توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 68269
سه شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۰۷
کاش می‌شد میکروفون را از صف اولی‌ها گرفت!
کاش می‌شد میکروفون را از صف اولی‌ها گرفت!
برای هر آدمی که قرار است اولین بار دیدار با رهبری را تجربه کند. خیلی چیزها سوال است از سوال کلیشه‌ای «چی بپوشم» گرفته تا تک‌تک لحظه‌هایی که دارد با تصوراتش تطبیق می‌دهد و تضاد و طباق‌ها را در ذهنش بررسی می‌کند. وقتی هم خبرنگار باشی قصه سخت‌تر است تو باید راوی دیدار کوتاه و ساده‌ای باشی که خیلی‌ها دوست دارند تجربه‌اش کنند. خیلی‌ها هم دوست دارند بدانند در جزییاتش چه خبر است و چه می‌گذرد. اما شکل صاف و ساده محیط جزییات را از کلام می‌چیند. این متن یک روایت ساده از یک دیدار خیلی ساده‌است. دیدار جمعی از ورزشکاران با مقام معظم رهبری در کنگره شهدای ورزشکار که در حسینیه امام خمینی تهران برگزار شد.

ایسناپلاس: قد و قواره‌های بلند و چهارشانه خودش را از همان ابتدا از بین جمعیت سوا می‌کند و توی چشم می‌زند. حتی کت و شلوارهای رسمی هم نتوانسته قایم شان کند. آنقدر که می‌توانی ورزشکارها را همین طور چشمی از مدیرها و سایر دعوت شده‌ها تشخیص بدهی و صف جدایی برایشان درست کنی. قصه توی دخترها هم همین است. جمعیتشان کمتر است و در قسمتی نشسته اند که ستون‌های حسینیه دید برخی‌شان را خراب کرده‌است. برخی سعی می‌کنند جایشان را عوض کنند. کسی می‌گوید اسم خورده‌است. کس دیگری جواب می‌دهد. چرا ما باید رهبر را سخت‌تر از آقایون ببینیم؟ کسی جوابی ندارد!

تا رهبری نیامده اجازه دارم با ورزشکارها و دعوت شده ها صحبت کنم. خبرنگارهای صداوسیما با تجهیزات کامل آمده اند و هرکس را دوست دارند از بین جمعیت سوا می‌کنند و جلوی دوربین می نشانند. من اما از خودکار و کاغذهایی که گوشه حسینیه برای یادداشت برداری هست استفاده می کنم. کاغذم را به پا تکیه می‌دهم و دولا دولا با آدم‌ها حرف می‌زنم. آدم‌ها هم سرشان را می‌آورند پایین تا راحت‌تر باشم. شاید پیش خودشان بگویند این دیگر چه مدلش است؟

شما خبر دارید رهبر برای ما پیام داد یا نه؟

بازی‌های کشورهای اسلامی تازه تمام شده و مدال آورها سرشان را بالا گرفته‌اند و منتظر نشسته‌اند تا سخنرانی رهبری آغاز شود. از ندا شهسواری دارنده مدال طلای تنیس روی میز تا شبنم علیخانی که نماینده تیم ملی والیبال بانوان ایران است که در آخرین تورنمنت در مسابقات کشورهای اسلامی نقره گرفته‌اند. می‌پرسم: «فینال به کی باختید؟» لبش را جمع می‌کند می‌گوید: «ترکیه!» تا می‌خواهم بروم می‌گوید: «ببخشید شما خبرنگارید؟» می‌خندم و می‌گویم:«بله» می‌پرسد:«ببخشید شما خبر دارید وقتی ما مدال گرفتیم رهبر پیام داد یا نه؟» خنده‌ام بزرگتر می‌شود و می‌گویم: «نمی‌دانم» و خانم والبیالیست می‌پرسد:« خیلی دوست دارم بدانم چون آن موقع ایران نبودیم. خبر ندارم»

