ضرورت تشکیل حکومت از نگاه مکاتب غرب و اسلام؛

چرا حکومت جمهوری اسلامی در ایران تاسیس شد

12 مهر 1392 ساعت 20:48

اندیشه فقدان نهاد دولت و مخالفت با نظام سیاسی گرچه در میان آنارشیست‌ها و مارکسیست‌ها رونق داشته و دارد اما در میان متفکران مسلمان بویژه شیعیان مقبولیت چندانی نداشته است.


برای بررسی نحوه حکومت‌داری قبل از هر بحثی باید به موضوع ضرورت تشکیل حکومت پرداخت تا بتوانیم بر این اساس در رابطه با تئوری حکومت صحبت کرد. البته سابقه بحث در رابطه با ضرورت تشکیل حکومت در تاریخ اسلام به دوران خوارج و در دنیای غرب به سال‌های 1877 بر می گردد ولی الان فقط تک‌قطبی نظریه لزوم حکومت و تئوریزه شدن نحوه اداره جامعه بحث می‌شود. بر این اساس در ادامه مطلب به بررسی ضرورت حکومت در تفکر غربی و تفکر اسلامی می‌پردازیم. در مقابل بسیاری از مکاتب و تئوری‌های غرب که به ضرورت وجود حاکم و تشکیل حکومت تاکید دارند. مارکسیست‌ها و آنارشیست‌ها بر مبنای تفکر ماتریالیستی و الگوی سکولاریستی به دنبال به چالش کشیدن ضرورت حکومت و دولت بودند. آنارشیست‌ها مانند کمونیست‌ها به نفی نهاد سیاسی دولت رای می‌دهند و در استقلال بر نفی دولت معتقدند سرشت انسان بر خوبی و پاکی و هماهنگی ارزش‌های انسانی استوار است در حالی که نهادهای اجباری اجتماعی همانند دولت، بر خرد آلودگی و عشق انسانی تاثیر منفی می‌گذارند. ایجاد جامعه آرمانی بری از اجبار خواست اساسی آنارشیست‌هاست. آنارشیست‌ها در ایجاد تشکل‌های بزرگ سیاسی چندان موفق نبوده‌اند، آنها حتی با برگزاری 2 کنگره در سال‌های 1877 و 1907 باز نتوانستند سازمان پایداری تاسیس کنند. آنارشیست‌های خشن و تندرو نیز با انجام چند ترور از جمله ترور الکساندر تزار روسیه، هوبرت پادشاه ایتالیا، مکینلی رئیس‌جمهور آمریکا و سوءقصد به کالسکه حامل ناصرالدین‌شاه در فرانسه نشان دادند که جامعه بر مبنای اومانیسم در تعریف آنارشیست بدون وجود دولتی که برخی از آزادی‌ها حتی بر مبنای اومانیسم را محدود کند لازم است زیرا ترور نیز با آموزه‌ها و انگاره‌های اومانیستی مغایرت داشته و در جامعه افرادی یا گروه‌های تندرو و خشن حتما وجود دارند. دیدگاه مارکسیست‌ها به آنارشیست‌ها بسیار نزدیک است اما تفاوت مارکسیست‌ها با آنارشیست‌ها در اینجا نمایان می‌شود که برای مارکسیست‌ها ضرورت برابرسازی موقعیت‌های اجتماعی ایجاب می‌کند ابتدا دولت پرولتر (کارگری) به شکل دیکتاتوری ایجاد شود تا پس از رفع نابرابری موجود، زمینه برای اضمحلال دولت فراهم آید. در میان مسلمانان نیز افراد و گروه‌های اندکی در وجوب تاسیس نظام سیاسی تردید آن را انکار کرده‌اند که می‌توان از خوارج و نیز فردی به نام ابی‌بکر اصم از علما و متکلمان اهل سنت نام برد. ابی‌بکر اصم بر این باور است که «اگر مردم در جامعه به انصاف رفتار کنند و به یکدیگر ظلم روا ندارند نیازی به حکومت نیست». و نیز خوارج کسانی بودند که زاهد خشک و متعصب جاهل و نابخرد بوده که می‌گفتند «حسبنا الکتاب الله» و حضرت علی(ع) و معاویه(لعنه‌الله) را به یک چشم می‌نگریستند و از هر دو تبری می‌جستند(تاریخ مفصل اسلام؛ص206 و 207) و با شعار «ان الحکم الا لله» که امیرالمومنین علی(ع) درباره این شعار آنها فرمود: «سخن حقی است که به آن باطلی خواسته شده» به نفی حکومت پرداختند. اندیشه فقدان نهاد دولت و مخالفت با نظام سیاسی گرچه در میان آنارشیست‌ها و مارکسیست‌ها رونق داشته و دارد اما در میان متفکران مسلمان بویژه شیعیان مقبولیت چندانی نداشته است. در مقابل نظریه‌های فوق با مطالعه تئوری‌های بسیاری از فیلسوفان و اندیشوران مشخص می‌شود تشکیل حکومت از ضروریات بوده است. تئوری ارسطو درباره حاکمیت که مربوط به سال‌های 233- 384 قبل از میلاد از قدرت برتر دولت سخن می‌گوید و پس از آن مفهوم حاکمیت را می‌توان در اندیشه‌های ژان برن در سال‌های 1596- 1530 یافت. ژان برن منظور از حاکمیت را اینگونه بیان می‌کند: «قدرت برتر بر شهروندان و اتباع که قانون آن را محدود نکرده باشد». پس از برن، گروسیوس در سال‌های 1645-1583 با تاکید بر جنبه خارجی حاکمیت