سخنرانی ۱۳۵۹/۱۲/۱۰ مسجد نارمک
برای اجرای بهتر اوامر ولی فقیه نیاز به تشکل و حزب داریم؛
بخش «سیاسی» خط؛ 7تیر92
7 تير 1392 ساعت 17:32
متن سخنرانی شهید آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی در مسجد نارمک در تاریخ ۱۳۵۹/۱۲/۱۰ درباره تحزب در اسلام به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم . با درود و سلام صمیمانه بر شهیدان افتخارآفرین راه اسلام که با شهادتشان هم خود را و هم دیگران را می سازند و درس اخلاص و خدادوستی و ایمان و عشق به حق و ایثار در راه حق را به همه می آموزند و با سلام بر همه ی شما برادران و خواهران که حضور در جمع تان همیشه نوعی تجدد پیمان ماست که آگاهانه مسائل انقلابمان را درک کرده ایم و برای درک بیشتر آن آماده ایم و برای آن چنان از دستمان بر می آید کوتاهی نکنیم، با هم تجدید پیمان می کنیم. امیدواریم پیوند استوار و پربرکت همه ی قشرهای مردم با یکدیگر و با اسلام و انقلاب اسلامی روز به روز استوارت رباشد. ما دومین سال پیروزی انقلاب را جشن گرفتیم، جشنی در خور انقلابمان؛ جشن هایمان این بودکه در اجتماع بزرگ با حداقل هزینه، حاضر شدیم. از آنچه گذشته است سخن گفتیم و نگاهی هم به آینده انداختیم. ما باید بدانیم که این سال سوم را می خواهیم چه کار بکنیم.
در سال ۱۳۶۰ برنامه مان چیست؟ من سال ۱۳۶۰ را، سال تلاش هر چه وسیع تر و هماهنگ تر برای داشتن ثبات اجتماعی، بسیج کردن نیروها در راه غالب آمدن بر مشکلات و مسائل طبیعی و مشکلات و مسائل خاص انقلاب اسلامی مان می دانم و می نامم. ما امروز بیش از هر چیز به ثبات احتیاج داریم. هر کاری که در محیط اجتماعی ما بی ثباتی و تشنج های ضد ثبات به وجود آورد، به حال انقلاب مضر است؛ به حال مردم ما مضر است. عاشقان اسلام و انقلاب باید در راه ثبات کوشش کنند. اگر آدم بی برنامه باشد، اگر نیروها بدون تشکیل باشند، اگر برنامه ریزی و رهبری مناسبی نباشد، حوادث می آیند ما را این طرف و آن طرف می برند، در حالی که شأن انسان ، این نیست؛ شأن انسان این است که او مسلط بر حوادث باشد. قرآن به ما می گوید: ای انسان! تو سازنده ی تاریخ و آینده هستی، تو حتی قیامتت را هم خودت می سازی، حتی بهشت و دوزخ به دست تو ساخته می شود.
ماباید نیروهایمان متشکل باشد. ما باید سازماندهی داشته باشیم. در برابر عوامل نیرنگ و تشنج و تفرقه ما راهی را برویم که ضد تشنج باشد، ضد تفرقه باشد. ما به سمت وحدت برویم، ما برویم به سمت ثبات و آرامش لازم؛ البته این کار می برد، فکر می برد، برنامه ریزی می خواهد، سازماندهی می خواهد، رهبری می خواهد.
درست امروز با دویمن سالگرد تأسیس حزب جمهوری اسلامی هم مقارن است. ما از روزی که انقلابمان پیروز شد، این دغدغه را داشتیم. ما پیش از پیروزی انقلاب هم این دغدغه را داشتیم و به خاطر همین دغدغه است که از پیش به فکر یک تشکیلات اسلامی بودیم و مدت ها بود در صدد سازماندهی آن بودیم و وقتی به تاخیر می افتاد احساس نگرانی می کردیم. همان طور که می دانید، غیر از تشکل های کوچک دیگر، اولین تشکل اسلامی که ماها در آن حضور داشتیم، هیأت های مؤتلفه ی اسلامی بود که فعال ترین گروه سیاسی و نظامی مخفی سال های ۱۳۴۱ به بعد بود. در همان موقع همین مردم، جوان های ما از قشرهای مختلف درک می کردند که باید تشکل داشت و الا حوادث می آید و بر ما مسلط می شود. اگر آدم بی برنامه باشد، اگر نیروها بدون تشکل باشند، اگر برنامه ریزی و رهبری مناسبی نباشد، حوادث می آیند ما را این طرف و آن طرف می برند؛ در حالی که شأن انسان این نیست. شأن انسان این است که او مسلط بر حوادث باشد.
چند روز قبل یزد بودم، در آن جلسه ی پرسش و پاسخی که در مسجد تشکیل بود و مردم حضور داشتند و همین طور مسجد پر بود از مردمی که مشتاق و علاقه مند بودند، با اینکه وقت کار هم بود (صبح بود) گفتم می دانید که چرا دشمنان نمی خواهند شماها متشکل باشید؟ می خواهند به سر شماها همان را بیاورند که آن دو تا دزد بر سر آن هفت یزدی آوردند؛ هفت نفر یزدی مسافر بودند با هم توی راه می آمدند، قافله ی کوچکی بود، دو تا دزد به اینها برخورد کردند، همه ی اینها را تار و مار کردند و هر چه داشتند بردند؛ وقتی اینها به یزد رسیدند، آشنایان شان آنها را مورد ملامت قرار دادند و گفتند که شما هفت نفر چطور در مقابل دو نفر در نیامدید؟ گفتند که می دانید آنها دو تا بودند همراه، اما [ما] هفت تا بودیم تنها! گفتم از این دوتاهای همراه می خواهند شما ۳۶ میلیون تنها باشید و آن وقت برگردن شما سوار می شوند. حوادث برگردن ما سوار می شود؛ اگر این گروهک ها هم برگرده ی من و شما سوار نشوند، حوادث بر گردن من و شما سوار می شود. بس است دیگر، ما چند بار باید درس بخوانیم، چند بار می خواهیم سرنوشتمان را دچار این گزندها و آسیب ها بکنیم؟ ما باید نیروهایمان متشکل باشد، ما باید سازماندهی داشته باشیم.
