چشم انداز تحولات خاورمیانه در گفتگو با دکتر سعد الله زارعی:
نامهای که اخیرا اوباما برای رهبرانقلاب فرستاد واقعا نامهای پر از ذلت بود/ مساله آمریکاییها در منطقه داعش نیست بلکه انقلاب اسلامی است
19 آذر 1393 ساعت 13:31
دکتر سعد الله زارعی در خصوص اقدامات آمریکایی ها در برخورد با داعش در عراق گفت: آمریکاییها به هیچ وجه امکاناتی را که در خلال سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ در اختیار داشتند، دیگر در اختیار ندارند. در آن سالها آنها ۳۰۰ هزار نیروی نظامی در عراق داشتند. تعداد نیروهای آمریکایی مستقر در عراق، امروز به چند هزار تن هم نمیرسد. اگر فرض بگیریم، آمریکاییها دوست دارند سر به تن داعش نباشد، توانایی تحقق چنین آرزویی را ندارند.
به گزارش خط نیوز ، مشروح مصاحبه دکتر زارعی که در پاسدار اسلام منتشر شده است در ادامه می خوانید:
آقای دکتر! عدهای در سوریه به نام مبارزه با حکومت بشار اسد، سلاح آمریکایی در دست گرفتند و با حمایت سیاسی و مالی غربی- عربی، امروز به هر حال بر بخشی از خاک سوریه و عراق تسلط دارند. از طرف دیگر با شکل گیری ائتلاف آمریکا ضد داعش، بحث همکاری یا عدم همکاری جمهوری اسلامی ایران با این ائتلاف از سوی افراد مختلف مطرح شده. به نظر جنابعالی آیا اساساً میتوان با کسانی که خود روزی داعش را به وجود آوردند، علیه داعش همکاری کرد؟
آخرین اظهار نظر آمریکایی ها درباره داعش این بود که سیاستشان بر مبنای از بین بردن این گروه نیست بلکه معتقدند داعش را باید مدیریت کرد. در طول سالهای گذشته به ویژه از سال ۲۰۰۳ تا امروز، سیاست آمریکا همواره در این چارچوب قرار داشته است.
این مساله میتواند دو دلیل داشته باشد. اول اینکه آمریکاییها توان از بین بردن داعش را ندارند؛ این اظهار نظر آمریکاییها را نیز میتوان دليلي بر ناتوانی آنها در از بین بردن داعش دانست. بزرگترین شواهد و قرائن در این زمینه آن است که آنها از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ در عراق با این گروه میجنگیدند ولی موفق نبودند.
داعش در آن زمان ۱۰ درصد از توان امروز خود را هم از نظر نیروی انسانی، تسلیحات، مناطق تحت کنترل، پشتیبانیهای منطقهای و جهانی نداشت. آمریکا در آن مقطع در مبارزه با داعش بیش از ۴ هزار نفر کشته و بیش از ۱۵ هزار نفر زخمی داد. هنوز هم تعداد زیادی از نیروهای آمریکایی که به عراق آمده بودند، ناپدید هستند و این افراد را باید به لیست قربانیان اضافه کرد. آمریکاییها در آن مدت نتوانستند داعش را مهار کنند و امروز میبینیم که داعش بالاخره مناطقی را در کنترل خود دارد و علاوه بر امکان تجاری، از حمایت سیاسی قدرتمندی نیز برخوردار است. داعش به واسطه غارت پادگانها در عراق و سوریه، تجهیزات سنگینی در اختیار دارد و از کمکهای جدی عربستان، ترکیه و قطر برخوردار است.
چگونه آمریکایی ها امروز می خواهند با جریانی که حدود ۲۰۰هزار کيلومتر مربع از خاک عراق و سوریه را در سیطره دارد، برخورد کند؟ نکته مهم این است که آمریکاییها به هیچ وجه امکاناتی را که در خلال سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ در اختیار داشتند، دیگر در اختیار ندارند. در آن سالها آنها ۳۰۰ هزار نیروی نظامی در عراق داشتند. تعداد نیروهای آمریکایی مستقر در عراق، امروز به چند هزار تن هم نمیرسد. اگر فرض بگیریم، آمریکاییها دوست دارند سر به تن داعش نباشد، توانایی تحقق چنین آرزویی را ندارند.