طلای خانم‌ها کمرنگ‌تر است؟

همین قلم و کاغد ساده‌ را دستم گرفته‌ام و دوست دارم با ورزشکارها و آدم‌هایی که اینجا آمده‌اند حرف بزنم و یک سوال ساده دارم:«اگر در این دیدار یک میکروفون دستتان بدهند و بگویند چند دقیقه با رهبری صحبت کنید چه می‌گویید؟» همین سوال ساده کلماتشان را اتو کشیده می کند. برخی شبیه نریشن‌های تلویزیونی روزهای دهه فجر جمله می‌سازند. یکی هم می‌گوید:«واقعا میکروفون دستمان می‌دهند؟ اینطوری من باید فکر کنم که چه باید بگویم.» کس دیگری جواب می‌دهد:«نه بابا به ما که میکروفون نمی‌دهند. مدیرها صحبت می کنند.» یکی از ورزشکارهای وزنه برداری طلایی مسابقات کشورهای اسلامی رک می‌گوید من گله دارم. می‌پرسم چه گله‌ای؟«می‌گوید دلم می‌خواهد به رهبری بگویم چرا مدیران ما همان نگاهی که به ورزشکاران آقا دارند به ورزشکاران خانم ندارند؟ مگر مدال طلای ورزشکاران خانم کمتر از آقایون است. من با حجاب کامل رفته‌ام طلا گرفته‌ام. چرا مسابقه مرا پخش نمی‌کنند؟» می‌گویم:«شاید وضعیت پوشش دیگر ورزشکاران رقیب خوب نبوده» به گله می‌گوید:«من چی؟ خانواده‌ام به دلش ماند همان ۱۵ ثانیه را ببیند که من وزنه را بالا می‌برم. یعنی همان ۱۵ثانیه هم نمی‌شد؟» اسم پخش تلویزیونی که می‌آید صدای برخی دیگر هم بالا می رود. آن یکی می‌گوید: «ما که حقوق و اسپانسر نداریم چون حتی وقتی در بازی‌های باشگاهی با حجاب کامل بازی می‌کنیم. نشانمان نمی‌دهند. اسپانسر هم می‌گوید برای چه باید پولم را دور بریزم؟ خب ما وقتی می‌توانیم پیشرفت کنیم و برای کشور مدال بیاوریم چرا حتی بازی‌هایمان را در اخبارهای ورزشی نشان نمی‌دهند.» ندا شهسواری ورزشکار رشته تنیس روی میز هم بحث حقوق ورزشکاران و هزینه هایشان را وسط می‌کشد که چقدر هزینه دارند و بسیاری همه آن‌ها را شخصی پرداخت می‌کنند. تا این حرف وسط می‌آید بقیه هم اضافه می‌شوند و محکم تایید می‌کنند.


می‌شود به آقا بگویید...

سمت پرجمعیت حسینیه به آقایون اختصاص دارد. چهره‌های آشنا کم کم خودش را نشان می دهد. جواد فروغی را در یکسال اخیر از زیر ماسک هم می‌شود شناخت. اولین مدال آور رشته تیراندازی ایران در المپیک. سوالم را تکرار می‌کنم و می‌گویم دوست دارید چه بگویید. طلایی ایران در المپیک می‌گوید:«پیشرفت ورزش ما جایی برای ندیدن ندارد. اما بعد از المپیک همه چیز دوباره رها شده. به وعده‌ها عمل نشده و دوباره همه چیز رفت تا دم المپیک بعدی. آدم دلش می سوزد.» «علی جلیجو» همان سرگروه تیم جوانمردان ایران زمین عصر جدید هم آمده‌است. جلیجو هم از زیرساخت‌ها گله دارد. از اینجا به بعد برخی احساس می‌کنند واقعا ماموریتم این است گله‌ها را جمع کنم و در گزارشی به دست کسی بنشانم. برای همین همدیگر را تشویق به گفتن می‌کنند. یکی از خانم‌های مدیر می‌گوید:«کاش شما که اهل رسانه اید و دستتان می رسد به آقا برسانید که از مسئولین بخواهند به مدیریت زنان بیشتر اعتماد کنند. زنان واقعا توانسته‌اند در مدیریت ورزشی خودی نشان بدهند و اتفاقات خوبی رقم زده‌اند.» از اینجا به بعد جمله‌ها رسمی‌تر می‌شود. شاید حتی مدیریتی‌تر! مثلا یکی از مدیرها بلند می‌شود و با یک حدیثی جمله‌اش را آغاز می‌کند:« الهی قو علی خدمتک جوارحی: خدایا اندامم را برای خدمت‌گذاری‌ات نیرومندساز»

حتی «نیما نکیسا» دروازه‌بان سال‌های قبل تیم ملی فوتبال هم کت و شلوار رسمی پوشیده و حرف می زند. از نکیسا می‌پرسم شما دوست دارید چه بگویید. نکیسا جواب می‌دهد:«آمده ام ارادت خودم را برسانم و بگویم در این مملکت پهلوان‌های زیادی بودند که خط مشی‌شان را به ما یاد دادند. پهلوان‌هایی مثل حاج قاسم که امروز الگوی زندگی ما شده‌اند. طبق گفته‌های رهبری هم آقا گفته که از جوانان تحصیلکرده در مدیریت ورزشی استفاده کنید و من هم همه تلاشم این است که به ورزش کشور کمک کنم.»


کاش می‌شد میکروفون را از صف اول به آخر برد

رهبری وارد حسینیه می‌شود همه از جا بلند می‌شوند. مسوول برگزاری چند شعار می‌دهد که جمع حاضر تکرار می‌کند. قرآن که خوانده می‌شود. میکروفون به ردیف اولی‌ها می رسد. به همان‌هایی که نمی‌دانم چرا ناخودآگاه قبل از ورود رهبری سراغشان نرفتم. شاید حس کردم تلویزیون سراغشان می‌رود و ریز و درشت حرف‌هایشان را پوشش می‌دهد. «سید حمید سجادی»وزیر ورزش متنی می‌خواند که در آن به کارهای انجام شده متناسب با کنگره شهدای ورزشکار است اشاره می‌کند. قرار است تکان نخوریم ولی من مدام سرم را می‌چرخانم و به صورت ماسک‌زده ورزشکارها نگاه می‌کنم تا واکنش‌هایشان را ببینم. به چشم‌هایشان و همزمان خط به خط حرف‌های وزیر و اقدامات رزومه شده را می‌شنوم و در ذهنم برخی را صحت سنجی می‌کنم.