با سازماندهی است که می شود بهتر رهبری کرد. ما که یک مقام رهبری در کل جامعه داریم که همان ولایت فقیه است که در قانون اساسی هم آمده؛ ولی وقتی رهبری ولایت فقیه تصمیم می گیرد، آیا با بی سازمانی بهتر می شود آن تصمیم ها را اجرا کرد یا با داشتن سازمان و تشکل؟ جواب خیلی روشن است که وقتی می خواهیم همان نقطه نظرهای کلی رهبری و خطوط کلی را که رهبری ترسیم می کند یا تصمیمات جزیی حساس فوری و فوتی را که در یک مواقع حساس می گیرد و اعلام می کند اجرا کنیم، غیر از حمایت عمومی و پشتوانه ی عمومی، یک سیستم اجرایی لازم دارد. باید مقابله کرد با حوادث و برای این کار سخت نیازمندیم به متشکل بودن؛ منتها تشکل دو جور است؛ (برادرها و خواهرها روی این نکته خیلی دقت کنید). یک جور آن ضد خدا و ضد اسلام است و یک جور آن خدایی و اسلامی است . ما اینجا باید چشم و گوش هایمان را باز کنیم.
تشکل ضد خدا و ضد اسلام، آن تشکلی است که با دو نفر یا سه نفر یا ده نفر یا هزار نفر یا ۵۰۰ هزار نفر یا ۲ میلیون نفر یا ۵ میلیون نفر دور هم جمع بشوند بگویند فقط ما، آدم خوب کجا پیدا می شود؟ البته در داخل ما! بیرون چطور؟ خبری نیست! آقا اندیشه ی خوب کجا پیدا می شود؟ اگر می خواهی سراغ آن را بگیری بیا همین جا دور و بر ما ! آن طرف تر چطور؟ نه دیگر، بیرون ما خبری نیست! برنامه ریزی خوب کجا پیدا می شود؟ فقط ما ! اخلاص در نیت کجا پیدا می شود؟ البته در جمع ما ! بیرون جمع شما چطور؟ آنها همه شیطانی و اهریمنی است. حال می خواهد مال یک فرد باشد یا مال یک تشکیلات. تشکل انحصار طلب و انحصار اندیش از جانب هر فرد و هر گروه و هر جمع باشد، شیطانی از آب در می آید. معنای طاغوت همین است که طاغوت می گوید من ! غیر از هیچ چیز! آن وقت در برابر حق و در برابر خلق کارش به طغیان کشیده می شود، سرکش می شود. ابلیس همینرا می گفت. حال اگر جمع هم همین را بگوید، یک حزب بگوید، یک سازمان بگوید، بگوید فقط من! این راهش به دوزخ است. این راهش به زندگی شیطانی است. خوب این تشکل باطلی است ، هر قدر، تشکل در این زمینه قوی تر باشد، باطل قوی شده؛ تشکل حق کدام است؟ تشکل الهی کدام است؟ تشکل الهی آن است که نیروهای مؤمن به خدا، نیروهای مؤمن به ارزش های عالمی الهی و انسانی، بگویند ما متشکل می شویم تا در حد توانمان از این ارزش ها دفاع کنیم و صاحبان این ارزش ها در نظر ما محترم و معتبرند؛ هر جا که باشند، خواه داخل تشکیلات ما باشند، خواه خارج تشکیلات ما؛ این می شود تشکل الهی. آن اولی حزب الشیطان می شود، این حزب الله می شود.
مهم اینجاست و اگر کسی از این نکته غفلت کند، پایش را می خورد. هر فرد مسلمان باید این جور فکر کند، پس هر جمع مسلمان هم باید این جور فکر کند. در مورد ارزش ها باید ما سختگیر باشیم، آنجا نمی توانیم صلح کلی باشیم، آنجا خیلی بد از آب در می آید، اگر صلح کلی بشویم. ارزش ها باید کاملا مشخص بشود، دیدگاه ها باید کاملا مشخص بشود. سر دیدگاه ها بحث هم می کنم، گفت و گو و مناظره هم می کنم، تبادل نظر می کنم، تا معلوم شود که دیدگاه های حق کدام است. همه ی دیدگاه ها که نمی شود حق باشد، می شود؟ اگر کسانی جهان بینی شان و بینش اجتماعی شان این است که آقا سردیدگاه ها دعوا نکنیم، به اینها بگویید لطفا تشریف بیاورید برویم خانقاه، تو مسجد هم نیایید، آنجا جای صلح کل است. مسلما هر مکتب جدی برای خودش برش های مشخص دارد، دیدگاه های مشخص دارد و با آن دیدگاه ها باید به بحث و گفتگو ، نه به کتک کاری، نه چماق و چماق کشی ، نه به زد و خورد؛ با تبادل نظر و با استدلال . گاهی یک عده ای هم در یک میز جمع می شوند به عنوان مناظره، اما مجادله می کنند، آن هم بد است، آن هم ما را به جایی نمی رساند.
