توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 12947
سه شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۱۴
نگاهی به فیلم «قاعدۀ تصادف»؛ تقدیس ناهنجاری
پس از تصمیم گیری های عجیب و غریب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اکنون انتخاب فیلم ضد ارزشی و ضد هنجاری همچون قاعدۀ تصادف برای نمایش نوروزی که بهترین زمان برای اکران فیلم های سینمایی است، قابل توجه است.
نگاهی به فیلم «قاعدۀ تصادف»؛ تقدیس ناهنجاری
محمود حبیبی کسبی؛پس از تصمیم گیری های عجیب و غریب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اکنون انتخاب فیلم ضد ارزشی و ضد هنجاری همچون قاعدۀ تصادف برای نمایش نوروزی که بهترین زمان برای اکران فیلم های سینمایی است، قابل توجه است.

در جوامعی که در حال انتقال از سنت به مدرنیته قرار دارند، در پیچ های تاریخی، دگرگونی ها و تحولات اجتماعی و فرهنگی سرعت بسیاری به خود می گیرد. در این فضا نسل جوان جامعه، با آغوش باز با تحولات همراه می شوند و نسل میان سالان و سال خوردگان با سرعت کم تری به این تحولات می پیوندند و گاه اصلاً به این دگرگونی ها تن در نمی دهند. این پدیده سبب شکاف میان نسل ها می شود. هرچه تحولات سریع تر باشد، شکاف نیز عمیق تر خواهد بود. شکاف میان نسل ها نیز موجب بحران و دگرگونی ارزش ها می شود.

قصۀ فیلم «قاعدۀ تصادف» ساختۀ بهنام بهزادی، که ماجرای یک گروه تئاتر دانشجویی است که اعضای آن برای خروج از کشور و حضور در یک جشنوارۀ تئاتر، مجبور به مبارزه با خانواده هایشان هستند، می خواهد به معضل شکاف نسل ها بپردازد اما با نگاهی بسیار جانبدارانه به نفع نسلی که تعلقی به ارزش های سنتی و دینی ندارد؛ نسلی که در این فیلم غالباً جوان اند.

در جوامع ارزشی، خانواده از جایگاه و اعتبار‌ خاصي برخوردار است و دارای ويژگي‌هایی است كه ریشه در باورهای دینی و سنتی دارد. ویژگی هایی که در رويارويي با تحولات اجتماعي و فرهنگي، کارکردی خاص و دوگانه ایفا می کند. از این منظر میتوان خانواده ها را به دو دسته تقسیم کرد؛ خانواده های پایبند به اصول و ارزش ها و خانواده های بی اعتقاد به این اصول.

يكي از ويژگي هاي خانوادۀ ارزشی، تقدم فرهنگ جمع‌گرايي بر استقلال فردی است اما خانوادۀ مدرن در فضايي شكل مي‌گيرد كه در آن فرهنگ غربي حاكم است و اومانیسم و تفرد حرف اول را می زند. در این خانواده ها هرگاه شرایط عضویت در خانواده با اهداف یا باورهای یکی از اعضاء همخوانی نداشته باشد، آن عضو به راحتی از خانواده جدا شده و به اولویت های خویش می پردازد. در دنیای مدرن، واژۀ خانواده تبديل به خانوار شده است كه مفهوم آن زير يك سقف زندگي كردن و هم سفرگي است. در حالي كه مفهوم خانواده پيش از اين، خيلي از ارزش‌ها و هنجارها را به همراه داشت. در حقیقت مفهوم خانواده از جمعی که خداوند آنها را در کنار هم قرار می دهد و پیوند خونی دارند، به انسان هایی که اجتماع یا به تعبیرخودشان انسان های اطرافشان را انتخاب کرده اند، تغییر کرده است. حال آنکه اعضای این خانوار هیچ تعهدی نسبت به هم ندارند و هیچ تضمینی بر بقای این تعلق وجود ندارد.

این در حالی است که مقتضیات دنیای مدرن مانند اینترنت، ماهواره و... به اندازۀ کافی نظام خانواده ها را از هم پاشیده و دیگر این نوع نگاه به خانواده نواختن ضربۀ نهایی به پیکر بی جان خانواده و یا به باد دادن خاکستر به جای مانده از خانواده است.

