کد مطلب: 16347
يکشنبه ۹ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۲۱
پژوهشگر ارشد اندیشکده صلح بینالمللی کارنکی:
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران روابط حسنهای میان تهران و واشنگتن برقرار نمیکند
کمیته فرعی روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا روز ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ (۱۸ ژوئن ۲۰۱۳) با برگزاری یک نشست استماع به تحلیل انتخابات ایران پرداخته است.
آنچه در ادامه می آید متن کامل سخنان کریم سجادپور پژوهشگر ارشد برنامه خاورمیانه در اندیشکده «صلح بینالملل کارنگی» در این نشست است. طبیعی است که انتشار متن کامل این سخنان به هیچ وجه به معنی تایید لحن یا محتوای تحلیل های نویسنده نیست.
******
خانم مدیر و اعضای برجسته کمیته فرعی بابت فرصتی که امروز برای شهادت دادن در مقابل شما به آنان اعطا شد تشکر میکنند.
پیروزی دور از انتظار «حسن روحانی» در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳ ایران نشانه دیگری بود که یادآوری میکرد هیچ کارشناسی در زمینه مسایل ایران وجود ندارد و همه تنها دانش آموزان سیاست ایران هستند. آن چه از همه تعجب برانگیز تر بود این نبود که روحانی توانست بیشترین آراء را به خود اختصاص دهد؛ او در میان جمع نامزدهای حاضر تنها فرد میانه رو به حساب میآمد و خیزش دیرهنگام او نه دلیلی بر محبوبیت زیاد او در میان مردم بلکه نشانی از آن بود که ملت ایران، که زیر بار شدید فشارهای اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی قرار دارند، از شرایط حاضر ناراضی هستند.
نکته دیگری که از همه غافلگیر کننده تر مینمود این بود که نظام محافظه کار حاضر- به رهبری «آیتالله علی خامنهای» - پس از یک دهه غربالگری با استفاده از زور و تهدید میانه روها و اصلاح طلبان از راهروهای قدرت این بار اجازه داد «روحانی» برنده انتخابات بشود. نکته جالب این جاست که روند شمارش ۳۷ میلیون رای انتخابات به بسیاری از مردم ایران نشان داد که آراء آنان در انتخابات ۲۰۰۹ شمرده نشده بود. در انتخابات سال ۲۰۰۹ پیروزی دوباره «محمود احمدی نژاد» به سرعت اعلام شد و همین موضوع شبهاتی را درباره انتخاب مجدد وی به وجود آورد.
هر چند مردم ایران با شادی و خوشحالی بسیار به پیروزی «روحانی» واکنش نشان دادند - که در واقع این پیروزی مثل نم نم بارانی بود که پس از هشت سال خشکسالی بر سر مردم میبارید- توقعات از اراده و توانایی «روحانی» برای اعمال تغییرات معنادار در رفتار داخلی و خارجی ایران باید مورد بازبینی قرار بگیرد. هر چند «روحانی» مورد حمایت شخصیتهای اصلی اصلاح طلب، از جمله رئیس جمهور پیشین ایران «محمد خاتمی»، قرار گرفت ولی او بیش از آن که یک اصلاح طلب باشد یک مهره داخلی نظام است که قصد دارد نظام جمهوری اسلامی را تداوم بخشد. در واقع اگر او چنین شخصیتی نبود اصلاً اجازه نمییافت در انتخابات شرکت کند. کارزار انتخاباتی او بر دست یافتن به مردم سالاری یا تغییر مواضع راهبردی جمهوری اسلامی تاکید نداشت، بلکه او در تبلیغات خود نه از تغییر محتوای نظام بلکه از نرمش در رویکرد آن سخن میگفت.
به نظر نمیرسد پیروزی «روحانی» بتواند شرایط لازم برای ایجاد روابط حسنه میان ایران و آمریکا را فراهم کند. البته اگر هدف واشنگتن آشتی با تهران باشد، پیروزی «روحانی» شاید بهترین نتیجهای بود که میشد از یک روند انتخاباتی ناقص و غیرآزادانه حاصل شود.