اینگونه بیان می‌دارد که «دولت از سلطه بیگانگان به طور کامل مستقل و آزاد است». در ادامه منظور اندیشه حاکمیت هابز در سال 1679-1588 اندیشه حاکمیت حقوقی را به کمال رساند. او معتقد بود: «مردم بنا به یک قرار اجتماعی همه قدرت‌ها و اختیارات خود را بی‌قید و شرط به حکمرانی واگذار کرده‌اند که طرف این قرار اجتماعی نیست». در حالی که هابز از دکترین حاکمیت حقوقی جانبداری کرد، جان لاک در سال‌های 1704-1632 مفهوم حاکمیت سیاسی را مطرح کرد. لاک هم نظریه حاکمیت خود را بر گمانه قرار اجتماعی مبتنی کرد. او در بحث خود از به کار بردن واژه حاکمیت خودداری کرد و فقط از «قدرت برتر» سخن گفت. اسپینوزا نیز در سال‌های 1677-1632 دموکراسی را طبیعی‌ترین و معقول‌ترین شکل حکومت می‌داند. این تفکر حاکمیت در غرب روز به روز مورد توجه قرار می‌گیرد تا جایی که الکسی دوتوکویل در سال‌های 40-1835 در کتاب دموکراسی در آمریکا می‌نویسد: «جهان مدرن، جهان دموکراتیک است و دیگر امکان تاسیس اقتدار مشروع بر مبنایی غیر از دموکراسی از میان رفته است» و همچنین در رفراندوم اخیر ریاست‌جمهوری آمریکا شاهد پیروزی حزب دموکراتیک بودیم. پس همانطور که اشاره شد در مقابل نظریه‌های مارکس در سال‌های 1883-1818 و ایدئولوگ‌های آنارشیست‌ها در سال‌های 1910-1843 خیل عظیمی از اندیشوران به تشکیل حکومت واقف هستند. در تفکر مبتنی بر آموزه های ‌دینی، متفکران مسلمان برای نشان دادن ضرورت حکومت به سخنان امام علی(ع) در پاسخ به خوارج استناد می‌کنند. حضرت می‌فرماید: سخن حقی است که به آن باطلی خواسته شده. آری! حکم جز از آن خدا نیست ولی اینان می‌گویند که امارت و حکومت ویژه خداوند است و بس. حال آنکه مردم را امیر و فرمانروایی باید، خواه نیکوکار و خواه بدکار که مومن در سایه حکومت او به کار خود بپردازد و کافر از زندگی خود تمتع گیرد. تا زمان هر یک به سر آید و حق بیت‌المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پیکار کنند و راه‌ها امن شود و حق ضعیف را از قوی بستاند و نیکوکار بیاساید و از شر بدکار آسوده ماند. ابن‌تیمیه (متوفای 728هجری.ق) فقیه و متکلم حنبلی نیز در ضرورت حکومت از کلام علی(ع) بهره گرفته و معتقد است: امور مردم سامان نمی‌یابد مگر به مدد حکام و حتی اگر کسی از سلاطین بیدادگر حاکم شود بهتر از آن است که هیچکس حاکم نباشد. چنانکه گفته‌اند 60 سال با حاکم ظالم بسر بردن بهتر از آن است تا یک شب بدون حاکم. ابوحامد محمد غزالی، تعجیل صحابه و انصار برای انتخاب خلیفه پس از مرگ پیامبر را ناشی از ضروری بودن حکومت می‌داند. علامه طباطبایی حکومت را از ضروریات واضحات احکام فطری الهی انسان دانسته و جریان سقیفه را بهترین دلیل آن می‌داند. آیت‌الله جوادی‌آملی در کتاب ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت می‌نویسد: هیچ پیامبر صاحب شریعتی نیامده مگر آنکه علاوه بر تبشیر و انذار، مساله حاکمیت را نیز مطرح کرده است. آیت‌الله مصباح‌یزدی درباره ضرورت حکومت می‌نویسد: در طول قرن‌ها بلکه هزاران سال تجربه نشان داده در هر جامعه‌ای افرادی هستند که به قوانین اخلاقی ملتزم نیستند و اگر قدرتی آنها را مهار نکند، زندگی اجتماعی را به هرج و مرج می‌کشانند. آقای نایینی در ضرورت نظام سیاسی به 2 کارویژه اساسی حکومت اشاره می‌کند؛ نخست حفظ نظم داخلی و منع از تعدی و تجاوز افراد بر یکدیگر و جلوگیری از استبدادورزی و بسط عدالت و دوم اینکه به هر تقدیر به ضرورت تاسیس نظام سیاسی نزد بسیاری از اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان بدیهی است با گسترش نیازهای بشری این ضرورت در همه ابعاد بیشتر خود را نشان می‌دهد، لذا در ادامه این نگارش به موضوع مشروعیت در 2 دیدگاه تفکر سیاسی غرب و تفکر سیاسی اسلام می‌پردازیم تا به یاری خداوند بتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که چه کسی باید سکانداری حکومت را به دست بگیرد.* *سید محمدمهدی توسلی منبع: سراج 24


کد مطلب: 21631

آدرس مطلب: http://khatnews.com/vdccseqi.2bqs18laa2.html

خط نيوز
  http://khatnews.com