دلیل دوم این است که بگوییم آمریکاییها محو داعش را به نفع خود ارزیابی نکرده و مساله خودشان نمیدانند. آنها مساله دیگری دارند و داعش هم مساله دیگری دارد. باید دقت داشته باشیم که نه داعش درگیر مسالهای به نام آمریکا و نه آمریکا درگير مسالهای به نام داعش است بلکه برعکس آنان با دشمن مشترک يعني جمهوری اسلامی ایران مسئله دارند.
میخواهم بگویم داعش و آمریکا در سوریه و عراق به نقطه مشترکی به نام دشمنی با جمهوری اسلامی رسیدهاند و در دشمنی آنها با ایران تردیدی نیست. از طرف دیگر آمریکاییها اصلاً تردید ندارند که مساله اصلیشان انقلاباسلامی است.
داعش، النصره، احرارالشام و امثال آنها مانند ابرهایی هستند که با نسیمی وارد منطقه شده و با نسیم دیگری از آن خارج میشوند. این گروهها عاملی برای نگرانی آمریکا یا ایران نیستند اما انقلاب اسلامی و مقاومت یک حقیقت فراگیر، گسترده، با انرژی و پرجاذبه است.
داعش نتوانست تسلط خود را بیش از چند ماه بر استانهای صلاحالدین و الانبار عراق یا در سوریه کنترل خود را بر حلب، حمص، ریف حفظ کند.
امروز جغرافیای داعش در سوریه به ۲۵ درصد رسیده در حالی که سال گذشته بر ۷۵ درصد از این کشور تسلط داشتند؛ تا چهار ماه پیش هم بیش از نیمی از عراق در اختیار داعش بود. استانهای الانبار، صلاحالدین، نینوا و دیاله، خردادماه سال جاری به اشغال داعش درآمد که ۶۰ درصد از خاک عراق را شامل می شود ولی امروز این میزان به حدود ۲۰ درصد رسیده است.
این مساله نشان میدهد که داعش قدرت بزرگی نیست و نمیتواند مسالهای جدی برای ما باشد بعلاوه اینکه داعشیها دشمنان خانگی هستند. دشمن خانگی، دشمن خانگی دارد و نیازی به آمریکا نیست بلکه اهالی خانه چه آمریکا بخواهد و چه نخواهد این کار را انجام میدهند.
دولتهای عراق و سوریه چه آمریکا موافق باشد و چه مخالف، در جهت تضعیف داعش و برچیدن آن قدم بر میدارند.
بدون تردید مسالهی آمریکاییها در منطقه، مسالهای بسیار فراگیرتر از داعش یعنی انقلاب اسلامی است که حیات رژیم صهیونیستی را به طور جدی تهدید میکند. طی ۱۰ سال گذشته هر روز صهیونیستها زیر آتش گلولهها و نگاههای تند امنیتی جمهوریاسلامی بودهاند.
نتانیاهو که هرازگاهی صحبت از حمله به ایران می کند، هر روز زیر حملات جمهوری اسلامی است. امروز در کرانه باختری، غزه و حتی سرزمینهای ۱۹۴۸ گلولههای جمهوری اسلامی وحشت اسرائیلیها را برانگیخته در حالی که آنها فقط تهدید کردند که ما فلان جا را میزنیم و هیچ کاری هم نتوانستهاند بکنند.
چند روز پیش سالگرد شهادت شهید حاج حسن طهرانی مقدم است که تمام ظرفیت خود را صرف مبارزه با اسرائیل کرد و توانست آن را به ذلت بکشاند. این جمهوری اسلامی ایران است که آمریکا را در منطقه میترساند و نه داعش و بنابراین مساله اصلیشان نیز ما هستیم.