مقام ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی ایران نه قدرت اجرایی چندانی دارد و نه تشریفاتی است. بخش اعظم قدرت اجرایی کشور در دست رهبر است. به نظر میرسد او هم چنان کنترل موثر نهادهای اصلی قدرت، از جمله نظامیان، رسانهها و قوه قضاییه را در دست داشته باشد. با این حال، روسای جمهور ایران نقش مهمی در مدیریت اقتصادی کشور و اداره فضای سیاسی و اجتماعی داخلی بر عهده داشتهاند.
«روحانی» فرصت آن را دارد که از افراد مختلف برای اداره بروکراسی کشور استفاده کند. برخلاف «محمود احمدی نژاد»، که وفاداری سیاسی و بیعت عقیدتی را بر کارایی عملی اولویت میداد، «روحانی» به احتمال زیاد تلاش خواهد کرد مدیران باتجربه و تکنوکراتها را به دولت بازگرداند. در دوران اصلاحات به ریاست جمهوری «محمد خاتمی» (۲۰۰۵-۱۹۹۷)، فضای سیاسی و اجتماعی- برای سازمانهای غیردولتی، روزنامهها، دانشجویان و جوانانی که تنها خواسته آنان زندگی آزادانه بود- به شکل ملموسی نسبت به هشت سال دولت «محمود احمدی نژاد» (۲۰۱۳-۲۰۰۵) مدارای بیشتر داشت.
پیروزی «روحانی» سؤالات مهمی در ارتباط با سازوکارهای داخلی قدرت در جمهوری اسلامی، خصوصاً قدرت ]آیتالله[ «خامنهای» ، رهبر کشور، و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»، مطرح میکند.برخی بسیاری پیروزی «روحانی» را به منزله شکست ]آیتالله[ «خامنهای» تعبیر کردهاند. شاید این نتیجه گیری درست از آب در آید ولی لزوماً نمیتوان این نتیجه گیری را صحیح فرض کرد. با این که رای دهندگان به وضوح مخالفت خود با سیاستهای ]آیتالله[ «خامنهای» را اعلام کردند- این امر در آرای پایین دو تن از یاران نزدیک به ]آیتالله[ «خامنهای»، یعنی «سعید جلیلی»، مذاکره کننده ارشد اتمی ایران و «علی اکبر ولایتی»، وزیر امور خارجه نمود داشت- ]آیتالله[ «خامنهای» با صدور مجوز رخ دادن چنین اتفاقی در واقع تلاش کرد تصویر شدیداً تخریب شده خود را کمی ترمیم کند.
تأثیر میان مدت و طولانی مدت پیروزی «روحانی» بر قدرت ]آیتالله[ «خامنهای» چندان مشخص نیست. در حال حاضر قدرتمندترین نهادهای ایران- که تعدادی از آنها عبارتند از «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» ، «نیروی بسیج»، «شورای نگهبان»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، «مجلس شورای اسلامی»، «قوه قضاییه»، «وزارت اطلاعات»، و بنیادهای مذهبی ثروتمند- توسط افرادی اداره میشوند که یا برگزیده رهبر هستند یا مورد حمایت و احترام علنی رهبر قرار دارند. تا آن جا که من اطلاع دارم یک مورد هم پیش نیامده که حتی یکی از این نهادها حتی به طور خیلی معتدلانه از ]آیتالله[ «خامنهای» انتقاد کرده باشند.
آیا این نیروها هم چنان به ]آیتالله[ «خامنهای» وفادار خواهند ماند، یا آنها حس کردهاند که قدرت رهبری سیاسی رهبر دیگر کم شده است؟ آیا نیروهای هم سو با دو رئیس جمهور پیشین، «هاشمی رفسنجانی» و «محمد خاتمی» ، که هر دو بر این باور بودند که قدرت اجرایی رهبر باید کمتر بشود، با پیروزی «روحانی» دوباره قدرت خواهند یافت؟ آیا «روحانی»، مثل سه رئیس جمهور پیشین، در طول زمان قدرت مطلقه ]آیتالله[ «خامنهای» را به چالش خواهد کشید؟
در چند سال گذشته این گمانه رواج بسیاری پیدا کرده که «سپاه پاسداران» توانسته نهاد روحانیت را در زمینه سیاست داخلی، نفوذ اقتصادی، مدیریت برنامه اتمی و موضوعات حساس سیاست خارجی مثل پرونده سوریه تحت شعاع قرار دهد. با وجود این امر جالب است که «روحانی» به سادگی از دو فردی که فرماندهان سابق سپاه بودهاند دفاع کرد (منظور از این دو فرد «محمد باقر قالیباف» و «محسن رضایی» است). این موضوع نگرانیها، چه از سوی جامعه و چه از سوی «خاتمی» و یا حتی هر دو آنان، درباره نقش رو به افزایش نظامیان در حیات سیاسی و اقتصادی ایران را انعکاس میدهد.
