مشروح سخنرانی استاد شهریار زرشناس در مراسم بزرگداشت شهید آوینی/شهید آوینی متفکر دوران گذار و یک مجاهد بصیر بود/
وجه اصلی روشنفکری، ترویج و تحقیق مدرنیته است/اندیشمندان و هنرمندان انقلابی، روشنفکر نبودند اما اهل قلم و اندیشه و ادبیات و هنر بودند
با سیاستهای وزارت ارشاد، میدان فراخی در اختیار جریان روشنفکری قرار گرفت
24 فروردين 1394 ساعت 23:41
پس از بیانات دکتر رجبی، استاد شهریار زرشناس، طی سخنانی ویژگی اصلی شهید آوینی را ایستادگی در مقابل موج گسترده تهاجم فرهنگی معرفی کرد و در توضیح و تفسیر این موضوع چنین گفت: «در مورد وجه معنوی شهید آوینی، آقای دکتر رجبی کاملا خوب و درست فرمودند. آقا مرتضی انسان تکلیفمدار بود و سراغ هیچکاری نمیرفت مگر اینکه […] امروز خطر اصلی برای ما تهاجم نظامی نیست، بلکه استحالهٔ داخلی است. استحالهٔ داخلی زیرساخت اصلیاش حرکت فرهنگی است. کور کردن کانال فرهنگی، باعث شکست این استحاله خواهد شد…
گروه فرهنگی - خط نیوز: استاد شهریار زرشناس، طی سخنانی ویژگی اصلی شهید آوینی را ایستادگی در مقابل موج گسترده تهاجم فرهنگی معرفی کرد.
به گزارش خط نیوز به نقل از پایگاه هنرپژوهان جوان، متن کامل این سخنرانی استاد زرشناس را در ادامه می خوانید:
در مورد وجه معنوی شهید آوینی، آقای دکتر رجبی کاملا خوب و درست فرمودند. آقا مرتضی انسان تکلیفمدار بود و سراغ هیچکاری نمیرفت مگر اینکه نسبت به انجام آن کار احساس وظیفه میکرد. کاری را انجام میداد که در مسیر بسط پرتوهای رحمانی باشد و در راستای تقویت دین و انقلاب.
آنچه که امروز بیش از پیش از وجود شهید آوینی به درد ما میخورد، آن جنبهٔ مبارزه با تهاجم فرهنگیست. هنرمندان و اندیشمندانی که در ابتدای انقلاب فعالیت میکردند، همگی بحمدالله در مسیر انقلاب قدم برمیداشتند. اما آقا مرتضی یک ویژگی ممتاز داشت و آن این بود که او متفکر دوران گذار و یک مجاهد بصیر بود. وی در مقابل موج تهاجم فرهنگی با همین ویژگی توانست بایستد و مجاهدانه و بابصیرت بجنگد.
آقا مرتضی متفکر دوران گذار بود. به این بیان که با وقوع انقلاب اسلامی یک چشم اندازی از گذار تاریخی هم از حیث جهانی و هم از حیث داخلی برابر چشم بشر گشوده شد.
غرب مدرن یک دوران بحران انحطاطی را از اواخر قرن بیستم شروع کرده و در حال تجربه آن است. وقتی که یک عالم تاریخی وارد دوران انحطاطی میشود معنایش این است که به فاز نهایی حیات خود رسیده و به تدریج دارد به سمت انقراض پیش میرود.
ما اگر نگاه بکنیم به غرب مدرن و آنچه که از اواخر قرن نوزدهم و آنچه که بر غرب گذشته و آنچه که خود متفکرانشان اعلام میکنند، و آنچه که مؤیدات روشن تاریخی است، مؤیدات متعددی که وجود دارد، این است که غرب مدرن یک دوران بحران انحطاطی را از اواخر قرن بیستم شروع کرده و در حال تجربه آن است. وقتی که یک عالم تاریخی وارد دوران انحطاطی میشود معنایش این است که به فاز نهایی حیات خود رسیده و به تدریج دارد به سمت انقراض پیش میرود. این بحران انحطاطی مسیری به سمت انقراض دارد. وقتی که هر عالم تاریخی وارد فاز انحطاطی میشود دوران گذارش شروع میشود. یعنی آن عالم دارد به آخرش نزدیک میشود و دوران جدیدی در حال ظهور و بروز است. آن عالم که در دوران انحطاط است، به تدریج ضعیفتر میشود و دچار بحرانهای متعددی میشود که ما به آن بحران انحطاطی میگوییم. در همهٔ عوالمی که در گذشته نیز رو به انقراض گذاشتهاند، به وضوح میتوان این بحران انحطاطی را مشاهده کرد. مثلا همین مراحل را در غرب باستان مشاهده میکنیم که آن بحران انحطاط حدوداً چهارصد یا پانصد سال طول میکشد و در نهایت غرب باستان را به انقراض میکشاند. در غرب قرون وسطی هم همین قابل مشاهده است. در غرب دوران مدرن هم از آغاز قرن بیستم ما شاهد همین سیر هستیم. غرب مدرن وارد بحران انحطاطی شده است و به سمت یک گذار تاریخی در حرکت است.