نکته این است که آمریکاییها نمیتوانند در برخورد با جمهوری اسلامی راحت و ساده برخورد کنند. برخورد با داعش راحت است. به راحتی میتوان آنها را بمباران کرد، حسابهای بانکیشان را مسدود کرد؛ خواستار قطع کمکهای عربستان، قطر و ترکیه شد و از MI-۶ انگلیس و CIA خواست تا به این گروه اطلاعات ندهند اما در برخورد با جمهوری اسلامی هیچ یک از این کارها را نمیتوان انجام داد.
اگر سعودیها بخواهند علیه ایران کاری بکنند، هیچ اقدامی نمیتوانند انجام دهند. آنها نمیتوانند جمهوری اسلامی را تهدید امنیتی، اقتصادی، سیاسی و .. بکنند. آن اندازه که ایران در عربستان امکان اثرگذاری دارد، سعودیها در ایران امکان اثرگذاری ندارند. مثلاً اگر مذهب، مبنای یک سلسله فعل و انفعالات باشد، در عربستان حدود ۳۸ درصد مردم شیعه هستند یعنی الشرقیه، با ۴.۵ میلیون شیعه، سه میلیون شیعه زیدی در استانهای عسیر و نجران، ۸۰۰ هزار اسماعیلی در جیزان که در مجموع بیش از هفت میلیون نفر میشوند.
جمعیت عربستان ۱۹ میلیون نفر است ولی به دروغ میگویند ۲۸ میلیون جمعیت داریم. ۹ میلیون نفر دیگر کارگران خارجی هستند که در عربستان سعودی کار میکنند. سعودیها ادعا میکنند شیعیان ۱۰ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند ولی به راحتی میتوان اثبات کرد که حدود ۳۸ درصد از جمعیت آنها شیعه هستند.
شیعیان عربستان به جمهوری اسلامی گرایش دارند. از صعده در يمن که مقر شیعیان حوثی است تا عسیر، جیزان، نجران و الشرقیه همه به یکدیگر متصل هستند و این مناطق از طریق بحرین و بصره در نهایت به طور کاملا پیوسته و پشت به هم داده به ایران وصل میشوند.
این زنجیره به عنوان یک امکان بزرگ در اختیار جمهوری اسلامی است. ما نه تنها نجابت کرده و از روشهای غیرقانونی استفاده نمیکنیم بلکه به طور دائم طرفداران خودمان را به خویشتنداری دعوت میکنیم اما اگر تصمیم بگیریم مقداری این زنجیره را تکان دهیم، کاخ ملک عبدالله ویران میشود. البته سیاست جمهوری اسلامی دخالت در عربستان سعودی نیست. از طرف دیگر اگر عربستان بخواهد در ایران کاری بکند، از هیچ امکانی برخوردار نیست و هیچ نقطه اتصالی با ایران ندارد.
ترکیه نیز وضعیت مشابهی دارد. ۲۳ میلیون نفر از جمعیت ترکیه یعنی در حدود ۲۸ تا ۳۰ درصد را علویهای ترک، عرب و کُرد تشکیل میدهند. علویان ترکیه به دلیل سیاستهای ضد سوری اردوغان، امروز با دولت این کشور مانند کارد و پنیر هستند؛ آنان خود را به هر حال صاحب حکومت سوريه میدانند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی در میان کردهای ترکیه نیز به شدت نفوذ دارد و آنها بنا به دلایل مختلف بیشتر از هر کشور دیگری حس دوستی و صمیمیت با ایران دارند. ما اگر بخواهیم این زنجیره اجتماعی را در ترکیه به حرکت درآوریم، میتوانیم، ولی ترکیه متقابلاً از چنین امکانی برخوردار نيست.
ترکهای ایران شیعه هستند و در ایران آنها با نژاد ترک شناخته نمیشوند بلکه با تشیع شناخته میشوند. همچنین سهم ترکها در امنیت و استقرار جمهوری اسلامی ایران بسیار بالاست. در زمان انقلاب بعد از قم، تبریزیها قیام کردند و امروز ترکها بیشترین سهم را در حاکمیت دارند و همیشه حس میکنند در راس نظام قرار دارند و نظام را از خودشان میدانند.