این اصطلاح مباحثه که ما طلبه ها داریم چه اصطلاح قشنگی است! خیلی اصطلاح خوبی است. ما یک مباحثه داریم، یک مجادله داریم؛ معنای مباحثه این است که من فکر کردم یک چیز هایی به ذهنم رسیده، به نظرم می آید افکار خوبی باشد، به شما برخورد می کنم افکار خودم را عرضه می کنم، ببینیم که شما آیا فکر بهتری دارید یا نه؛ یعنی با عرضه کردن فکرم بر شما، دارم فکر خودم را عیار می زنم، کاوش می کنم، می بنیم آیا غیر از این که من فهمیدم چیزهای بهتری هم برای فهمیدن پیدا می شود یا نه.
ما با مجادله رشد نمی کنیم، مجادله بد است، مباحثه خوب است؛ مجادله ضد ارزش است، مباحثه ارزش است. گفت و گوهایمان هم حتی باید آهنگ مباحثه داشته باشد. خوب، یعنی می گویید ما جنگ و دعوا نداریم؟ در عالم اسلام جنگ هست، قتال هم هست، کشتار هم هست، با کی ها؟ قتال و کشتار برای کسانی است که هر قدر ما با آنها گفت و گو می کنیم، مباحثه می کنیم، نصیحت می کنیم، اندرز می دهیم، مماشات می کنیم تا بلکه در برابر حق تسلیم بشوند، نه تنها تسلیم نمی شوند، بلکه در راه حق هم کار شکن ها و توطئه ها می کنند، کارشکنی های خائنانه می کنند که باید با قدرت جلوی آنها را گرفت؛ آن همان جهاد است. من صریحا عرض می کنم در جمهوری اسلامی، ما باید بنا را بر این بگذاریم که تلاش کنیم این اکثریت جامعه ی ما قدرت و توان لازم برای با هم نشستن، ایستادن، راه رفتن، به گفت و گو و کاوش مشترک پرداختن و به نتایج قابل قبول برای همه رسیدن، بگذاریم؛ این بنای اصلی باید باشد. این حال و هوایی که الان ما داریم، این حال و هوای مناسبی نیست. حال و هوایی است که خطر سوءاستفاده ی دشمن را روز به روز افزون تر می کند.
باز هم عرض می کنم شما مکرر به من گفته اید که تو این حرف ها را مکرر می زنی، اما هستند کسانی، جمعیت هایی که گوششان به این حرف ها بدهکار نیست، از همان بیراهه ها می روند، همان راه های شیطانی را طی می کنند. عرض من این است که بیدار باشیم، به همین که آنها دارند راه شیطان را می روند، اما آلت دست آنها نشویم. دیده اید گاهی بعضی ها می خواهند در محله دعوا راه بیندازند، از این رو کسی را پیدا می کنند و سر به سر او می گذارند، متلک به او می گویند تا او برگردد عربده بکشد، آن وقت اینها هم یک عربده می کشند با هم گلاویز می شوند. الان در جو اجتماعی ما وضع همین طور است. دست هایی می کوشد تا انسان های پاک انقلاب اسلامی و رهبری امام و خط امام و ارزش های اصیل اسلام را تحریک کند. آنها می خواهند دعوا راه بیندازند، خیلی هم دلشان می خواهد که دعوا جوری راه بیفتد که دست او را شما بلند کنید، آن وقت خیلی بهتر از آن بهره برداری می کنند. حالا شما اگر بخواهید هشیاری و آگاهی از خودتان نشان بدهید ، چه می کنید؟ در پی برنامه های سازمان دار سازمان یافته ی رهبری شده ای می روید که این فکر شیطانی اینها را خنثی کند؛ بیکار که نمی نشینید، حرکت کنید، بی حرکتی مرگ است، حرکت باید داشت، اما از مجرای صحیح آن. ما برای همین منظور دست به تشکیل یک حزب اسلامی زدیم؛ حالا گو اینکه تا قبل از اینکه ما حزب تأسیس کنیم، تحزب ارزشی عالی بود؛ به محض ایکه حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد، حالا دیگر اصلا تحزب هم ضد ارزش شده! خیلی واقعا منطق عالی است! یک بام و دو هوا، تشکل شده ضد ارزش! مقالاتی نوشته می شود علیه اصل تحزب، سخنرانی هایی می شود بر ضد اصل تشکل؛ آقا تشکل وحدت امام و امت را بر هم می زند! وحدت امت را بر هم می زند! تفرقه ایجاد می کند! آن وقت بی تشکلی وحدت به وجود می آورد؟ پس این همه سال ها از زبان علی (ع) می گفتید: «و نظم امرکم و نظم امرکم» چی بود؟ کهنه شد اینها؟ مسئله ها همان مطلب اول است، آن تحزبی که می گوید من و غیر من هیچ ، بله این ضد وحدت است، این عامل تفرقه است، اما اگر تحزب و تجمع، پاسدار آن ارزش ها هستم و از آنها نگهبانی می کنم، نه از خودمان. یکی از مصیبت های این زمان ما این است که اشخاصی دارند کم کم جانشین ارزش ها می شوند؛ این خطرناک است؛ انقلاب ما انقلاب ارزش هاست. من مکرر در رابطه با خودم و دوستانم عرض کرده ام، دوستان عزیز ولو ۱۰ نفر، ۱۰۰ نفر، ۱ میلیون نفر ما را به جای ارزش ها بنشانند، عکس مسئله است؛ تعلیم اسلام و تعلیم مولا این است که تو ارزش ها را بشناس و اشخاص را با ارزش ها بسنج؛ بحث ها باید بر محور ارزش ها باشد، حمایت ها باید از ارزش ها باشد، درود باید بر ارزش ها باشد، درود بر شهیدان، این می شود درود بر یک ارزش، درود بر انسان های مخلص حمایت از یک ارزش می شود، درود بر کسانی که از بام تا شام مخلصانه برای مردم در راه رضای خدا زحمت می کشند، این می شود درود بر یک ارزش. ما باید ارزش ها را بشناسیم؛ البته اشخاص را هم باید بشناسیم در این شکی نیست، اما اول ارزش ها، بعد اشخاص، نه اول اشخاص بعد ارزش ها. انسان ها را با محک حق عیار زنید و بشناسید، معیارها باید مطرح باشد. مبادا انقلاب ما به بیراهه کشانده شود، مبادا حرکت شما مردم عزیز با ایمان دچار کجروی بشود؛ به همین دلیل بود که ما در حزب جمهوری اسلامی تلاش می کردیم تا هر چه زودتر ارزش ها را به صورت تفصیلی تر (ارزش ها را به صورت فشرده همان اول در مرامنامه آورده بودیم) و در یک مجموعه گردآوری و منتشر کنیم. و اینک در روزنامه ی جمهوری اسلامی مواضع تفصیلی حزب جمهوری اسلامی منتشر می شود؛ هدف ما از انتشار این مواضع چند چیز است.