آقا مرتضی متفکر دوران گذار است، معنایش همین است که اولاً فهمیده است که غرب مدرن به دوران انحطاطش رسیده و بشر دارد یک دوران گذاری را طی میکند. گذاری از غرب اومانیستی به سمت چشمانداز جدیدی که دارد میآید و همهٔ نشانهها گویای آن است که این چشمانداز دینی است. آقا مرتضی این چشمانداز را به خوبی درک کرده و در آثارش هم به کرات ذکر کرده است.
در انقلاب اسلامی در واقع یک گذار تاریخی در داخل کشور هم ایجاد میشود که دقیقاً در دل آن گذار تاریخی است که در کل کرهٔ زمین در حال رخ دادن است. به تعبیر حضرت آقا، دنیا در حال تجربه کردن یک پیچ تاریخی است.
یعنی بحران انحطاطی دارد یک گذار را رقم میزند از غرب بحرانزدهٔ رو به انقراض به سمت یک چشمانداز دینی
یعنی بحران انحطاطی دارد یک گذار را رقم میزند از غرب بحرانزدهٔ رو به انقراض به سمت یک چشمانداز دینی. در داخل کشور هم میخواهد یک گذار را تجربه کند از فرماسیون شبه مدرن غربزده به سمت یک مدینهٔ ولایی خاص دوران گذار و ان شاءالله یک تمدن اسلامی تمامعیار.
آقا مرتضی فهمیده بود که این دوران، دوران گذار است. هم از حیث جهانی و هم از حیث داخلی. و دقیقاً به عنوان یک متفکر از این دو وجه میاندیشید. شما آثار آقا مرتضی را که ببنید، شاهد این مسئله خواهید بود که هر اثر مکتوب و غیر مکتوبی که از وی باقی مانده است، همگی ناظر به این مسئله است. او فهمیده بود که باید این گذار به خودآگاهی ما بیاید و در خودآگاهی ما مسائل این گذار طرح بشود و برای این مسائل چارهاندیشی بشود و راهحلهای نظری ارائه شود. آوینی در زمرهٔ نخستین کسانی است که به این مسائل اندیشید و این را فهمید. شما در آثار مرتضی میبینید که تعبیری هست که کمتر مورد توجه واقع میشود: «بشر امروز در عصر توبهٔ بشریت به سر میبرد». عصر توبهٔ بشریت یعنی چه؟ من چون خودم از نزدیک توضیحات ایشان را شنیدهام، دقیقاً همین مفهوم را میگفتند که: «من این تلقی را از قصهٔ آفرینش در قرآن عظیم گرفتهام. در قصهٔ آفرینش چطور است که حضرت آدم علیه السلام ترک اولایی دارد و هبوطی دارد و … این صورت مثالی سرگذشت بشر در کرهٔ زمین است. بشر در ساحت غربی وجود خودش دچار هبوط تاریخی شده است. امروز روزی است که ما میبینیم بشر دارد از آن هبوط بر میخیزد و توبه میکند». این توبه، همان دورهٔ گذار است.
این فهم عمیق، مخصوصاً در آن سالها، نشان میدهد که ایشان با اینکه درون این گذار قرار داشته اما خداوند متعال درهای حکمت را بر او گشود تا ایشان این معنا را بفهمد. تمام حیات فرهنگی آوینی در همهٔ حوزههای ادبیات، سینما و … در متن همین دوران گذار است. و دغدغههای این دوران گذار و ماهیت آن، و اینکه ایشان دربارهٔ رمان فکر میکند، دربارهٔ سینما فکر میکند و … در حالی که خودش بارها به خود من گفت که «اینها برای من هیچکدام موضوعیت ندارد. اگر من مینشینم از شب تا صبح پشت میز مونتاژ، علتش این است که من احساس میکنیم الان ما باید در سینما یک تصرفی بکنیم تا بتوانیم پیاممان را برسانیم. احساس میکنم که ما باید الان یک مانیفستی برای ادبیات داستانی ارائه کنیم تا بعدها نویسندگان ما از آن استفاده کنند و براساس آن راه را تشخیص بدهند».