در فیلم قاعدۀ تصادف در کنار تبلیغ بلکه تقدیس رابطۀ آزاد بین دختران و پسران، این رابطه به ارتباط اعضای یک خانواده ترجیح داده می شود. در جای جای فیلم، از زبان تک تک اعضای گروه تئاتر، مدام شنیده و تکرار می شود که اعضای این گروه سال هاست هیچ ارتباطی با هیچ یک از اعضای خانواده هایشان نداشته اند و به این موضوع تفاخر هم می کنند. تمام اعضای این گروه تئاتر که دوستان خود را جایگزین خانواده کرده اند، آمادۀ سفرند به جز «شهرزاد» که هنوز با پدرش رابطه دارد. شهرزادی که تنها اوست که با مشکل مواجه شده است. شخصیت پدر شهرزاد نیز همچون دیوی ترسیم می شود که گویی فرشتۀ معصوم و کوچکی را در چنگال زورگویی و استبداد خود اسیر کرده است. ساختار قصه و گره افکنی آن نیز به گونه ای است که مخاطب مدام نگران شهرزاد و تعطیل شدن تئاتر است و نسبت به پدر بیچاره که فقط نگران دخترش است و می خواهد وظیفه اش را در قبال او انجام دهد، حس کینه ای تمام ناشدنی ایجاد می کند.

ساختار فیلم سعی می کند این موضوع را جا بیاندازد که هنرمند و روشنفکر نمی تواند اهل مراعات ارزش ها و اعتقادات مرسوم جامعه باشد، هنرمند و روشنفکر نمی تواند به غل و زنجیر خانواده تن بدهد و... این فیلم برای هنر و خصوصاً تئاتر و بازیگران تئاتر چنان تقدسی قایل شده که برای اجرای یک تئاتر، مجوز پای گذاشتن بر روی تمام ارزش ها و باورها را صادر می کند. چنان که تمام آن ها خانواده و ارزش های وابسته به آن را کنار گذاشته اند. تمام آنها با هم رابطۀ نامعلوم دارند، به گونه ای که هر دختر و پسر، به صورت جفت جفت با هم رابطۀ عاشقانه دارند. تمام اعضای گروه به جز یک نفر به خانواده هایشان دروغ گفته اند. یکی گفته به سفر علمی می رود، یکی گفته به سفر زیارتی می رود و... آن هایی که به خانواده هایشان دروغ گفته اند، بدون هیچ مشکلی در حال آماده کردن مقدمات سفرند و تنها شهرزاد که به پدرش موضوع حقیقی سفر را اطلاع داده است، به مشکل برخورده است و پدرش که علی الظاهر و با توجه به محاسن و سکنات و وجناتش انسان معتقدی است، به مانند دیوی بدخوی و بدطینت سد راه آنها می شود و با لجاجت و تهدید اجازۀ خروج به دخترش نمی دهد.

نکتۀ جالب حضور عموی نسبتاً منطقی شهرزاد است که بر خلاف پدر شهرزاد، در صورتش از محاسن خبری نیست و احتمالاً به همین دلیل انسان روشنفکر و منطقی است و مدام با برخوردهای منطقی و صبورانه سعی در حل مشکل دارد. جالب تر از این، ورود پدرِ نامزد (بخوانید دوست دخترِ) «امیر» کارگردان تئاتر است که ظاهراً پدری روشنفکر و به دور از تعصب است. او نه تنها با سفر دخترش با دوست پسرش به خارج از کشور مشکلی ندارد، بلکه برایشان ارز و شیرینی هم آورده و دخترش را به دست دوست پسرش می سپارد که مواظب وی باشد. نتیجۀ اخلاقی فیلم از ورود این پدر روشنفکر، آموزش نوع برخورد با فرزندان است که نشان می دهد اگر در برابر فرزندتان بی تفاوت و بی قید باشید و به او اجازه بدهید با گروه دوستانش اعم از دختر و پسر به مسافرت برود و روابط آزاد داشته باشد و کلاً در انجام هر کاری آزاد باشد، او هم دختر خوبی بار می آید و هیچ مشکلی ایجاد نمی کند.

ساخت و اکران این فیلم، آن هم در این دورۀ زمانی که تصویب طرح لزوم اذن ولی قهری به زنانِ مجردِ زیر ۴۰ سال برای خروج از کشور، غوغای رسانه های بیگانه پیرامون تصویب این طرح را در پی داشت، بسیار تأمل برانگیز است.
Share/Save/Bookmark
مرجع : الف