همه ی مردم رابطه شان را با این تشکیلات اسلامی بر اساس این ارزش ها تنظیم کنند. کسانی که این ارزش ها را قبول ندارند، نگویند حزب را قبول نداریم! صاف و پوست کنده بگویند ما این ارزش ها را قبول نداریم. یک حرف ما همین است که می گوییم آقا بیاییم راست باشیم. گفتیم هر کس در هر تشکیلات اسلامی خواستار این ارزش های متعالی باشد، روی چشم ما؛ می خواهد عضو این تشکیلات (حزب جمهوری اسلامی) باشد، می خواهد نباشد و گفتیم کسانی که این اصل را باور ندارند و عمل نمی کنند، متخلف اند از معیارها و ارزش های اسلام که این حزب به خاطر اجرا و تحقق و عینیت بخشیدن به آن معیارها اصلا به وجود آمد و اگر کسانی هستند در داخل این تشکیلات که هنوز این خلق اسلامی را ندارند، باید اینها را ساخت و اگر قابل ساختن نیستند باید بیرون کرد.
خود من از سال ۱۳۲۱ سال شروع تحصیلات [ام] بوده است و حالا که سال ۵۹ است، ۳۸ سال است که در زمینه ی مسائل اسلامی تحقیق و تدریس و تألیف کرده ام و از اول میل و رغبت و عشق ما بر این بود که اگر ما یک نظام اجتماعی اسلامی داشته باشیم، چه کار باید بکنیم که در این مورد در سال ۱۳۴۲ واحدی در قم بوجود آوردیم برای تحقیق پیرامون حکومت اسلامی، که بعد ساواک فهمید، حمله کرد به این کار ما و من اول سال ۱۳۴۴ بود که به آلمان رفته بودم و هنوز کارمان را ادامه می دادیم که برادرها گفتند حمله کرده اند و کی کی را گرفته اند و همین کار علمی مان هم تبدیل به یک کار مخفی شد، بعد هم راکد ماند تا سال ۴۹ که من برگشتم. با همکاری برادرها می خواستیم زمینه ی این تحقیق را دنبال کنیم که البته نرسیدیم به حکومت
اسلام و روی مقدماتش کار می کردیم، ولی عشق و علاقه مان باز روی این گونه مسائل بود؛ روی زمینة ی اقتصاد اسلامی؛ مثلا آیا در جامعه ی اسلامی ، بانک می خواهیم یا نمی خواهیم؟ اگر می خواهیم باید با ربا باشد یا بی ربا؟ یا با ربا، اما با سود تضمین شده. اخیرا یک حیله ی جدید بر حیله های قدیم افزوده شده که به ربا بگویید: «سود تضمین شده» . جانم! سود تضمین شده، همان رباست؛ دیگر ما که مکرر گفته ایم ربا به هر شکل که باشد حرام است و ربا مثل سگ است که هر چه آب بکشی پاک نمی شود. خوب به هر حال ما گفته ایم؛ آنچه جمع دوستان ما می فهمند این است، اما وحی منزل نیست و قابل بحث و مطالعه است و قابل نقد است، اما به همه ی نقد هایی که می کنیم ممکن است ۲ یا ۳ یا ۵ درصدش قابل اصلاح باشد، می تواند خطوط کلی ساخت جمهوری اسلامی را از دیدگاه ما مشخص کند و به یاری خداوند می خواهیم با همه ی برادرها و خواهرهایی که این طرح و اندیشه را می پسندند و می پذیرند ، برای ساختن امت وسط اسلامی بر همین اساس حرکت کنیم، ان شاء الله .
یکی از کارها و بحث هایی که ما در این نوشته کرده ایم (که در روزنامه ی جمهوری اسلامی هم منتشر می شود) مواضع ماست در رابطه با گروه ها که ما آنجا نظرمان را مشخص گفته ایم. ما در برابر گروه های مسلمان معتقد فعال مخلص خط امام، رابطه ی برادرانه داریم و هر گونه رابطه ی رشک آمیز نسبت به این گروه ها را گناهی بزرگ و تباهی اور می دانیم و اما با گروه های دیگر که آنها را به دو دسته ی اصلی تقسیم کرده ایم؛ یک دسته ی آنها که ضد اسلام نیستند، هر چند طبق اسلام هم نیستند، که گفته ایم آنها را و انتقاد، رد خواهیم کرد، اما با استدلال ؛ و یک دسته ی آنهایی که ضد اسلام اند (ولو به نام اسلام) و بر ضد جمهوری اسلامی توطئه می کنند و حتی شمشیر می کشند، که اینها را دولت اسلامی باید غیر قانونی اعلام کند و با آنها به عنوان یک جمعیت غیرقانونی عمل نماید. به هر حال این نقطه نظرها مشخص شده که امیدواریم به یاری خداوند بتوانیم نقطه نظرهایی که روشن و قابل قبول برای همه مان است، دنبال کنیم و آنها که در خور انتقاد است، برادرانه انتقاد کنیم و اصلاحش کنیم؛ اما سرگردانی و حیرانی، رکود و توقف، دشمن انقلاب است و ما با هر گونه سرگردانی حیرت و بی تفاوتی که بخواهد در امت به پا خاسته ی ما رخنه کند، شدیدا مخالف بوده، باید تلاش کنیم که این بیماری خطرناک به جامعه ی ما نفوذ نکند.