بنده معتقدم از همان سال ۶۰ نطفهٔ یک حرکت تهاجم فرهنگی سازماندهی شده علیه ما گذاشته شد. آنچه که حوادث فرهنگی بین سالهای ۶۰ تا ۶۸ ما را رقم می زند.
عالم غرب مدرن وقتی که دچار بحران انحطاطی میشود به این معنا نیست که همهٔ توان و قدرتش را از دست داده و الان در حال نابود شدن است. همهٔ عوالم تاریخی وقتی به فاز بحران انحطاطی میرسیدند و به سمت انقراض میرفتند، سعی میکردند مقاومت کنند و حرکتهای نو و اصلاحی را سرکوب کنند. آنها برای اینکه بتوانند جلوی مسیر حرکت تاریخ را بگیرند، حرکت مقابلی را شروع کردهاند. اتفاقاً از هستهٔ فرهنگ کارشان را شروع کردند. همانجا که نقطهٔ قوت ما بود.
بنده معتقدم از همان سال ۶۰ نطفهٔ یک حرکت تهاجم فرهنگی سازماندهی شده علیه ما گذاشته شد. آنچه که حوادث فرهنگی بین سالهای ۶۰ تا ۶۸ ما را رقم می زند، نشان دهندهٔ یک حرکت مرموز فرهنگی است که اگرچه هنوز پرچمش را علناً بالا نبرده است، اما تأثیر خودش را میگذارد؛ در عرصهٔ بازار کتاب، در عرصهٔ سینما، در عرصهٔ تولیدات داخلی، در عرصهٔ ترجمه و … اینکه این جریان مثلاً میآید ناگهان در عرصهٔ سینما رو میآورد به غالب کردن اندیشههای عرفانزدهٔ فردانگارانهٔ فارغ از توجه به شریعت و مبارزات شخصی، نشاندهندهٔ همین موضوع است. اینها را شهید آوینی به خوبی تشخیص داد و در آثارش (مثلاً نقدهای سینماییاش) به نقد آنها پرداخت. مثلاً آنجا که به نقد تارکوفسکیزدگی سینمای ما اشاره میکند. یا مثلاً در عرصهٔ نشر کتاب بین سالهای ۶۰ تا ۶۸ ما شاهدیم که سیاستگذاران فرهنگی و مسئولان ما دوباره فضا را برای ظهور مجدد جریان شبه روشنفکری که کاملاً به حاشیه رانده شده بود و به تعبیر حضرت آقا منسوخ شده بود، فراهم میکنند. مثلاً کتاب «رازهای سرزمین من» از رضا براهنی منتشر میشود و فیلم کمالالملک و حضور مجدد کیارستمی و غیره، این موارد عدیده نشان دهندهٔ سازماندهی یک موج تهاجم فرهنگی است.
متفکران ضد انقلاب نئولیبرالی که شاخصهٔ اصلیشان مخالفت با هر نوع انقلابی و هر نوع انقلابیگری است، ترویج آرمانگریزی و ترویج تعهدستیزی و تعهدگریزی است. اینها از سال ۶۰ به وفور آثارشان در کشور به زبان فارسی ترجمه و منتشر میشود. به عنوان مثال آثار خانم هانه آرنت. وی یک نویسندهٔ نئولیبرالیست است که رئیس جامعهٔ زنان صهیونیست است. به شدت هم تعلق خاطر به رژیم صهیونیستی دارد.
متفکران ضد انقلاب نئولیبرالی که شاخصهٔ اصلیشان مخالفت با هر نوع انقلابی و هر نوع انقلابیگری است، ترویج آرمانگریزی و ترویج تعهدستیزی و تعهدگریزی است. اینها از سال ۶۰ به وفور آثارشان در کشور به زبان فارسی ترجمه و منتشر میشود. به عنوان مثال آثار خانم هانه آرنت. وی یک نویسندهٔ نئولیبرالیست است که رئیس جامعهٔ زنان صهیونیست است. به شدت هم تعلق خاطر به رژیم صهیونیستی دارد.