بنابراین اردوغان نمیتواند زنجیره ترک را در ایران به حرکت در بیاورد زیرا هم جنس خودش نیست ولی علویهای ترکیه همجنس ما هستند. از اينرو آمريکا نمیتواند با چند توافق با همسایگان ايران یا چند برنامه امنیتی، ایران را به کنترل درآورد زیرا ایران تمامی علل و عوامل منطقهای و فرامنطقهای را در خود هضم میکند.
نامهای که اخیرا اوباما برای رهبر معظم انقلاب فرستاد واقعا نامهای پر از ذلت بود زیرا آمريکا در منطقه به ما نیاز دارد. گرفتاریهایی بزرگی که در پروندههای منطقهای برای آنها پیش آمده، نشان میدهد جمهوری اسلامی یک جریان قوی و غیرقابل تسخیر است.
یکی از سوالاتی که ذهن بسیاری از افراد را به خود مشغول کرده این است که جریان فکری که در پس اقدامات داعش قرار دارد چیست؟ آنها به کدام یک از جریانهای فکری اخوان یا وهابیت نزدیک هستند؟
داعش یک جریان شتر، گاو و پلنگ یا بهتر بگویم یک جریان رنگارنگ متنوعی است. بنیانگذار داعش در حقیقت بعثیهای عراق بودند ولی نام آن در ابتدا «توحید و جهاد» بود. زمانی که در سال ۲۰۰۳ حکومت صدام ساقط شد، بعثیها و شخص طه یاسین رمضان که معاون صدام حسین بود، با استفاده از امکانات گستردهای که ملک عبدالله اردن در اختیار آنها گذاشت و با همکاری «ابومصعب الزرقاوی» این جریان شبه مذهبی را ایجاد کردند. این گروه بیشتر در استانهای دیاله و الانبار با آمریکاییها درگیر بود. بنابراین پایه و فلسفه سیاسی داعش را بعثیها تنظیم کردند.
نکته مهم دیگر این است که یک حس ضد آمریکایی قوی و سابقه دار در منطقه ما وجود دارد. این احساس در بین کشورهای سُنی مذهب، بسیار غلیظتر است زیرا به اندازهای که اهل سنت طی ۱۰۰ سال گذشته مزه تلخ استعمار و اشغال را از غربیها چشيدهاند، شیعه نچشيده است.
عراق، پاکستان، عربستان، الجزایر یا هر کشور دیگر عربی منطقه مدتهای طولانی تجربه اشغال یا استیلای کمپانی هندشرقی یا سایر سازمانهای غربی را تجربه کردهاند. البته به دلیل وجود حکومتهای نالایق، ایران نیز در دورههای قاجار و پهلوی از فشار غربیها بی نصیب نبوده اما این فشارها قابل مقایسه با استعمار کشورهای منطقه نیست.
در حالی که شما وقتی سابقه و تاریخ فلسطین را مطالعه می کنید، می بینید فلسطین از ۱۸۲۰ تا سال ۱۹۴۸ و تاسیس اسرائیل تحت سیطره انگلیس بود. بعد از آن نیز تحت سیطره صهیونیستها قرار گرفت. بنابراین احساسات ضد آمریکایی در منطقه ما بسیار بالاست و این انگیزه به داعش کمک میکند تا به نام مبارزه با آمریکا و غرب که البته یک عنوان دروغینی است، بتوانند از ملیتهای مختلف نیرو جذب کنند.
سوالی که در اینجا مطرح میشود آن است که اساسا چه تعداد از نیروهای داعش که گفته میشود ۲۰۰ هزار نفر هستند، براساس اعتقادات خود مبارزه میکنند؟
همه اعضای داعش گرایش مذهبی ندارند. فکر میکنم بین ۲۰ تا ۳۰ درصد نیروهای داعش که عمدتاً نیز عراقی و سوری هستند از روی اعتقاد عضو این گروه شده و اعتقاد دارند که علیه غرب و به نفع اسلام فعالیت دارند.