انتظارات از «روحانی» شدیداً بالاست. آزاداندیشانی که به امید تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی یا اجرای حقوق بشر در ایران به او رای دادند به احتمال زیاد ناامید خواهند شد. هر چند «روحانی» قول داده از آشتی ملی حمایت کند باید منتظر بمانیم و ببینیم آیا تلاش برای آزادی رهبران مخالف در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۹، «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی»، که هر دوی آنان سه سال است در حصر خانگی به سر میبرند، در الویت برنامههای او قرار دارد یا خیر.
رئیس جمهور ایران وجهه عمومی ایران در عرصه جهانی است. او نقش مهمی در ارائه دادن تصویر بینالمللی از کشور بازی میکند. این موضوع از آن جا اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم ]آیتالله[ «خامنهای» از سال ۱۹۸۹ تاکنون به خارج از کشور سفر نکرده است. از سوی دیگر «محمد خاتمی»، رئیس جمهور اصلاح طلب، با شعار «گفتگوی تمدنها» در عرصه بینالمللی شناخته میشود. و جهان «احمدی نژاد» را با نظریات تجدید نظر طلبانه او نسبت به هولوکاست و عوام فریبی به خاطر خواهد آورد. تصادفی نیست که در زمان «خاتمی» ایران از سانسور و فشارهای «شورای امنیت سازمان ملل» در امان ماند در حالی که در زمان ریاست جمهوری «احمدی نژاد» کشور شش مرحله تحریم اعمالی از سوی «سازمان ملل» را تجربه کرد.
با توجه به این که به احتمال زیاد «رهبر» حق وتوی خود را هم چنان خواهد داشت نباید انتظار داشت که «روحانی» بتواند مسایل عمیقاً ریشه دار سیاست خارجی جمهوری اسلامی، از جمله مخالفت با هژمونی آمریکا، مخالفت با موجودیت اسرائیل، و حمایت از متحدان مقاومتی هم چون «حزب الله»، «جهاد اسلامی فلسطین» و حکومت « اسد» در سوریه، را دچار تحول چشمگیر بکند. در واقع باید پذیرفت که نیروهای عمیقاً ریشه داری در ایران وجود دارد – که به نظر من ]آیتالله[ «خامنهای»، رهبر کشور، هم در همین دسته قرار دارد- که ۳ مخالفت با آمریکا و رد موجودیت اسرائیل را اجزایی غیرقابل تفکیک از نظام عقیدتی انقلاب ایران و آخرین ستونهای نمادین جمهوری اسلامی میدانند. «روحانی»، در اولین نشست خبری پس از انتخاب شدن به مقام ریاست جمهوری، حرف همیشگی ]آیتالله[ «خامنهای» را تکرار کرد. او گفت پیش شرط هر گونه رابطه ایران با آمریکا این است که واشنگتن تعهد دهد از دخالت در مسایل داخلی ایران دست بردارد. با توجه به این که ]آیتالله[ «خامنهای» تصور میکند بنگاههای سخن پراکنی فارسی زبان، سازمانهای غیردولتی بینالمللی حقوق بشر، و حتی هالیوود اهرمهای براندازی فرهنگی آمریکا هستند – برای ایجاد انقلاب نرم یا مخملی- قانع کردن او در این موضوع که سیاست آمریکا نه تغییر حکومت بلکه تغییر رفتار حکومت است تقریباً غیرممکن مینماید.