قبل از انقلاب حتی یک کتاب از وی ترجمه نشده است. در حالی که وی در سال ۱۹۷۵ مرده است. اما بعد از انقلاب ما را با آثار وی به توپ میبندند. از سال ۵۹ کتاب خشونت، سال ۶۰ کتاب انقلاب، سال ۶۱ یا ۶۲ کتاب توتالتاریزم، سال ۶۳ کتاب امپریالیزم توتالتر او و بعد انبوهی از شرح آثارش در بازار ترجمهٔ ما میآید. به طوری که در سال ۶۷-۶۸ او تبدیل میشود به یکی از چهرههای برجستهٔ تئوریک دانشگاه ما که آثارش را درس میدهند. در علوم سیاسی، اندیشههای وی و آثارش تدریس میشود، نه نقادانه و تحلیلگرانه، بلکه تمجیدگرایانه تدریس میشود.
یا مثلاً نگاه کنید به مانس اشپربر که حتی یک اثر از وی تا قبل از انقلاب ترجمه نشده است، اما بعد از انقلاب آثار متعددی از وی ترجمه میشود. مشهورترین اثر وی، «قطره اشکی در اقیانوس» است و کتابهای دیگری از وی. همچنین اریک فروم همینطور است. حتی کافکا، آرتور کوئیسلر، جورج اورول هم همینطور است. بعد از انقلاب از آثار این افراد، ترجمههای مختلف و با چاپهای متنوع وارد بازار کتاب شد. مضمون مشترک همهٔ اینها این است که از انقلاب و آرمانها دست بکشید. هر انقلابی به استبداد منجر میشود. هر انقلابی با شکست مواجه خواهد شد. آرمانگرایی را رها کنید.
کسی که جلوی اینها ایستاد، کسی که اینها را فهمید و کسی که با اینها درگیر شد، شهید آوینی بود. آقا مرتضی کسی بود که یک پا در جبهه داشت، پشت میز مونتاژ مینشست و در عین حال تک تک این شرایط را درک میکرد و رویشان حساسیت داشت و حرکتسازی میکرد.
بعد از انقلاب اندیشمندان و هنرمندان انقلابی، روشنفکر نبودند اما اهل قلم و اندیشه و ادبیات و هنر بودند. بنده پیشنهاد دادم که براساس قرآن ما به اینها مجاهد بصیر بگوییم.
آن زمان حوزه هنری شرایط کنونی را نداشت، آن زمان فضا اینگونه انقلابی نبود. آقا مرتضی میخواست دفتر مطالعات دینی هنر را دایر کند دقیقاً به همین نیت که ما به بررسی و نقد همین آثار هانه آرنت و مارکوزه و غیره بپردازیم.
آقا مرتضی متفکر دوران گذار و مجاهد بصیر بود. من بصیر را به جای واژهٔ روشنفکر به کار میبرم تا از شر این واژه خلاص شویم. چون اصل واژه روشنفکری مال فرانسه و مال دوران کفرآلود روشنگری است. زمانی هم که در کشور ما مطرح شد، زمانی است که استعمار مدرن آمد سراغ ما و نسل اول شبه روشنفکران (منورالفکران) را ایجاد کرد. این اصطلاح روشنفکری جا افتاد و کوشیدند به این واژه بار معنایی مثبت هم بدهند.
بعد از انقلاب اندیشمندان و هنرمندان انقلابی، روشنفکر نبودند اما اهل قلم و اندیشه و ادبیات و هنر بودند. بنده پیشنهاد دادم که براساس قرآن ما به اینها مجاهد بصیر بگوییم.
وجه اصلی روشنفکری، ترویج و تحقیق مدرنیته است. میخواهد اندیشهٔ فیلسوفان مدرن را بیاید و به متن جامعه تزریق کند. مجاهد بصیر هم کسی است که میخواهد تفکر ناب اسلامی را به متن جامعه منتقل کند.
وجه اصلی روشنفکری، ترویج و تحقیق مدرنیته است. میخواهد اندیشهٔ فیلسوفان مدرن را بیاید و به متن جامعه تزریق کند. مجاهد بصیر هم کسی است که میخواهد تفکر ناب اسلامی را به متن جامعه منتقل کند. مجاهد بصیر مینویسد، فیلم میسازد، شعر میگوید، در عرصههای فرهنگی حضور دارد و دراین دورهای که ما با تهاجم فرهنگی سازمانیافتهٔ فوق گسترده قرار گرفتهایم دست به مبارزه میزند.
ما در دوره کنونی بیش از همیشه به مجاهدان بصیر نیاز داریم. چون ضربهای که الان ممکن است بخوریم، خطرش در عرصهٔ فرهنگ بیشتر است.
