کد مطلب: 8228
يکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۰۴:۱۸
چرا رفوزه مي شوند ؟!
حسین شریعتمداری
۱- مرحوم احسان طبري، تئوريسين بلندآوازه ماركسيسم و يكي از ۵ نظريه پرداز برجسته آكادمي علوم شوروي سابق كه در جايگاه شوراي مركزي حزب توده بازداشت شده و به اسلام گرويده بود، درباره نقش ضد استكباري انقلاب اسلامي و تحول آفريني آن مي گفت (نقل به مضمون): تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، تابلو و شعار مبارزه با امپرياليسم در انحصار شوروي بود كه به عنوان اردوگاه اصلي ماركسيسم و در قد و قواره يكي از دو ابرقدرت جهان، مقابل اردوگاه امپرياليسم به سركردگي آمريكا ايستاده بود. اما انقلاب اسلامي اين شعار را به نفع خود مصادره كرد و تابلوي ضدامپرياليستي ما- اردوگاه ماركسيسم- را پايين كشيد. مرحوم طبري ديدگاه خود را اينگونه توضيح مي داد: امام خميني تابلوي «نه شرقي نه غربي، جمهوري اسلامي» را برافراشت كه منظورش نفي هر دو اردوگاه ماركسيسم و امپرياليسم بود. تا اينجا اگرچه نفي اردوگاه ماركسيسم از سوي رهبر يك انقلاب بزرگ براي ما ناخوشايند بود ولي بر اين باور بوديم كه اين شعار در عرصه اجرا دوام چنداني ندارد. طبري مي گفت؛ ما- اردوگاه ماركسيسم- در رقابت با شما بر سر تصاحب تابلوي ضدامپرياليستي نه فقط دست برتر را داشتيم بلكه توان تبليغاتي شما براي حفظ اين تابلو با توان و ظرفيت تبليغاتي ما قابل مقايسه هم نبود. چرا كه اردوگاه ماركسيسم از رسانه هاي فراوان و پردامنه اي برخوردار بود و علاوه بر آن، دهها روزنامه و رسانه وابسته به احزاب ماركسيست در اروپا و آمريكا و برخي كشورهاي منطقه نيز در اختيار ما بود. بنابراين طبيعي بود كه در رقابت با شما بر سر تصاحب انحصاري تابلوي ضدامپرياليستي پيروز ميدان باشيم. ولي شكست ما از آنجا آغاز شد كه امام خميني(ره) مبارزه با امپرياليسم را از عرصه «تئوري» به ميدان عمل و اجرا وارد كرد. يعني-اين تعبير از مرحوم طبري است- «در ميدان عمل هل من مبارز طلبيد» و اين در حالي بود كه اردوگاه ماركسيسم با پرچمداري شوروي و به عنوان يكي از دو ابرقدرت جهان در اين ميدان آزمون موفقي نداشت و چند عقب نشيني بزرگ را در كارنامه ضدامپرياليستي خود ثبت كرده بود. مرحوم طبري مي گفت؛ ما در خليج خوك ها وقتي با اولتيماتوم جان.اف.كندي روبرو شديم به ناچار عقب نشستيم و دفتر سياسي حزب كمونيست شوروي -پوليت بورو- اعلام كرد كه خروشچف را نبايد به خاطر اين عقب نشيني سرزنش كرد! در جريان نهضت ميرزا كوچك خان جنگلي نيز به نفع رضاخان وارد عمل شديم و در قيام ۱۵ خرداد همراه آمريكا، ولي با ادبيات ماركسيستي، آن قيام را محكوم كرديم. طبري مي گفت؛ اما، شما با اينكه تازه از يك انقلاب بيرون آمده بوديد، سفارت آمريكا، در تهران را تسخير كرديد و امام خميني از آن با عنوان انقلابي بزرگتر ياد كرد و فرستاده جيمي كارتر را كه براي مذاكره عازم ايران بود، از فراز آسمان تركيه بازگرداند و... خدايش رحمت كند و توبه اش را كه همراه با ده ها مقاله مستند و مصاحبه در نفي ماركسيسم و دفاع از انقلاب اسلامي همراه بود، قبول فرمايد.
