی آشکار بیگانگان و نیروهای ضدّ انقلاب از فتنه را نگریستند. اما آنچه در نهم دیماه رخ داد، ناشی از تحلیل و استنباط صحیح و واقعبینانهی مردم بود. آنها به درستی فهمیده بودند که مقدسات و ارزشهای اسلامی و خطوط قرمز انقلاب اسلامی، شکسته شده و اگر سکوت اختیار کنند، جریان فتنه همچنان پیشروی خواهد کرد و بیش از گذشته، روح جمعی را جریحهدار خواهد ساخت. از اینرو، پس از صبر و استقامت و متانت هشت ماهه، پا به خیابانها نهادند و با به نمایش نهادن بلوغ و تکامل معرفتی و تحلیلی خود، جریان فتنه را از ادامه دادن مسیری که در پیش گرفته بودند، منصرف و مأیوس کردند.
۷- خیزش مردمی نهم دیماه، امری نبود که قابل پیشبینی و گمانهزنی باشد. هجوم سیلآسای تودههای مردم به خیابانها و شعارهای صریح و شفاف آنها بر ضدّ جریان فتنه، همگان را متحیر ساخت. وقتی سیر حوادث و رویدادها در طول هشت ماه تداوم یافتن فتنه مطالعه میشود، انسان احساس میکند که آنچه که در نهم دیماه رخ داد، چندان با محاسبات ظاهری و سیاسی و مادی، همخوان نیست و یا دستکم، تنها در این چارچوب، فهمپذیر و معنادار نیست. گویا خلاء و نقصی در تحلیل، احساس میشود و گفتهها و نکتههای اجتماعی، قدرت توضیح دادن تمامیّت و کلیّت خیزش نهم دی را ندارند. در اینجاست که باید مسألهی امدادهای غیبی را به تحلیل پیشین اضافه کرد. همچنانکه مقام معظّم رهبری تصریح کردند، واقعهی نهم دیماه، معلول تأییدات الهی بود و ارادة خداوند به این امر تعلّق گرفته بود که پس از هشت ماه کشمکش و جدال، انقلاب اینگونه از گزند فتنه در امان بماند و جان سالم به در ببرد. روشن است، انقلابی که در اصل وقوع، متکی به امدادهای غیبی بوده و امام خمینی که بنیانگذار این انقلاب بوده، تأکید کرده که باید انقلاب اسلامی را یک تحفهی الهی و هدیهی غیبی به شمار آورد و در بقا و تداوم آن نیز، ایشان همواره دست یاری و مساعدت الهی را احساس میکرده، در این مقطع نیز از حمایت و امداد الهی بینصیب نخواهد بود و چنین نیست که خداوند متعال، حق و اهل حق را به خود واگذارد و با تکیه بر علل و اسباب، آنها را از نصرت خویش محروم سازد.
۸- نتایج و پیامدهای خیزش نهم دیماه، بسیار گرانسنگ و ارزنده بود. نخست اینکه این خیزش، به فتنه پایان داد و فتنهگران و طراحان فتنه را از تداوم مسیری که در پیش گرفته بودند، بازداشت. دیگر اینکه نشان داد انقلاب اسلامی و مقام معظّم رهبری، پایگاه و بدنهی اجتماعی وسیعی دارد و هرگز چنین نیست که تودههای مردم، از نظام اسلامی روگردان شدهاند. خیزش نهم دیماه، کاملاً خودجوش و مردمی و غیررسمی بود و هیچ اجبار و اکراهی برای حضور در این راهپیمایی وجود نداشت. تودههای مردم تنها بر اساس علایق اسلامی و گرایشهای انقلابی خود، احساس تکلیف کرده و به خیابانها آمدند تا از ارزشها و خطوط قرمز دفاع کنند. در این راهپیمایی، تمام شعارها در مخالفت با فتنه سر داده شد و تنها تصویری که در دست شرکتکنندگان مشاهده میشد، تصویر مقام معظّم رهبری بود. به این ترتیب، یک تهدید اجتماعی بزرگ، به یک فرصت تاریخی تبدیل شد و این خیزش، بر اقتدار و عظمت انقلاب افزود.
دستاورد دیگری که این خیزش به همراه داشت، واضح و شفاف شدن هویّت جامعهی ایران و جهتگیری فکری و ایدئولوژیک تودههای مردم بود. در اینجا مشخص شد که باورها و ارزشهای دینی، همچنان نقش عمده و تعیینکننده در زندگی ایرانیان دارد و هیچ بخشی از هویّت آنان، این اندازه مهم و اساسی نیست و نمیتواند آن را به واکنشهای جمعی شگفتآور برانگیزاند. برخلاف روند سکولاریزاسیون جهانی، در جامعهی ایران، دین همچنان حضور و فعلیت دارد و قادر به تولید بسیج اجتماعی خیرهکننده است.
نهایتا این مقاله با کمال خضوع و خاکساری، به شهید مظلوم، غلامحسین کبیری تقدیم میشود که درس استقامت مخلصانه در برابر فتنه و بصیرت را به ما آموخت و با شهادت خود در دل تاریکی شب، نقاب نفاق از چهرهی فتنهگران برافکند.
* عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.