من می دانم که این مطالبی که منتشر شده، شرح و تفصیل می خواهد و بحث لازم دارد که امیدوار هستم که با همت و علاقه ی برادران و خواهران، جلسات بحث سازنده (نه جلسات جدال) بر اساس این متنی که منتشر می شود، در همه جا به وجود بیاید و به یاری خداوند، بتوانیم رو به شکفتن و رشد بیشتر برویم.
در اینجا سؤالاتی شده است که به آنها در این فرصتی که باقی مانده است جواب می گویم. سوال شده است که ما کی می توانیم شاهد آشتی [و] همکاری شما و دیگر برادران با رییس جمهور ]بنی صدر[ باشیم؟
برادر یا خواهر نویسنده ی این یادداشت! من و دیگر برادران با رییس جمهور ، قهر نیستیم که بخواهیم آشتی کنیم؛ ما می خواهیم تلاش کنیم و می خواهیم ایشان هم تلاش کنند. می ماند مسئله ی نقطه نظرهایی که فرعی است. اگر ما یک نظر داریم و ایشان هم همفکرانشان هم یک نظر دیگری دارند، قابل گذشت است؛ حالا یا ما گذشت می کنیم یا ایشان گذشت می کنند، که خوب اینجا راه گذشت است و باید گذشت کرد؛ ولی می رسیم به یک جایی که نقطه نظر اصلی است. یعنی ما می فهمیم که برای آینده ی جمهوری اسلامی ایران باید این جور برنامه ریزی کرد و ایشان می فهمند که برای آینده ی جمهوری اسلامی باید جور دیگری برنامه ریزی کرد، که شما بگویید چه کار می شود کرد؟ ما در اینجا می گوییم که این نقطه نظرها را که بر سر آن اختلاف نظر هست (اختلاف نظر است، نه اختلاف شخصی و گروهی) اینها را یا امام درباره اش تصمیم بگیرند یا حداقل مجلس نمایندگان منتخب مردم، هم ایشان، هم ماها پیرو آن نظری باشیم که اکثریت قاطع مجلس آن نظر را تأیید می کند که به نظر من راه حل منصفانه می اید و اگر ایشان هم این راه حل را بپذیرند، مشکلی باقی نمی ماند، چون امام هم معمولا تأکید دارند که اصل مجلس است و ایشان بنا دارند که بار به دوش یک رهبر ، به عنوان یک فرد نیفتد و می گویند این مجلس یک مجلس یک مجموعه است و این مجموعه منتخب ملت است؛ بنابراین، اکثریت اینها وقتی یک رأیی را پذیرفت که مطابق اسلام باشد (یعنی شورای نگهبان تشخیص داد که این مخالف اسلام و قانون اساسی نیست) همان راه را بروید و ما هم همین راه را به نظرمان صحیح می آید؛ بنابراین،؛ اگر ما اکثریت مجلس را حاکم کنیم، اشکالی نیست، اما اگر در مقابل نظر اکثریت قاطع نمایندگان مجلس خواستیم بایستیم، اینجا ممکن است بن بست پیش آید و باید در آینده برای این بن بست ها، در فکر راه حل اساسی باشیم.
سؤال شده است که لطفا نظرتان را راجع به سخنان آقای مهندس بازرگان در مجلس، بفرمایید چیست؟
شخصی آقای مهندس بازرگان، با آشنای دیرنیه ای که نسبت به ایشان دارم و سابقه ی خدمات ارزنده ای که دارند، مورد احترام هستند و رعایت حرمت ایشان را هم لازم می دانم برای همه؛ اما بر روش خط مشی سیاسی شان انتقادهای جدی داشته و دارم و انتقادها را هم گفته ام و در مقام عمل هم رعایت کرده ام و یک انتقاد برادرانه است و با کمال احترام می شود این انتقادها را بیان کرد. خطوطی که ایشان برای آینده ی اداره ی جمهوری اسلامی ترسیم می کنند با خطوطی که ما ترسیم می کنیم، خیلی فرق دارد و پیش از پیروزی انقلاب هم همین طور بوده؛ آن موقع هم خطوطی که امام می رفتند و ما هم در پی امام می رفتیم، با آنها خیلی فرق داشت؛ آن موقع ها مسئله ی شورای سلطنت و انتخابات آزاد به عنوان یک راه حل برای ایشان و دوستان همفکرشان مورد قبول بود. می دانید که امام یا کسانی که با امام حرکت می کردند، به عنوان تبعیت از سخن امام می گفتند باید سلطنت را یکباره کلکش را کند و دیگر اینکه شاه برود و شورای سلطنت بماند، کار غلطی است که این دو نقطه نظر است؛ ولی نه اینکه این آقایان هم سلطنت یا شورای سلطنت را قلبا قبول داشته باشند؛ باید به شما بگویم آقای مهندس بازرگان هم در صحبت هایشان قلبا این را قبول نداشتند و صحبت بر سر راه و برنامه است و ایشان فکر می کردند که برنامه این است که حالا مثلا شورای سلطنت را قبول کنیم ، تا بعد آماده شویم و در آینده کلک را می کنیم و امام می فرمودند: دشمن در آینده به من وشما مجال نمی دهد و الان وقتش است و یاالله، کلکش را بکنیم؛ خوب این دو تا نقطه نظر است. در خیلی از مسائل دیگر هم بعد از پیروزی انقلاب از این اختلاف دیدگاه ها داریم، اما معنایش نباید بی حرمتی به ایشان و امثال ایشان باشد. یک مطلبی هم ایشان فرموده بودند که چرا من که یک مسئول قضایی هستم، درباره ی مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی اظهار نظر می کنم. من تعجب کردم؛ هر فردی در ایران می تواند درباره ی همه ی مسائل اظهار نظر کند، مثلا اگر شما آمدید، اینجا درباره ی سیاست خارجی اظهار نظر کنید، به شما بگویند آقا شما که مثلا معلم مدرسه هستید، چه کار به این کارها دارید؟ ما چنین قراری در جمهوری اسلامی نداریم، بنده هم مثل فردی از افراد دیگر، در بعضی مسائل اظهار نظر می کنم و به خصوص که من سال هاست در این زمینه ها کار می کرده ام (زمینه های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی، و آموزشی) و مثلا سال ها تجربه ی آموزش دارم که لابد اگر مجمعی از معلمین تشکیل شد و از من دعوت کردند که آنجا سخنرانی کنم، اظهار نظر می شود که ایشان مسئولیت قضایی داردن و چرا در مجمع معلمین پیرامون مسائل آموزشی صحبت کرده اند که به نظر من این انتقاد غیر وارد است.