مساله دیگر این است که داعشی ها خیلی بر روی عصبیت و مسائل قومی تاکید دارند لذا با قبایل مختلف در عربستان، عراق و اردن وارد صحبت میشوند که حکومت حق شماست و به ما بپیوندید تا با کمک هم حکومتها را ساقط کنیم. در عراق به «شمرها» که طایفهای بزرگ هستند و گستره آنها از عربستان تا اردن است، گفتند که حکومت حق شماست.
داعش تلاش میکند رگهای قومی و عشیرهای را در کشورهای عربی فعال کند. ضمن اینکه به دلیل جریان ملیگرایی و بحث ماجرای تشکیل ملت – دولت ها در منطقه توسط غرب، عشیرهها و قبیلهها همیشه زیر ستم پادشاهان قرار گرفتند. داعش بر روی عقدههای فروخفته عشیرهای و قبیلهای سرمایه گذاری گستردهای کرده است.
در عربستان تمام عشیرهها و قبیلهها حتی قبیلهای که نقش کلیدی در روی کار آمدن آل سعود داشت، سرکوب شدند. قبیله عتيبه نقش اصلی را در حاکمیت ملک عبدالعزیز بنیانگذار عربستان سعودی داشت ولی همین قبیله توسط ملک عبدالعزیز سرکوب و رییس آن اعدام شد.
یک جنبه دیگر داعش، قدرت طلبی است. به هرحال داعش مدعیاست به نام خلافت اسلامی قصد دارد حکومت مقتدر بنی عباس را احیا کند و قدرت محورهایی که در جهان اسلام دارای سرخوردگی بودند، دور آنها جمع شدهاند.
البته باید بگویم پروژه داعش خیلی زود دوران افول خود را شروع کرد و لذا سخنان بنده عمدتاً ناظر به شرايط سه ماه یا چهار ماه قبل است و امروز تا حد زیادی روند گرايش به اين گروه فروکش کرده است.
اشاره کردید که گستره تحت حاکمیت داعش در سوریه به ۲۵ درصد کاهش پیدا کرده است. از سوی دیگر میبینیم که عربستان تعدادی از نیروهای ارتش آزاد یا جیش الحر را جذب و در حال آموزش آنهاست تا بار دیگر به سوریه اعزام کند. بنظر شما دورنمای بحران سوریه به چه سمتی خواهد رفت؟
ارتش آزاد یا جیش الحر بدنامترین جریان مخالف اسد در سوریه است زیرا مبارزه با حکومت را بدون اینکه مخفی کند، تحت حمایت خارجی انجام میدهد. ارتش آزاد در کنفرانسهای مختلف معارضین سوری با آمریکاییها، انگلیسیها و سعودیها جلسات مشترکی دارد که از رسانهها منتشر میشود؛ اين گروه تصور میکند انتشار این تصاویر عاملی برای قدرتش است اما این در حالی است که مردم سوریه، غیرتمند هستند.
سوریه تنها کشور عربی است که همچنان بعد از جنگ ۱۹۶۷ مقاومت در برابر اسرائیل را ادامه داده و هنوز ارتش این کشور در حالت آماده باش قرار دارد. مقابله با تهاجم خارجی در روح و جان مردم سوریه نهادینه شده بنابراین طبیعی است که جیش الحر یا به تعبیری ارتش آزاد منفورترین گروه معارض در بین مردم سوریه باشد.
تردیدی ندارم که ارتش آزاد فارغ از اینکه چه تعداد نیرو داشته باشد، قادر نیست حکومت را در سوریه بدست بگیرد. به نظر من ارتش آزاد یکی از کمشانسترین گروهها برای تبدیل شدن به آلترناتیو اسد است.