مرحوم احسان طبري كشف تازه اي نكرده بود بلكه با شجاعت و به صراحت از واقعيتي سخن گفته بود كه بسياري از دشمنان بيروني و دنباله هاي داخلي آنها، سعي در كتمان آن داشتند واقعيتي كه امروزه ضريب اثر و ميزان جاذبه توأم با الهام بخشي آن را در هر دو عرصه داخلي و منطقه اي به وضوح مي توان ديد و آن اين كه انقلاب اسلامي در مسير خود، ادعاهاي دروغين را به ميدان آزمون عملي كشانده و رسوا مي كند. در اين باره به دو نمونه داخلي و خارجي مي توان اشاره كرد؛
۲- اين روزها در عرصه داخلي و با نزديك تر شدن زمان انتخابات رياست جمهوري يازدهم شاهد تلاش جريان ورشكسته اي هستيم كه تا قبل از انتخابات رياست جمهوري سال ۱۳۷۶ تابلوي «خط امامي» را برافراشته بود و حتي پيروان واقعي و از جان گذشته امام راحل(ره) را بيرون از اين دايره معرفي مي كرد اما، بعد از انتخابات ۱۳۷۶ و هنگامي كه بوي قدرت به مشامش رسيد و پاي انتخاب بين منافع شخصي و گروهي از يك سو و حركت در خط اصيل امام(ره) از سوي ديگر به ميان آمد، نشان داد كه مرد اين ميدان نيست. از اين روي تابلوي خط امامي را پائين كشيده و تابلوي «دوم خردادي» را برافراشت! چند ماه بعد وقتي آمريكايي ها بر ضرورت اصلاحات در ايران اسلامي، تاكيد ورزيدند و به صراحت اعلام كردند كه اصلاحات مورد نظر آنها در دو محور پلكاني، «تغيير رفتار» و «تغيير ساختار» جمهوري اسلامي تعريف مي شود، جريان ياد شده تابلوي دوم خردادي را پائين آورد و نام جبهه اصلاحات را برگزيد. در اين دوره، روزنامه هاي تحت مديريت اين جبهه كه به روزنامه هاي زنجيره اي معروف شده بودند، تقريبا تمامي ارزش ها و آموزه هاي اسلامي و انقلابي را زير سؤال كشيده و نفي كردند؛
«مظاهر ديني مانند حجاب و حياي زنان، نماد عقب افتادگي است»! «آن دسته از جواناني كه به مساجد روي مي آورند يا كتاب هاي ديني مي خوانند از نظر ساختار فكري و رواني ضعيف هستند»! «بسيج عامل خشونت است»! «تفكر شيعي باعث انحطاط مملكت و مانعي براي دموكراسي است»! «مشكل مملكت ما اين است كه در ايران، هنوز خدا نمرده است»! «عليه خدا هم مي توان تظاهرات كرد»! و... چه كسي باور مي كرد كه اين نمونه ها و صدها -بلكه هزاران- نمونه ديگر از اين دست كه تمامي اسناد مكتوب آن - روزنامه هاي زنجيره اي- موجود است از سوي كساني مطرح شده باشد كه پيش از آن داعيه خط امامي داشتند؟!
اما حضور الگوي تثبيت شده و پذيرفته شده امام راحل(ره) در ميان مردم، اين جريان را به گونه اي خفت بار از عرصه سياسي كشور بيرون انداخت. همين جريان در انتخابات دهم رياست جمهوري پوست انداخته و با تابلوي دموكراسي خواهي! به ميدان آمد ولي باز هم حضور جريان اصيل اسلامي و انقلابي فرصت گندم نمايي و جوفروشي را از جريان ياد شده سلب كرد و جريان مزبور با كنار گذاشتن ادعاي دموكراسي خواهي به ماموريت براي مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس تن داد. به يقين اگر جريان اصيل انقلاب با صلابت در صحنه حضور نداشت، رسوايي و طرد اصحاب فتنه به آساني صورت نمي پذيرفت. رسوايي بزرگي كه با حضور حماسي و بي نظير مردم در ۹ دي ماه ۱۳۸۸ رقم خورد و در تاريخ ماندگار شد.
امروزه همين جريان شاخك هاي آلوده به وطن فروشي خود را براي انتخابات رياست جمهوري يازدهم تيز كرده و برخي از شواهد حكايت از آن دارد كه در پس ماجرا، حلقه موسوم انحرافي را نيز به همراهي و همكاري گرفته است. اين جريان- چنان كه بعدها به آن خواهيم پرداخت- اميدي به حضور در انتخابات ندارد زيرا مي داند و بارها تجربه كرده است كه مردم «نقشه راه» را در دست دارند. بيشترين و شايد بتوان گفت؛ تمامي تلاش اين جريان، تفرقه افكني در ميان اصولگرايان و سوار شدن بر موج حاصل از آن است.
۳- در عرصه منطقه اي نيز همين حضور عملي الگوي انقلاب اسلامي- و نه فقط حضور تئوريك آن- كارساز بوده و هست. به عنوان مثال؛ در عرصه نظري دولت هاي عربستان، قطر، تركيه و... از يكسو شعارهاي غليظ و پررنگ حمايت از ملت هاي مسلمان و مخصوصاً ملت مظلوم فلسطين را سر داده بودند و از سوي ديگر، جمهوري اسلامي ايران را به دليل حمايت از دولت سوريه كه در خط اول جبهه مقاومت قرار دارد، ملامت مي كردند. اما اين ادعاها با حمله اسرائيل به نوار غزه، از عرصه تئوري به ميدان عمل كشيده شد و همگان شاهد بودند كه شعارها و ادعاهاي دهان پركن كشورهاي ياد شده تا چه اندازه بي پايه و اساس بوده است. آنها در حالي كه به قول سيد حسن نصرالله كشتي، كشتي اسلحه و مهمات براي تروريست ها به سوريه ارسال مي كردند دريغ از يك گلوله فشنگ كه براي نيروهاي مقاومت جهاد اسلامي و حماس در غزه بفرستند...
در اين ميان ماجراي مصر نيز گفتني و عبرت انگيز است. آقاي مرسي و اخوان المسلمين مصر با حرارت و جديت از تروريست هاي سوريه حمايت مي كردند و از دولت بشار اسد بدون توجه به جايگاه برجسته و نقش مثال زدني آن در جبهه مقاومت به تخاصم و دشمني ياد مي كردند و هشدار ايران اسلامي را ناديده مي گرفتند كه مقابله با دولت سوريه تنها به خاطر حضور آن در جبهه مقاومت و مقابله اين دولت با اسرائيل است. اما امروزه بايد آقاي مرسي و اخوان المسلمين درك كرده باشند چرا بلافاصله پس از آن كه پيش نويس قانون اساسي مصر را بر پايه آموزه هاي اسلامي نوشتند، همه گروه هاي سكولار، ليبرال، حامي حسني مبارك و طرفداران غرب عليه دولت آقاي مرسي به ميدان آمده و دست به آشوب و بلوا زدند؟ يعني آمريكا و متحدانش دقيقا همان فرمول را در مصر دنبال مي كنند كه در سوريه به اجرا گذاشته اند.
حسين شريعتمداري