نکته دیگر این است که با این که مخالفت ]آیتالله[ «خامنهای» با آمریکا در پرتو مسایل عقیدتی قرار دارد، این مخالفت از تلاش برای حفظ و بقای خود هم نشئت میگیرد. ]آیتالله[ «خامنهای» در لایههای قدرت صعود کرده و توانسته این قدرت را در فضایی بسته حفظ کند. ایجاد روابط با آمریکا میتواند تغییرات غیرقابل پیش بینی را به وجود آورد که ممکن است به جای تحکیم قدرت او موجب تضعیف ]آیتالله[ «خامنهای» بشود. «ماکیاولی» گفته «هیچ کاری از این سخت تر، خطرناک تر و نامطمئن تر از حیث موفقیت نیست که در شرایطی که موضوعاتی کاملاً جدید وارد میشوند رهبری امر را به دست بگیری».
به نظر میرسد تمرکز اولیه «روحانی» بر پرونده اتمی باشد. او با این مسئله آشنایی نزدیک دارد چرا که قبلاً سمت مذاکره کننده ارشد اتمی ایران را بر عهده داشته است. بر خلاف «جلیلی» ، مذاکره کننده اتمی فعلی ایران که از نظر عقیدتی بسیار سخت موضع است، گروه مذاکراتی قبلی «روحانی» - متشکل از دیپلماتهای ایرانی «جواد ظریف»، «حسین موسویان»، و «سیروس ناصری»- همگی در آمریکا تحصیل کرده بودند، از پیش زمینهای از طبقه بازرگان میآمدند و با ارتباطات تقویت شده با واشنگتن موافق بودند.
«روحانی» ، مثل «رفسنجانی»، به گروهی در تهران تعلق دارد- که گاهاً با عنوان «محافظه کاران عمل گرا» به آن اشاره میشود- که به موازین جمهوری اسلامی الزام کامل دارند ولیا صلاح اقتصادی را بر عقاید انقلابی اولویت میدهند. «روحانی» در یکی از مناظرات انتخاباتی گفت "خوب است که سانتریفیوژها بچرخند به شرطی که زندگی و معیشت مردم هم بچرخد". این گفته در تضاد با مواضع ]آیتالله[ «خامنهای» قرار دارد که گفته است سازش بر سر موازین انقلاب میتواند به نابودی نظام منجر شود، درست همان طور که رفتار جریان اصلاح طلب «پرسترویکا» موجب نابودی اتحاد جماهیر شوروی شد.
جدا از تفاوتهای فلسفی بر سر راه حفظ جمهوری اسلامی، «روحانی» برای مانور سیاسی فضای کمی خواهد داشت چرا که ]آیتالله[ «خامنهای» هم چنان معتقد است سازش زیر فشار ضعف کشور را نشان میدهد و موجب میشود فشارهای بیشتری به کشور وارد شود.
ایران هم چنان بر مسایل کلیدی چالش برانگیز سیاست خارجی آمریکا از جمله سوریه، افغانستان، عراق، بحران اسرائیل و فلسطین، تروریسم، امنیت انرژی، و شاید از همه مهم تر گسترش تسلیحات اتمی تأثیر چشم گیری دارد. هر چند دو طرف در برخی مسایل – مثل مسئله افغانستان و تروریسم، خصوصاً ترس مشترک از افراط گرایی مسلمانان سنی- منافع مشترکی دارند در بعضی موضوعات دیگر- مثل موجودیت اسرائیل و حکومت «اسد» بر سوریه- ایران و آمریکا با هم رقابتی سخت و بی نتیجه دارند که به نظر بعید میرسد در دوران ریاست جمهوری روحانی تغییر بکند.
لیکن حتی در این شرایط از لحاظ راهبردی و تاکتیکی معقول است اگر دولت «اوباما» تلاش صادقانهای برای آغاز روند گفتگو و اعتماد سازی با تهران داشته باشد. اگر شکاکانی مثل من اشتباه کرده باشند و ]آیتالله[ «خامنهای» واقعاً قصد داشته باشد با رویکردی بازتر مسئله اتمی را با «۱+۵» بررسی کند- این امر شامل سازشهای معنی دار اتمی در قبال کاهش تحریمها میشود- این امر به نفع آمریکا و منافع امنیت ملی این کشور خواهد بود.
اگر دولت «اوباما» تلاش نظم یافته دیگری را برای تعامل با ایران آغاز کند و باز هم شکست بخورد دیگر مطمئن خواهیم شد که بازیگر سر سخت مسئله نه واشنگتن بلکه تهران است. تلاشهای بی سابقه ولی بدون بازخورد «اوباما» در قبال تهران موجب شد ائتلافی متنوع و قوی در سطح بینالمللی علیه ایران تشکیل شود که این دستاورد از همه آن چه «بوش» توانسته بود به دست بیاورد بیشتر است.