باید توجه داشته باشیم که ارتش آزاد و آقای احمد الجربا برخلاف جبهه النصره یا داعش، جریانی سکولار و لائیک است. اگر لائیک بودن یک ارزش برای بدست گرفتن حکومت است، دولت سوریه در حال حاضر لائیک است. شخص بشار اسد، ارتش و دولت وی و همچنین جریان علوی حاضر در استانهای لاذقیه و طرطوس لائیک هستند. بنابراین لائیک بودن نمیتواند در جامعه سوریه جنبش و انگیزه ایجاد کند.
مساله دیگر آن است که ارتش آزاد اهل مبارزه نیست و وقتی به صفوف آنها نگاه میکنید، فکر میکنید که مثلاً برای ميهمانی آمدهاند و قرار است در هتلها از نیروهایشان پذیرایی شود. ارتش آزاد در میدان عمل به جز مناطقی که یک چتر امنیتی برای آنها ایجاد شده باشد، نمیتواند حضور پیدا کند.
ارتش آزاد در دو منطقه سوریه حضور دارد؛ اول منطقهای جنگلی در ادلب در شمال غرب سوریه که از چتر امنیتی ترکیه برخوردار است. این منطقه موقعیت استراتژیکی ندارد و اگر سالها نیز در اشغال ارتش آزاد باشد، هیچ تاثیری بر روی دمشق ندارد. زیرا ادلب در شمال به علویان استان اسکندرون ترکیه و در جنوب به علویهای لاذقیه وصل میشود بنابراین ارتش آزاد در ادلب در محاصره علویهاست.
منطقه دیگری که در اختیار ارتش آزاد قرار دارد در قنیطره در نزدیکی بلندیهای جولان است. ارتش آزاد علاوه بر استفاده از چتر امنیتی اسرائیل به سرزمینهای اشغالی رفت و آمد دارد. البته منطقه تحت کنترل آنها بزرگ نیست و در ماههای گذشته نتوانستهاند حتی یک متر بر مناطق تحت سیطره خود بیافزایند.
به نظر من ارتش آزاد گروهی فانتزی است که هیچ تهدیدی علیه بشار اسد محسوب نمیشود. برخلاف آنها نیروهای داعش و جبهه النصره نیروهایی با تجربه، کارآموخته و جنگ دیده هستند.
تعداد نیروهای ارتش آزاد چند نفر است؟
اطلاع دقیقی از تعداد آنها ندارم اما شاید در تمام سوریه کمتر از ۱۰ هزار نفر باشند. نکته این است که نیروهای ارتش آزاد، کیفیت ندارند و شاید ۲۰ نفر از آنها از نظر توان نظامی، امنیتی و تحرکی برابر با یک نیروی داعش یا جبهه النصره باشند.
گرچه آمریکاییها به طور دائم در حال تولید نیرو برای آنها هستند اما هیچ فایدهای ندارد.
ارزیابی شما از تغییر و تحولات سیاسی در عراق و انتقال قدرت از آقای مالکی به آقای العبادی چیست؟ این انتقال قدرت چه تاثیری بر عراق دارد و چه تاثیری می تواند بر منطقه بگذارد؟
مساله جالب این است که این بار انتقال قدرت در عراق بسیار زودتر از آن زمانی که همه پیشبینی میکردند، اتفاق افتاد. پرونده عراق در این بخش پرونده پیچیدهای بود. براساس قانون گروهی که بیشترین تعداد کرسیها را بدست آورده بود، نخست وزیر را انتخاب میکرد و نوری مالکی تنها کسی بود که میتوانست نامزد نخست وزیری را معرفی کند.
پارلمان عراق ۳۲۸ کرسی دارد و حزب الدعوه با محوریت نوری مالکی ۹۱ کرسی را بدست آورده بود. ائتلاف دولت قانون که متشکل از حزب الدعوه و گروههای همسو با آن بود، در مجموع ۱۲۰ کرسی پارلمان عراق را بدست آورده بود.
