به گزارش خط نیوز به نقل از پایگاه 598، یکی از روشهای مرسوم سیاسی در اعلام تحلیلها و نظرات مختلف این است که باید تلاش نمود که هیچوقت فردی را مستقیماً موردحمله سیاسی قرارداد. باید تلاش نمود تا با انتخاب فرد ثالثی تمامی تیرهای شلیکشده را بهگونهای شلیک کند که خواننده با خواندن آن خود به بازیابی شخصیت مورد هدف برسد و بداند که فرد در سایه مورد هدف است نه شخصی که در ظاهر مورد هدف قرارگرفته است. شایانذکر است که اگر فرد مورد هدف از اشخاص منتفذ و دارای سوابق عدیده در مبارزات و حوادث سیاسی باشد به عبارت دیگر شخص موصوف از نوعی کاریزمای سیاسی در بین سیاستمداران و خصوصاً دولتمردان برخوردار باشد این تأثیر گذاری طبیعتاً بیشتر خواهد بود. در این باره نیز اگر فرد مورد هدف در قید حیات نباشد بهتر است و دلیل آن هم بسیار واضح و روشن. زیرا هرگونه حمله علاوه بر تبعات سیاسی و قانونی که میتواند دامن گوینده را بگیرد در گستره اجتماعی نیز میتواند به سبد آرای فرد حمله کننده نیز آسیبهای جدی برساند. در یک کلام اگر میخواهی یک سیاستمدار را موردحمله قرار دهی خصوصاً اگر همسو با خود شما هم باشد و او را وسیله حمله به دیگری قرار دهی بهترین راه انتخاب شخص ثالثی فوت شده است.
چندی پیش مرد خاکستری اصلاحات موسوی خوئینیها در باره "مرحوم هاشمی رفسنجانی " مطالبی بیان داشت که در اینجا گوشهای از آنرا آورده و در ادامه نظرات و نتیجه گیری خود را خواهیم آورد، ایشان در مصاحبهای در باره خصوصیات آن مرحوم اینچنین میگوید:
* اگر آقای هاشمی، معتقد بود کاری باید انجام شود، دیگر هیچ مانعی را بر سر راه نمیپذیرفت؛ چه این مانع قانون باشد، چه اشخاص و حقوق دیگران. هر حقی را در قبال این حقی که معتقد بود باید زنده کرد، نادیده میگرفت.
* ایشان معتقد بود کار باید راه بیفتد، برای راه افتادن کار میشود قانون را دور زد، معتقد بود افراد و گروههای مزاحم را باید با سخنرانی کردن، نهیب زدن یا محدود کردن از سر راه بر داشت. ایشان بهرحال «عملگرا» بود؛ عملگرا یعنی آنچه فکر میکرد درست است باید پیش برود و هر اقدامی اگر در این مسیر تعریف شود درست است و اگر مانع باشد نادرست است و باید کنار زده شود.
* اصلاً برایش مهم نبود که قانونی است یا غیرقانونی، حقی از بین میرود یا نه. من و آقای کروبی رفتیم خدمت آقای هاشمی، گفتیم آقای هاشمی ظاهراً آنچه میفهمیم بنا نیست انتخابات روال عادی و طبیعی خود را طی کند. البته ما هم آن موقع اطمینان خاطر جدی نداشتیم که حتماً آقای خاتمی رأی دارد؛ ولی میخواستیم هرکس به همان میزان که رأی دارد شناخته شود و یک انتخابات آبرومندی برگزار شود. برای همین به ایشان گفتیم پرسوجو کنید ببینید اگر تمایل به یک فرد دیگری هست، آقای خاتمی کنار بکشد. آقای هاشمی در پاسخ گفت اتفاقاً من با آقای خامنهای اینجا اختلاف نظر دارم. آقای خامنهای نظرش این است که باید انتخابات خیلی پرشور باشد و مردم همه بیایند و هرچه مردم بیشتر بیایند بیشتر تأیید نظام است. اما من میگویم آقا شما بگویید نظرتان چه کسی است، ما همه میرویم کار میکنیم که همان بشود.
* این روزها تعبیری بهاسم «مهندسی انتخابات» را بهکار میبرند. آقای هاشمی آن زمان را در نظر بگیرید با آن روابط و امکانات و قدرت نه آقای هاشمی سالهای آخر را، آقای هاشمی آن زمان میتوانست انتخابات را جوری مهندسی کند که آن نتیجهای که میخواهد گرفته شود.
* بعضی مواقع هم رأی نیاورد ولی شما جوری حرف میزنید که گویا آقای هاشمی برای گرم نگه داشتن انتخابات نامزد میشده است، ایشان هم مانند سایرین برای رئیس جمهور شدن و یا نماینده مجلس شدن وارد عرصه انتخابات شده است.
* قبل از پیروزی انقلاب، خود انقلاب و نهضت برایش اصل مسلم بود و همه چیز برایش در حاشیه آن تعریف میشد. بعد از پیروزی انقلاب هم بدست آوردن قدرت، یک اصل مسلم در نگاه آقای هاشمی بودایشان میرفت در نمازجمعه، علیه روزنامه سلام حرف میزد. سلام تنها یک تریبون بود در مقابل تریبونهای متعددی که ایشان به عنوان رئیس جمهور در اختیار داشت. هم تریبون دولت را د اشت، هم رادیو تلویزیون را داشت و هم نماز جمعه را داشت، همه را داشت. یک روزنامه سلام مگر چقدر تیراژ داشت و چه کار عجیب و غریبی میتوانست بکند؛ ولی آن را مزاحم میدانست.
