توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 36127
جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۲۵
دل‌های‌خسته‌تسلیم‌می‌شوند، نه‌دست‌های‌بسته!
مليحه وکيلي
دل‌های‌خسته‌تسلیم‌می‌شوند، نه‌دست‌های‌بسته!
این روزها که ام‌القرای جهان اسلام میزبان و میهمان غواصان خاکی دست‌بسته است، شاید راحت‌تر بشود این حرف‌ها را زد. اصلا آن‌ها برای همین کار آمده بودند، وگرنه چنین زمانی را برای رخ نشان دادن و دل ربودن و راه‌ نمایاندن انتخاب نمی‌کردند...

این روزها راحت‌تر می‌توان حرف زد. راحت‌تر می‌توان نقد کرد و راحت‌تر می‌توان از مقاومت و ایستادگی تصویر کشید و برایش سروده خواند، حتی اگر هنوز هم گوش برخی استعداد شنیدن پیدا نکرده باشد.

اصلا این خاصیت دنیاست. استوار شده است بر سنت‌های متعدد خدایی واحد که هر زمان بخواهد، یکی از آن‌ها را رو می‌کند تا عده‌ای را به خود آورد و بیدار کند و برای عده‌ای دیگر حجت را تمام گرداند.

امدادهای الهی همیشه در عین قوت‌بخشی به مؤمنان، هشداری برای ناامیدان و غفلت‌زدگان و بهانه‌جویان بوده است. سرنوشت جنگ‌های صدر اسلام آن زمانی که با توکل و توسل و انابه به درگاه الهی در عین قلت سپاه اسلام در مقابل کثرت کفار به پیروزی می‌رسید و چه آن زمان که با نافرمانی از امر رسول‌ خدا صلی‌الله علیه و آله یا دل خوش کردن به عِدّه و عُدّه به شکست منجر می‌شد، می‌خواست به مسلمانان بفهماند تقدیر و پیروزی و شکست و مرتبت و پیشرفت دست خداست، نه دست ابزار و غنیمت‌ها، اما نکته این‌جاست که خدا بر خود فرض کرده است اراده‌اش را با ابزار دنیایی محقق کند.

عده‌ای هنوز مراسم کفن و دفن پیامبرشان خشک نشده، به طمع قدرت دور هم نشستند و مسیر جامعه را از صراط مستقیم هدایت الهی به انحراف کشاندند و خدا هم براساس سنتی معهود با آنان همراهی و به آنان کمک کرد[۱] تا بتوانند با سوءاستفاده از ترس و جهل مردم، نیات شوم خود را عملی کنند و امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم ۲۵ سال بر ظلم غاصبان صبر کرد، اما حب مقام و عادت کردن به چرب و شیرین دنیا کار را به جایی رسانده بود که حتی در زمان خلافت آن حضرت بر جامعه اسلامی هم فریب و مکر معاویه بر حقانیت عدل الهی غلبه کرد و مردم ابوموسی اشعری ساده‌لوح را به حکمیت برگزیدند و ...

روزگار گذشت تا زمانی که یزید شراب‌خوار میمون‌باز بر اریکه قدرت نشست و این بار نه سکوت و صبر و حکمیت و نه صلح و مدارا جایز نبود و باید خون خدا چاره‌ساز می‌شد و مردم را بیدار می‌کرد.

خون خدا «دم» نیست... «ثار» است و «ثارالله» جاری است... از ازل تا ابد می‌جوشد و سرخی‌اش، راه را به همه تشنگان حقیقت می‌نمایاند... حتی آنان که به خواب غفلت فرورفته‌اند و حواس‌شان نیست، با جاری «ثارالله» بیدار می‌شوند و به «هل من ناصر» امام‌شان لبیک می‌گویند... تنها کسانی از بیداری بی‌بهره‌اند که خواب را ترجیح داده و خود را مفتون مال و مقام و منصب کرده باشند. آن‌ها نه تنها به کمک امام نمی‌آیند که بر روی او شمشیر نیز می‌کشند و به بهای اندک دنیا، حیات ابدی خود را سیاه می‌کنند...