این در حالی بود که مسعود بارزانی حدود ۳۰ کرسی، جلال طالبانی ۲۵ کرسی، مجلس اعلای اسلامی و جریان صدر هریک به تنهایی کمتر از ۳۰ کرسی و گروههای سُنی نزدیک به ۲۲ کرسی بدست آورده بودند.
از طرف دیگر، در ائتلاف دولت قانون و حزب الدعوه، نامزدها بیشتر از آنکه حزبی باشند، کاندیداهای غیرحزبی بودند یعنی شخصیتهای مرتبط با نوری مالکی که عضو حزب الدعوه هم نبودند، توانسته بودند رای بیاورند. بنابراین از ۹۱ کرسی فهرست دولت قانون تنها تعداد ۲۴ کرسی متعلق به حزب الدعوه میشد و سایر کرسیها در اختیار کسانی قرار داشت که ورودشان به پارلمان به شخص نوری مالکی مربوط میشد.
روند گذشته تعیین نخست وزیر در عراق نیز نشان میداد که در کمتر از پنج ماه دستیابی به توافق انجام نمیشود. انتخاب اول و دوم نوری مالکی برای نخست وزیری نیز هریک بیش از پنج ماه طول کشیده بود.
با اینکه نوری مالکی جايگاهي منحصر بفرد در تعیین نخست وزیر داشت اما در میان شیعیان عراق، اجماعی برای تغییر دولت وجود داشت. جریان صدر، مجلس اعلای اسلامی و شخصیت های شیعه تمایل داشتند که دولت تغییر کند.
شخص نوری مالکی بر حق خود برای تعیین نخست وزیر تاکید میکرد و همه تحلیلگران پیش بینی میکردند که حل این پرونده بیش از شش ماه زمان لازم دارد. حتی برخی با بدبینی میگفتند دولت عراق ناچار خواهد شد تا انتخابات را ابطال کند؛ آنان آینده تاریکی را برای این کشور پیش بینی میکردند.
در گذشته گروههای شیعه به یکدیگر نزدیکتر بودند اما در سال ۹۳ از هم دور شده بودند بنابراین طبیعی بود که انتخاب نخست وزیر در عراق با تاخیر زیادی مواجه شود ولی با کمال ناباوری انتخاب نخست وزیر این بار طی دو ماه و با سهولت صورت گرفت.
این مساله چگونه اتفاق افتاد، این مهم است و سوالی است در دنیا که این پروسه پیچیده چگونه طی دو ماه به سرانجام رسید و درگیری پیش نیامد و انتخابات مخدوش نشد و هم آقای نوری مالکی حفظ شد و هم سیستم امروز با شادابی به کار خود ادامه میدهد؟ نیروهایی که قبلا نوری مالکی را حمایت میکردند، همه امروز در حال حمایت از حیدر العبادی هستند.
راز مطلب در این است که شیعههای عراقی، طی سالهای گذشته به یک اصولی رسیدهاند و اصل اول آنها این است که باید حمایت جمهوری اسلامی را به همراه خودشان داشته باشند و اگر همراهی جمهوری اسلامی را نداشته باشند، دچار بحرانهای بسیار وحشتناکی میشوند.
مجلس اعلا، صدریها، حزب الدعوه و گروه های دیگر، شخصیتهای مذهبی، شخصیتهای سیاسی همهشان به این مساله اذعان دارند و توجه دارند که بدون حمایت و کمک جمهوری اسلامی، قادر نیستند انسجام و اتحاد خود را حفظ کنند. بنابراین آنها به خیراندیشی جمهوری اسلامی باور و تکیه دارند.
مساله دوم هم اقدامات داعش و تهدیدی بود که در فضای عراق به وجود آوردند. اقدامات داعش تاثیر عمدهای در کنار گذاشتن اختلافات شیعه در عراق داشت.