* آقای هاشمی هیچوقت در عمرش در خط اعتدال نبود. ایشان در آن تقسیمبندی اولیه یکی از عناصر کاملاً برجسته جناح چپ بود. از یک مقطعی، قدری صحبتهایش را تغییر داد و کمکم از جناح چپ فاصله گرفت و به راست نزدیک شد.
* در نمازجمعه مطرح کرد باید از کسانی که پول در بانکها دارند خمس بگیریم. این باعث شد یک مرتبه خلقالله پولهایشان را از بانکها بیرون کشیدند. یعنی رادیکالترین موضع درباره اندوختههای مردم در بانکها را داشت؛ یعنی برویم سرک بکشیم چه کسی چقدر پول دارد. در حالی که سپردههای اشخاص در بانکها، محرمانه است. البته این سخن، معلوم بود هیچوقت نمیتواند اتفاق بیفتد ولی موضع ایشان بود.
در باره این سخنان موسوی خوئینیها میتوان در روحیات هاشمی رفسنجانی این موارد را بازشماری کرد و نتیجه گرفت که:
1- وی برای کسب قدرت در حال چرخش مستمر بین جانحین انقلاب بوده است.
2- کسب و نگهداری قدرت برای او الویت اول را در عالم سیاست داشت.
3- قانون برای او بازیچهای بیش نبوده و هروقت ضروری میدید آنرا دور میزد.
4- هدف وسیله را توجیه میکند.
5- مهندسی کردن انتخابات.
6- بی توجهی به رأی مردم اگر نظرش تأمین نمیشد.
7- از میان برداشتن گروهها و جریانات مزاحم حزبی و رسانهای.
8- بی توجهی به حق و عدالت در رسیدن به هدف (هدف وسیله را توجیه میکند).
9- استفاده از نماز جمعه برای بیان و رسیدن به اهداف سیاسی خود.
10- و...
در مجموع در نظر موسوی خوئینیها بدست آوردن قدرت در نگاه هاشمی رفسنجانی اصل و اساس تمام سیاستهاست؛ اما چرا موسوی خوئینیها امروز این سخنان را در حالی که هاشمی در قید حیات نیست بر زبان جاری میسازد؟ و اصولاً در حالی که اصلاح طلبان نیاز به یک شخصیت کاریزمایی حتی فوت شده مانند هاشمی دارند تا بتوانند مشروعیت قانونی و مقبولیت مردمی خود را توجیه نمایند دارند چرا او اینگونه سخن میگوید. در پشت پرده سیاست جناحی آنان چه خبر است؟ آیا نمیتوان اینگونه برداشت کرد که هدف جریان، شخص و موضوع دیگری است؟
اینروزها اوضاع بدنه اجتماعی و سبد آرای اصلاح طلبان عموماً و اعتدالیون خصوصاً بسیار وخیم است و ایشان برای اصلاح گسلهای بزرگ مقبولیتی خویش حتی حاضر به مذاکره با جریان اصولگرایان شدهاند تا شاید بتوانند بنحوی قسمتی از این بار سنگین را بر دوش آنان بیندازند و خود را از هزینه چسبیدن به بدنه دولت اعتدال و شریک شدن در بحران معیشت و رفاه مردم که قطع و یقین مردم آنان را با دو دوره رخوت و سکون و سکوت و بی تحرکی محض مقصر این اوضاع میدانند خلاصی دهندو در مناسبتهای مختلف دولت را آماج حملات سیاسی – رسانهای خود قرار دهند. اما حمله به "هاشمی رفسنجانی"را باید فصل الخطاب این استراتژی و اوج سیاست جدا سازی سفینه اصلاح طلبان از ایستگاه فضایی – تخیلی اعتدالیون تعامل گرا با غرب دانست که حاضر شدهاند با حمله به هاشمی رفسنجانی ریسک تخریب ایستگاه مادر را برای بازگشت به جریان خالص اصلاح طلبی و خروج از رحم اجارهای دولت حسن روحانی ترجیح دهند. در نتیجه بنظر این راقم حمله به هاشمی رفسنجانی نه به شخص او که به شاگرد اول مکتب او یعنی حسن روحانی و دولت اوست. سیاستهایی که با جنگ اقتصادی دشمنان و بی تحرکی و سوء مدیریت دولتمردان قطعاً میتواند به چالشهای سیاسی نیز منجر گردد. امری که طلیعه آن برای سال آینده شاید قابل رویت باشد. زدن و حمله به دولت روحانی با نزدیک شدن به انتخاباتهای سال آینده و سال 1400 روند رو به تزایدی خواهد داشت اما شاید سیاستمداران در سایه به بهانه وضعیت بغرنج "مرگ و زندگی " جریان تحول خواه و استحاله طلب" بیشتردر صحنه حاضر شوند و به چشم آیند.
*رضا احمد زاده
مراجع:
1- انتقادات بیسابقه موسوی خوئینیها / خبرگزارس فارس/ 24 بهمن 1397