به گزارش خط نیوز به نقل از جهان نيوز: عدهای وقتی مشکلات کشور را میبینند و متوجه میشوند که مسوولان کمکاری میکنند، یک سؤال برایشان ایجاد میشود؛ «چرا رهبری شخصاً ورود نمیکنند؟!»
برخی حتی در یک خیالپردازی فانتزی و احتمالاً به مزاح میگویند، شرایط کشور خیلی حساس است و لازماست رهبری انقلاب یک دوره از خیر انتخابات و مردمسالاری، گذشته و به کارآمدی فکر کنند و خودشان رأساً یک نفر منجی اجرایی را منصوب کنند.
هرچند بخش معناداری از مشکلات امروز، جولان خبرسازیهای روانی است اما لیست مشکلات کشور نیز قابل اعتناست. از گرانی تا سوءمدیریتها تا اخبار فساد و غیره.
بازگردیم به سؤال اصلی؛ چرا رهبری ورود نمیکنند؟ چرا گوش مسوول مربوطه را نمیگیرند؟ چرا بهصورت مستقیم ورود نمیکنند؟ یا مدیر کارآمد انتخاب نمیکنند؟
این سؤال سه پاسخ دارد که بخش سوم به این فهم، اهمیت بیشتری دارد.
پاسخ نخست حقوقی است. نظام حاکمیتی ما بر این منوال قرار گرفته است که رهبرانقلاب در موضوعات جزئی ورود نکنند و نقش رهبری کلان و هدایتهای راهبردی کشور را ایفا کنند. منطق این نظام مدیریتی همه مکانی و همه زمانی است؛ عبور کنیم.
پاسخ دوم همانست که رهبری بارها فرمودند و آن اینکه دهها برابر آنچه در علنی به مسوولین تذکر میدهند. در خفا بهصورت صریحتر و روشنتر و کراراً مطالبه کردهاند و اینطور نیست که برای مطالبه تنها به تریبونهای رسمی اکتفا کنند.
اما سؤال کننده محترم احتراماً فراتر از این پاسخها انتظار دارد.
واقعیت این است که فهم نادرستی از رهبری امت داریم. رهبری قلب یک جامعه است ولی بدون رگها و مویرگها این خون به بدن سریان نمییابد. تحقق اراده رهبری در پیوند و تطبیق یافتن با اراده دیگران است. به عبارت روشنتر تحقق یک امر به هم جهت شدن مجموعه ارادههاست نه اراده یک نفر. اساساً فرق نظام دیکتاتوری با مردمسالاری همینجاست. در نظام مردمسالار حتی خیرخواهی برای مردم هم بهزور اعمال نمیشود؛ چه آنکه مردم را بهزور بهشت نمیفرستند. دیکتاتوری ولو خیرخواهانهاش مذموم است.
همین مردم باید بخواهند، همین مردم باید تصمیم بگیرند و انتخاب کنند. این مسوولین از میان همین مردم انتخاب شدند. با همین مسوولین کار مردم باید پیش رود. با همین مدیران چرخ کشور باید بچرخد و کار انقلاب پیش رود. به گردش کار مذاکرات توجه کنید. رهبری از ابتدا به نتیجه مذاکرات بدبین بودند. واقعبینانهاش نیز همین بود. اما اجازه دادند مردم و مسوولین تجربه کنند. چرا؟ چون همین مسوولین باید اقتصادمقاومتی را پیش ببرند. همین مردم باید فرهنگ تولید و کار را پذیرا باشند. همین ملت باید از مذاکره با دشمن دل بکند. تحقق استقلال اقتصادی و سیاسی به خواست مردم و مسوولان است و خواست حقیقی، نتیجه رشد علمی و تجربههاست.
یک اصل مدیریتی وجود دارد که رشد و بهرهوری و کارآمدی سیستم در جریان هدایت و رشد تجربه نیروی انسانی صورت میگیرد و آن نیز در مسیر یک زندگی طبیعی میسر است نه اقدامات نسخهای و تغییرات بالا به پائین. چه آنکه این اصل برای سازمانها و نهادهای انتصابی است؛ نه مدیران انتخاب شده توسط مردم. ورود رهبری به اجرا یعنی تزریق بیاعتمادی به سیستم اجرایی و این نیز خلاف تمکین و احترام به انتخاب مردم است.
فراموش نکنیم که کارآمدی حقیقی وقتی محقق میشود که بهدست مردم و مسوولان انجام شود. معنای حقیقی کارآمدی، کارموفقِ برآمده از مردم است نه صرفاً کار موفق.
اینکه گفته میشود مردمسالاری تنها پای صندوق رأی نیست همینجاست؛ مردمسالاری در تاروپود این انقلاب است.
رهبری هدایت میکند، راه را روشن میسازد، در خفا و علن مطالبه میکند، نظارت و بازخواست میکند. اما درنهایت این من و شما و ماییم که انتخاب میکنیم. سرنوشت ما بهدست خودمان است. در همین منظومه است که جامعه رشد میکند؛ هم انتخاب مردم و هم تصمیم مسوولان.
البته طبیعی است که آنچه مربوط به حوزه اختیارات مستقیم رهبری است و اصل انقلاب را تحتالشعاع قرار میدهد در کوتاه مدت متوقف به این و آن نیست؛ هرچند در بلندمدت بازهم این مردمند که خرد و کلان حیات جمعیشان را میسازند.