دخالت در قوای دیگر معنایش این است که من به عنوان مسئول دیوان عالی کشور از مقام قضایی ام در کارهای قوه ی مجریه یا قوة ی مقننه دخالت کنم؛ مثلا حکم بنویسم درباره ی عزل فلان مدیر کل، که این می شود دخالت قوه ی قضاییه و بعد یک مدیر کل هم به جای او نصب کنم که می شود دخالت قوه ی قضاییه در قوه ی مجریه؛ بنابراین اینها دخالت نیست، اظهار نظر است. یا مثلا نوشته اند: سفرا و وزرا را ایشان می پذیرد. خوب اگر سفرا با من کار دارند، بگویم آقا نیا اینجا؛ من که نمی خواهم آنها بیایند و آنها کار و صحبتی دارند و می خواهند بدانند نقطه نظرهای ما چیست. بنده یک برنامه ای دارم صبح ها ساعت ۵/۷ (به طور معمول) تا ساعت یک ربع به سه بعد از ظهر در محل کار قضایی هستم، مگر کاری در بیرون پیش بیاید و هفته ای که یک روز هم در دفتر کار قضایی می مانم تا ساعت ۸ و ۹ شب در همان محل کار قضایی برای رسیدگی به کارهای عقب مانده و بقیه ی اوقات هم به کارهای اجتماعی و تشکیلاتی می رسم و این طور وقتم را تقسیم کرده ام و فکر نمی کنم بی رویه باشد. اگر کسی کار قضایی دارد و اگر صبح از ۵/۷ تا نزدیک ۳ بعدازظهر در کار قضایی بود، آیا به نظر شما کارش را کسر گذاشته یا کم گذاشته است و بعد هفته ای یک روز هم گاهی تا ساعت ۹ و ۱۰ آنجا می مانم و بقیه ی اوقاتم را هم به کارهای دیگر می رسم. آخر من یک روحانی هستم و وظایف روحانیتی دارم که آنها را هم انجام می دهم و اینها با هم منافاتی ندارد و چطور ایشان فرموده اند منافات دارد، نمی دانم؛ و دیگر بنده روزهای چهارشنبه یک مصاحبه ای دارم که این مصاحبه هم بدین جهت است که روزنامه ها و رادیو تلویزیون های داخلی و خارجی برای مصاحبه مراجعه می کنند که من گفته ام؛ بنده هفته ای دو ساعت وقت برای مصاحبه می گذارم، از ۱۰ تا ۱۲ صبح که یک اسعت مصاحبه های اختصاصی و یک ساعت هم مصاحبه ی عمومی ( آن مصاحبه ی عمومی اسمش مصاحبه مطبوعاتی شده است ) و رادیو تلویزیونی؛ یعنی همه ی این مراجعات را برای آن دو ساعت گذاشته ایم و هر روزنامه ای و هر رادیو تلویزیونی علاقه مند بوده، آمده و علاقه مند هم نبوده، نیامده است. این چه اشکالی دارد من نمی دانم. به هر حال نظرم را راجع به مطالب ایشان گفتم، اما تأکید می کنم که این گونه آقایان که خدمات ارزنده ای به اسلام و امت ما داشته اند، همیشه حرمتشان محفوظ بماند.
سؤال شده است نظر امام را جع به حزب جمهوری اسلامی بفرمایید و فرمان و پیام امام را عینا ذکر کنید.