«مهدی میرجلیلی» رئیس بسیج ورزشکاران نیز بعد از وزیر میکروفون را دست می‌گیرد و از اقدامات انجام شده و فعالیت‌های فرهنگی حرف می‌زند. سعی می‌کنم مورد به مورد را خوب گوش کنم .

حالا نوبت یکی از ورزشکارهاست که به نمایندگی از ورزشکارها حرف بزند. «علی داودی» نایب‌قهرمان وزنه برداری ایران در المپیک توکیو هم متنی را می‌خواند. در دلم می‌گویم کاش کسی که مسوولیت برگزاری مراسم را به عهده داشت یکباره میکروفون را از صف اول به عقب می‌برد. مثلا می‌گفت ورزشکاران و خانواده شهدای ورزشکار کدامتان دوست دارید با رهبر انقلاب حرف بزنید. بعد میکروفون همینطور دست به دست می‌چرخید و از این سمت حسینیه به آن سمت حسینیه می‌رفت. می‌رسید به دست یک مادر شهید. می‌رسید به ورزشکاری که از شهر دور آمده و دائم صندلی‌اش را جا به جا می‌کند تا ستون حسینیه را دور بزند و رهبر را واضح‌تر ببیند. اما میکروفون در صف اول ماند!


حواستان به خارج میدان هم باشد‍!

حالا بعد از صحبت‌های طویل مسوولین نوبت رهبری می‌شود که رو به ورزشکاران و خانواده شهدای ورزشکار صحبت کنند. دوباره سر می‌چرخانم و به چهره‌ها نگاه می‌کنم که حالا محکم تکیه داده‌اند و دارند می‌شنوند. خانمی که گمانم مادر یکی از شهدای ورزشکار است از من کاغذ می‌خواهد تا صحبت‌های رهبری را یادداشت‌برداری کند. صحبت با زنده بودن شهدا شروع می‌شود و به سیاسی شدن ورزش اشاره می‌کنند. به اینکه شعار ورزش سیاسی نیست یک دروغ بزرگ است که اگر دروغ نیست چرا باید برخی کشورها را حذف کنند و یا ورزشکارانشان را به میادین ورزشی راه ندهند و اگر حتی در این ورزش سیاست‌های جوانمردانه و اصول نظام اسلامی رعایت نشود حاصلی ندارد. مثل عدم رویارویی ورزشکاران رژیم صهیونیستی که ارزش این کار را حتی از مدال طلای ورزشکار نیست بالاتر می‌برد. رهبری از حجاب بانوان ورزشکار هم تشکر ویژه‌ای می‌کنند و قدرت‌نمایی زنان ایرانی می‌داند. اما یک نکته مهم هم رو به ورزشکاران می‌گویند که کمتر در اشاراتشان شنیده‌ایم . رهبری جایی صراحتا اعلام می‌کنند:«شما فقط داخل میدان زیر دید دوربین نیستید.‌ دل‌های بدخواه ورزشکاران ما را در همه جا زیر نظر می‌گیرد تا نقطه ضعفی پیدا کنند تا پیروزی در میدان را از بین ببرند. اینجاست که ورزشکاران باید مراقب باشند رفتارشان در خارج از میدان هم طوری باشد که هم آبروی خودشان و هم آبروی کشور را حفظ کند که دام‌های زیادی گسترده‌ می‌شود.»

کاش می‌شد میکروفون را از صف اولی‌ها گرفت!

حین صحبت‌ رهبری صدای دو خانم را می شنوم که جایشان را طبق توافق اولیه باهم عوض می‌کنند تا دومی هم بتواند رهبری را ببیند. دارم فکر می‌کنم کاش می‌شد دفعه بعد صندلی‌ها جوری چینش شوند که خانم‌ها انقدر کنج ننشینند. اما هنوز دومی خوب سرجایش مستقر نشده که صحبت‌های رهبری تمام می‌شود. دلم برایش می‌سوزد. صحبت‌هایی که اگر از صحبت ردیف اولی‌ها کوتاهتر بود. بلندتر نبود. همه از جا بلند می‌شوند. به طرف گیت خروجی می‌روند. من می‌آیم بیرون روایتم را بنویسم که خبر می‌رسد نیویورک تایمز نوشته حال رهبر ایران خوب نیست و در بستر بیماری‌است!خنده‌ام می‌گیرد!

انتهای پیام
Share/Save/Bookmark