بعد از انقلاب استکبار و غرب مدرن سعی کرد با سازماندهی یک جریان شبه روشنفکری نئولیبرال در ایران، عرصهٔ فرهنگ را تحت استیلای خودش بگیرد، که متأسفانه تا حدود زیادی هم موفق شد. و بعد هم سعی کرد با ساماندهی یک طبقهٔ سرمایهدار سکولار در کشور و یک لایهٔ فوقانی طبقهٔ متوسط مدرن اینها را به بدنهٔ اجتماعی حامی این فرهنگ تبدیل کند. با تحت کنترل گرفتن این دو ساخت فرهنگی و اجتماعی، ساخت سیاسی را که نظام ولایت فقیه در آن قرار دارد، تحت فشار قرار دهد تا دوباره همهٔ آنچه را که در انقلاب از دست داده بود، به دست بیاورد.
در شرایط کنونی کشور و شرایطی که از سال ۸۹ در کشور به وجود آمده و فعالیت و تحرک این جریان (جریان شبه روشنفکری لیبرال) را در عرصهٔ فرهنگی بسیار زیاد کرده است.
اینجاست که مسئلهٔ تهاجم فرهنگی اهمیت ویژه پیدا میکند. چون تهاجم فرهنگی دقیقاً با انگیزههای مشخص دارد صورت میگیرد. پس مسئلهٔ تهاجم فرهنگی یک مسئلهٔ حیاتی برای انقلاب است. اگر ما در عرصهٔ جنگ نرم و تهاجم فرهنگی شکست بخوریم، تمام هستی و موجودیت خودمان را که در هیئت انقلاب و نظام ولایت فقیه ظاهر شده از دست میدهیم. بنابراین مسئله بسیار جدی است. آوینی آموزگار بزرگ ماست به عنوان یک متفکر دوران گذار و مجاهد بصیر در عرصهٔ مقابله با این تهاجم فرهنگی، به خصوص در شرایط کنونی کشور و شرایطی که از سال ۸۹ در کشور به وجود آمده و فعالیت و تحرک این جریان را در عرصهٔ فرهنگی بسیار زیاد کرده است. این تحرک بسیار گسترده است مخصوصاً در بازار نشر کشور. حرکتهای فرهنگی کند است و ناگهان در یک زمانی نتایجش آشکار میشود. این حرکتهای فرهنگی میتواند مجدداً بخشی از طرح دموکراسی مدرن را با ابزار سکولاریستی، تجهیز، ترغیب و تحریک بکند و در یک شرایط مشخص و مناسب برای خودشان دوباره یک حرکت سیاسی و یک فضایی شبیه فتنه برای ما ایجاد بکند. اینها مستقیماً این حرکت فرهنگی را انجام میدهند که آن نتایج را بگیرند. نه برای دلخوشی چهار تا روشنفکر.
اینها بعد از فتنه سازمان فکریشان به هم ریخت. چون اینها فتنه را با موجودیت روشنفکری به اصطلاح دینی، با محوریت آراء سروش و سازماندهی از پایین عناصر دیگر، مثلاً بدنهٔ مجاهدین و … انجام دادند. وقتی آن پروژه شکست خورد، آنها برای مدت کوتاهی منکوب بودند. بعد در حرکت جدیدی از مدل روشنفکری دینی به سمت مدل جدیدی رفتند.
اینها بعد از فتنه سازمان فکریشان به هم ریخت. چون اینها فتنه را با موجودیت روشنفکری به اصطلاح دینی، با محوریت آراء سروش و سازماندهی از پایین عناصر دیگر، مثلاً بدنهٔ مجاهدین و … انجام دادند. وقتی آن پروژه شکست خورد، آنها برای مدت کوتاهی منکوب بودند. بعد در حرکت جدیدی از مدل روشنفکری دینی به سمت مدل جدیدی رفتند. آنها الان کاملاً خودشان را بازسازی کردهاند و دارند پایگاه اجتماعی ایجاد میکنند.
در یک سال و نیم اخیر، با سیاستهای وزارت ارشاد، میدان فراخی در اختیار جریان روشنفکری ایران قرار گرفته است و بخش عظیمی از جریان روشنفکری از سال ۸۹ به بعد، از امکانات دولتی بهرهمند شدند و دوباره تجدید حیات کردند. بسیاری از آنها با تغذیهٔ دولتی از مرز ورشکستگی به توسعه رسیدهاند.
امروز خطر اصلی برای ما تهاجم نظامی نیست، بلکه استحالهٔ داخلی است. استحالهٔ داخلی زیرساخت اصلیاش حرکت فرهنگی است. کور کردن کانال فرهنگی، باعث شکست این استحاله خواهد شد…»
کد مطلب: 35125
آدرس مطلب: http://khatnews.com/vglenz8x.jh8nwjrbbz9ij.2.html