شخص من از اول نظرم این بود که امام در همان مقام والای شامل عمومی رهبری شان هستند و حزب یک تشکیلاتی است ، می آید نقطه نظرهایش را می گوید و کارهایش را می کند و افرادی را که مؤثرند و جامعه از آنها شناختی دارد، به اعتبار آن نقطه نظر و به اعتبار اعتمادی که به این افراد دارد، روابطش را با حزب تنظیم می کند و چه لزومی دارد که ما پای امام را همه جا بکشیم؛ منتها ما خودمان از همان اول مقید بودیم که این گونه اقدامات را با امام به عنوان رهبر در میان بگذاریم. مطلب را با ایشان در میان گذاشتیم و ایشان فرمودند که خوب است، اقدام کنید که بعدها ایشان بیش از این هم عنایت داشتند و من نمی خواهم امام را از همان مقام شامل رهبری، کسی یا کاری یا جریانی، به این کارهایی که در درجات بعد قرار دارد ( نام امام و عنوان امام را) بکشاند. ما یک فعالیتی بر طبق وظیفه می کنیم؛ برادرها و خواهرها به کار ما و سابقه ی ما و میزان قابلیت اعتماد ما که آنجا هستیم بنگرید و در این حدود ترتیب اثر بدهند، که فکر می کنم این اولی است.
سؤال شده است که حزب جمهوری اسلامی چه خدمتی برای مردم کرده و چرا باید تمام پست ها و مقام ها را اعضای حزب اشغال کنند؟ آیا افرادی در جامعه بهتر از آنها وجودندارد و این حزب انحصار طلب نیست؟
حزب جمهوری اسلامی در این مدت هر کاری کرده عیان است، چیز پنهانی ندارد؛ خوب و یا بد. هیچ وقت هم اگرخدمتی کرده، بابت خدمتش طلبکار پست و مقام نباید باشد؛ یعنی اگر تمام این دو سال را سراپا خدمت کرده بود و حال می خواست این خدمات را با پست ها و مقام ها معامله کند، باز حزب الشیطان می شد. کی در حزب جمهوری می خواهند پست ها و مقام ها را به اعضای این حزب اختصاص بدهند؟ شما می بینید که شورای مرکزی حزب وقتی خواست نخست وزیر معرفی و کاندیدا کند، نشست شور کرد، امتیاز داد به اشخاص در آن جلسه، امتیاز اول را آقای رجایی آوردند که عضو حزب جمهوری اسلامی نیستند. خوب اگر حزب جمهوری اسلامی ، حزبی انحصار طلب است، باید ببینید توی افراد خودش کی اول است، نه اینکه از آن اول، فارغ از اینکه عضوحزب هست یا نه، چشم بیندازد ببیند چه کسی دارای امتیازات بیشتر است، امتیاز بدهد بعدا امتیاز ها را جمع بندی کند و آقای رجایی که عضو حزب هم نیستند، ۴۰ امتیاز و نفر بعدی که عضو شورای مرکزی حزب هم بود ۲۵ امتیاز بیاورد. شما از این، چه استنباط می فرمایید؟ و آقای رجایی که مورد تأیید حزب هم هستند و بودند، نخست وزیر شدند؛ به ایشان عرض شد: آقای رجایی شما در انتخاب وزرا، معاونان مدیرکل ها ، استاندارها و مسئولان آزاد هستید؛ حزب از شما هیچ توقعی ندارد. فقط یک توقع ما از ایشان داشتیم و آن این است که گفتیم اگر به دلیل تنگناها خواستید سراغ افرادی بروید که عضو حزب هستند، طوری عمل نشود که فعالیت سازنده ی تشکیلاتی حزب متوقف بشود و لذا ایشان بعد از اینکه دو، سه نفر را انتخاب کردند که اینها اعضایی بودند نسبتا مؤثر در حزب، وقتی به انتخاب آقای مهندس موسوی، سر دبیر روزنامه و مسئول دفتر سیاسی حزب رسید، برای وزارت خارجه ما مقاومت کردیم و گفتیم؛ آقای رجایی ما یک قراری گذاشتیم به این که این تشکیلات می خواهد کار بکند، می خواهد خدمت بکند، آقای مهندس موسوی می روند کی را ما جایشان بیاوریم؟ از ایشان صرف نظر کنید. نه تنها آقای بنی صدر با وزیر خارجه شدن مهندس موسوی مخالف بود و این آقای رجایی بودند که اصرار کردند و گفتند که آقا پای مملکت در میان است، پای انقلاب در میان است و حزب باید قربانی انقلاب شود، حزب برای انقلاب است نه انقلاب برای حزب؛ این قدر بحث کردند تا سرانجام این مقدار از حزب رأی گرفتند. منحصرا علاج به ایشان (مهندس موسوی) شد و راه علاج دیگری نبود، دیگر چاره ای نیست. روش حزب با مشاغل و مقامات این بوده است. شما از ایشان یا از هر وزیری می توانید سؤال کنید یک نفر را به عنوان وابسته به حزب تاکنون مراجعه نکرده به این آقایان، چه رسد به اینکه تحمیل کرده باشد. بنابراین، پاسخ به این سؤال این است:
۱) حزب جمهوری اسلامی یا خدمت کرده یا نکرده، همین است، چیز مخفی ای ندارد، همین است که هست.
۲ـ) اگر تمام کارهایش خدمت خالی از عیب بود (که خالی از عیب نیست، عیب هم دارد) اگر همه ی کارهایش خالی از عیب بود و فقط همین یک عیب را داشت که می گفت همه ی کارهای من خوب است پس حالا چند تا پست را در اختیار من بگذارید، این بزرگ ترین عیبش می شد.
۳) در کابینه آقای رجایی، حزب پیشنهاد اینکه کی باشد یا کی نباشد را نداده است. هر فردی را که ایشان لایق دانستند و عضو حزب بوده، اگر مورد نیاز شدید کارهای تشکیلاتی و سازنده نبوده که هیچ، بحثی نداریم، انتخاب کردند تمام شد؛ اگر مورد نیاز شدید بوده مقاومت کردیم و گفتیم؛ آقا نمی شود و بعد که ایشان گفتند؛ آقا حزب مقدم است یا انقلاب؟ گفتیم البته انقلاب مقدم است. حزب برای انقلاب است، نه انقلاب برای حزب. گفتیم پس باید موافقت کنیم. اگر علاج منحصر به فرد شد، دیگر چاره چیست؟ آیا موضعی اسمی تر و متعهد تر از این اگر هست بگویید به ما تا موضع را این طوری انتخاب بکنیم. چیزی به نظرتان می رسد غیر از این اسلامی تر، منصفانه تر، متعهدانه تر؟ و این یک مسئله ی مخفی نیست، یک مسئله ای است که ده ها شاهد و ناظر دارد، یکی خود آقای رجایی .