آقای ابراهیم جعفری نقل میکردند که وقتی بحث نخست وزیری در عراق به یک بن بستی رسیده بود، از سوی گروههای شیعه مامور شدند تا به ایران آمده و با رهبر معظم انقلاب مشورت کنند و نظر حضرت آقا را در این زمینه بگیرند. ایشان میگوید من قبل از اینکه به تهران بیایم، دیداری با آیتالله سیستانی داشتم و به ایشان اطلاع دادم که من از طرف گروههای شیعه میخواهم به ایران بروم تا در مورد نخست وزیری مشورت کنم و نظر آیتالله خامنهای را در این خصوص بگیرم.
ایشان نقل میکردند که آیت الله سیستانی فرمودند که بسیار خوب است و بروید و بپرسید که نظر حضرت آقا چیست. آقای جعفری می گویند که به آیت الله سیستانی عرض کردم، من چون تجربه دارم می دانم که ما به محض اینکه به حضرت آیت الله خامنه ای بگوییم نظر شما چیست؟ ایشان بلافاصله می پرسند نظر آیت الله سیستانی چیست و بدون نظر شما بعید است که آیت الله خامنه ای نظر بدهند.
ایشان نقل میکنند آیت الله سیستانی فرمودند حالا که این طور شد، نظر من این است که دولت تغییر کند و ما با یک انرژی جدیدی وارد فضای حکومت عراق شویم زیرا به یک انرژی جدید و خون جدیدی نیاز است و ما فکر میکنیم دولت باید تغییر کند ولی پیشنهاد من این است که آقای نوری مالکی جای خود را به یکی دیگر از اعضای برجسته حزب الدعوه بدهد یعنی نخست وزیر از حزب الدعوه باشد ولی شخص آقای مالکی نباشد.
آقای جعفری می گوید که وقتی خدمت حضرت آقا رسیدم، به ایشان عرض کردم نماینده گروههای عراقی هستم و برای موضوع نخست وزیری خدمت شما رسیدم. حضرت آقا طبق رسم مالوف پرسيدند نظر آیتالله سیستانی چیست؟ ایشان میگوید نظر آیتالله سیستانی را با جزییات برای حضرت آقا گفتم. آیتالله خامنه ای فرمودند نظر بسیار درستی است و شما همان نظر آیتالله سیستانی را عمل کنید و ما هم از نظر ایشان پشتیبانی میکنیم.
در نهایت جمعبندی آقای مالکی پذیرش نظر آیتالله سیستانی و حضرت آقا میشود و لذا مساله نخست وزیری عراق با سهولت حل و آقای حیدر العبادی که نفر دوم حزب الدعوه بود جایگزین آقای نوری مالکی که نفر اول بود شد. این موضوع تجربه بسیار خوبی بود و حد نفوذ مرجعیت شیعه و حد نفوذ حضرت آقا و جمهوری اسلامی را در عراق نشان داد.
آقای رییس جمهور در سازمان ملل گفتند که اگر مساله هستهای با آمریکا و ۱+۵ حل شود، میتوانیم درباره داعش با واشنگتن همکاری کنیم. ارزیابی شما از این مساله چیست؟
ماجرای داعش ماجرایی امنیتی است و مربوط به اقتدار جمهوریاسلامی در سطح منطقهای و بینالمللی میشود. این مساله موضوعی نیست که یک رییس جمهور بتواند وارد آن شده، تصمیم بگیرد و تعیین تکلیف کند.
کانونهای تخصصی عالی نظام در این زمینه وارد موضوع میشوند؛ موضع جمهوری اسلامی يعني موضع همین کانونهای تخصصی و موضع شخص رهبر معظم انقلاب این است که ما به هیچ وجه با آمریکاییها در سطح منطقه همکاری نخواهیم کرد. موضع قطعی جمهوری اسلامی این است، در هیچ پروندهای که آمریکاییها وارد شوند، ما وارد نخواهیم شد و دنیا هم این را میداند. حالا برخی از شخصیتها دوست دارند در سخنرانیها کلمات جالب بیان کنند، وعده داده و حرفهایی بزنند که از چارچوب اختیارات آنها فراتر است.
کد مطلب: 32167
آدرس مطلب: http://khatnews.com/vdciyzap.t1arq2bcct.html