لازم است واشنگتن، ورای موضوع تحریم اقتصادی، به راهی برای تسهیل تغییرات سیاسی با ایران با نگاهی خلاقانه فکر کند. ایران از جمله معدود کشورهای خاور میانه است که در آن منافع راهبردی آمریکا و تعهدات این کشور به موازین مردمسالارانه با هم همراستا هستند و تناقضی بین آنها وجود ندارد. بر خلاف این شرایط در مورد کشورهای عربی حاکم است. دولتهای عرب نماینده آمریکا در جهان عرب، برای مثال، قدرت آن را دارند که نظامهای سیاسی را بر سر کار بیاورند که نرمش و تحمل کمتری داشته باشند و نسبت به شرایط حاضر به منافع آمریکا توجه کمتری بکنند. ولی یک دولت نماینده آمریکا در ایران میتواند تحمل سیاسی و اجتماعی بیشتری به وجود آورد و همکاری عملی بهتری با واشنگتن ایجاد کند.
در این شرایط یک اولویت مهم برای واشنگتن این است که سیاستهایی در پیش بگیرد که انتقال ایران به یک دولت نماینده را تسریع کند و بر سر راه آن سنگ نیندازد. در این دولت نماینده تمامی شهروندان- از جمله اقلیتهای مذهبی، غیرمذهبیها و زنان- میتوانند هر کدام به طور بالقوه یک رئیس جمهور باشند. بهترین راه برای دست یابی به این هدف این است که توان دولت ایران در کنترل اخبار، اطلاعات و ارتباطات را کاهش دهیم.
نقش کنگره آمریکا در این میان بسیار پررنگ است. مطالعات تجربی و شواهد و حکایتها نشان میدهد که بیشتر مردم ایران بیش از هر منبع دیگر از تلویزیون اخبار را میگیرند. از این حیث تلویزیونهای ماهوارهای مهمترین وسیله ایرانیان برای دست یابی به اخبار بیطرفانه و اطلاعات بدون سانسور و کنترل دولت است.
متأسفانه «شبکه خبری فارسی صدای آمریکا» در این زمینه به شکل ناامید کنندهای بد عمل کرده است. در حالی که تلویزیون فارسی «بی. بی. سی» تنها پس از چند سال از تاسیس توانسته به مهمترین منبع اخبار قابل اعتماد برای ایرانیان تبدیل شود- این شبکه نقشی مهم در آگاه سازی مردم در جریان انتخابات سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۳ بازی کرد- «صدای آمریکا» به دلیل سوء مدیریت، غیرحرفهای بودن و تولیدات غیراستاندارد دچار مشکلاتی شده است.
مثل جمهوری اسلامی، مشکلات «شبکه خبری فارسی صدای آمریکا» هم نمیتواند با چند تغییر در سطح پرسنل ارشد حل شود و به تغییرات اساسی تری نیاز دارد. تقریباً تمام افرادی که برنامههای «صدای آمریکا» را از نزدیک تعقیب کردهاند به چنین نتیجهای رسیدهاند که جلب استعدادهای روزنامه نگاران زبده و ساختن برنامههای تلویزیونی مدرن، خلاق و فارسی زبان در شرایط محدود کننده دولت آمریکا به آسانی ممکن نیست.
آن چه برای «شبکه خبری فارسی زبان صدای آمریکا» نیاز است این است که از محدودیتهای «صدای آمریکا» خارج شود و با مشارکت دولتی- خصوصی اداره شود. همین اتفاق در مورد «بی. بی. سی» هم رخ داده است. «صدای آمریکا» باید توسط دولت آمریکا حمایت شود ولی بیش از بوروکراتهای دولتی توسط حرفهای های رسانه اداره گردد. این امر مستلزم بودجهای بیشتر از میزان کنونی بودجه «صدای آمریکا» نیست. با هزینهای کمتر از یک جت جنگی «اف. ۱۵» میتوانیم نقشی مهم در آگاه سازی دهها میلیون ایرانی که مشتاقند کشورشان از انزوای بینالمللی خارج شود بازی کنیم.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی ایران هستهای