سئوال کرده اند آیا حزب جمهوری عضو می پذیرد؟ اگر این طور است شرایط آن را اعلام کنید.
البته حزب آماده برای پذیرش عضو است. شرایطش هم این است که داوطلب ، مسلمان متعهد و پایبند در عمل به موازین اسلام باشد و اهل مبارزه باشد، بی حال نباشد و مواضع فکری حزب را هم وقتی که مطالعه کردید، همدیگر را شناختید، آن وقت بعد از شناسایی تصمیم می گیرند درباره ی عضویت و کارت صادر می کنند؛ این کیفیت عضو شدن در حزب است. تعداد بی شماری تقاضای عضویت را در همان ماه های اول تشکیل حزب امضا کردند، ما در برابر همه ی آنها خجلیم که خیلی زود نتوانستیم سراغ آنها برویم، به علت مسئولیت هایی که برای کارهای مملکت داشتیم. ما هم انقلاب را بر حزب مقدم داشتیم، رفتیم سراغ ایفای وظایف مان درباره ی جامعه و اداره ی جامعه ی انقلابی مان و بعد حالا چند ماهی است که از همین تعداد وقتی که اشاره کردم، مثلا بنده چهار تا بعدازظهر را در اختیار کارهای تشکیلاتی و سازندگی حزب گذاشتم و برادرهای دیگر هم کمک هایی می کند و یک مقدار داریم، حرکت می کنیم؛ ان شاءالله امیدواریم تا حدودی جبران پاسخ کرده باشیم.
نوشته اند که درباره ی ازدواج جوانان به پدر و مادرها سفارشی کنید، بگذارند جوانان مسلمان با شرایط ساده ی اسلامی ازدواج کنند.
امان از دست آن پدر و مادرهایی که نمی گذارند این جوان های ساده بر اساس و رعایت شرط دین و ایمان و تقوی با یک لقمه نان که بتوانید در بیاورند، با هم ازدواج کنند. چرا این همه شرایط ازدواج را سنگین می کنید و جوان ها و جامعه را به سمت فساد می برید و تسلیم امواج فساد می کنید؟ نکنید پدرها و مادرها، برادرها و خواهرها سخت گیری نکنید. یک جوان مسلمان با یک جوان مسلمان دیگر، مؤمن باشند، از خدا باشند، مرد هم عرضه ی یک لقمه نان و یک محل سکونت معموملی پهلوی قوم و خویش هایش یا پیش شما را داشته باشد، مراسم ازدواج ساده، علما را هم خبر کنید آنجا تشریف دارند، خیلی ساده برایتان صیغه ی ازدواج جاری می کنند؛ بنابراین، این حرف بسیار خوبی است و دفترخانه های ازدواج هم باید منصف باشند، سطح خرج ازدواج را آن قدر بگیرند که مردم از عهده اش بربیایند و شیرینی اینها هم یک مختصر آب نبات و خرما هم می شود. (تکبیر) چطور این الله اکبر را فقط جوان ها گفتند و بقیه نگفتند؟ (تکبیر تمام حاضرین) دو تا از این جوان ها آمده بودند برای ازدواج با پدر و مادرشان و اصرار داشتند که من در یک چند دقیقه ای که در محل کار بودم، صیغه ی ازدواجشان را بخوانم، دیدم یک بشقاب خرما هم گذاشتند آنجا، برای شیرینی ، صد آفرین به آنها گفتم. باید ازدواج ها را ساده کرد. امان از دست پدر و مادرهایی که نمی گذارند این جوان های ساده بر اساس و رعایت شرط دین و ایمان و تقوی با یک لقمه نان که بتوانند در بیاورند، با هم ازدواج کنند. چرا این همه شرایط ازدواج را سنگین می کنید و جوان ها و جامعه را به سمت فساد می برید و تسلیم امواج فساد می کنید؟ جهیزیه ی دختر، کمالات معنوی اوست. مهریه ها را سنگین نکنید، مشکلات سنگین نتراشید . جهیزیه یعنی چه؟ جهیزیه ی دختر کمالات معنوی اوست. مهریه ی مرد عبرت است از کمالات او. حالا یک کسی داشته باشد ، بکند حرفی نیست، اما کسی که ندارد سخت گیری نکنید. قرآن می گوید آنکه دارد اگرنکند بیخود و کسی هم که ندارد اگر به زحمت می افتد و می بینیم اگر یک عده بکنند، دیگران به زحمت می افتند. آنهایی هم که دارند، در این شرایط زمان ما، یک قدری کوتاه بیایند که دیگران به زحمت نیفتند. ان شاءالله این سنت ازدواج که از سنت های عالی اسلام است و آن قدر مهم است که از رسول خدا، صلوات الله و سلامه علیه، روایت شده که فرمود: «ازدواج سنت و راه و آیین و شیوه ی من به عنوان پیامبر شماست و هر کس از این سنت و شیوه سرپیچی کند از من نیست». این قدر پیغمبر به ازدواج اهمیت داده، ازدواج را ان شاءالله آسان کنید.
کد مطلب: 16065
آدرس مطلب: http://khatnews.com/vdchmvnz.23n--dftt2.html
خط نيوز
http://khatnews.com