و تاریخ تکرار می‌شود تا اکنون که اصحاب آخرالزمانی امام عشق، لبیک‌گویان تشنه و غواصان در خاک خفته، با دستان بسته به مهمانی دستان باز بازماندگان و جاماندگان از عشق آمدند تا بگویند قدرت، دست خداست که می‌تواند جماعتی را از صنف‌ها و فرهنگ‌ها و سلایق و عقاید مختلف چندین ساعت دورشان حلقه کند تا فریادشان را از زبان آن‌ها به گوش جهانیان برسانند تا حتی کسانی که فکر می‌کردند کربلا درس مذاکره است، از آمدن‌شان درس مقاومت و ایستادگی بگیرند... حداقل در ظاهر...

اما آن‌هایی که با شهدا «خداحافظی» کردند و گفتند «ما فقط برای بدرقه شما آمده بودیم»[۲] نمی‌دانند آن‌ها که آمده بودند، شهدا بودند... از بهشت به استقبال مردم... ملت شهیدپرور ایران... آمده بودند تا به شهادت آیاتی از قرآن کریم، بگویند نترسید... محکم باشید... استقامت کنید... آمده بودند تا بشارت‌مان دهند به نعمت و فضل خدایی که اجر مؤمنان را ضایع نمی‌کند.

«وَ لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَئهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ‌يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَهُمْ يَحْزَنُونَ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللّهَ لاَيُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ؛ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپندار، بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند. به آن‌چه خدا از فضل خود به آنان داده است‏، شادمان‌اند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏اند، شادى مى‏كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏شوند بشارت می‌دهند آن‌ها را بر نعمت و فضل خدا و اين‌كه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى‏گرداند»[۳]

غواصان دست‌بسته در خاک آرمیده آمدند تا بگویند فقط لبیک‌گویان خمینی کبیر نبودند... آمدند تا علاوه بر امام زمان خویش، امام زمان ما را هم یاری کنند... حکایت اصحاب عاشورایی امام عشق را شنیده‌ای حتما که گرد اباعبدالله علیه‌السلام می‌چرخیدند و آرزو می‌کردند صدها جان داشتند و صدها بار در راه آن حضرت کشته می‌شدند و دوباره جان می‌گرفتند و دوباره برای امام‌شان جان می‌دادند... فکر می‌کنم حرف گزافی نباشد اگر بگویم یاران خمینی آمدند تا یاوران امام امروز نیز باشند و مردمان خامنه‌ای را از خواب غفلت بیدار کنند تا امام این زمان نیز بیش از این تنها نباشد... آمدند تا بر دل‌های بیدار بتابند و بشارت‌هاي ترديدناپذير خدا باشند در لحظه‌هاي نياز اين ملّت... آمدند تا به کسانی که فکر می‌کنند برای آب خوردن هم باید به مذاکره با دشمن اندیشید، بگویند با دستان بسته و لب‌های تشنه هم می‌شود مقاومت کرد و زیر بار خواسته‌های ذلت‌بار دشمن نرفت. آمدند تا «حضور پرمضمون» ولایت‌مداران و گهرشناسان، متجلی شود و مشت محکمی باشد بر دهان کسانی که ‌گفتند «تحریم‌ها پدر مردم را درآورده و استخوان آن‌ها را شکسته است»[۴]

آمدند تا بگویند این ملت همان است که جوان‌هایش دست‌بسته و زنده زنده دفن می‌شوند، اما ننگ ذلت در برابر جهان‌خواران را نمی‌پذیرند... اما برخی آن‌قدر از این مضامین فاصله گرفته‌‌اند و آن‌قدر کر و کور و مست قدرت پوشالی کدخدا شده‌اند که حتی لیاقت نیوشیدن «خطاب لطیف الهی» را ندارند، چه رسد به بیدار شدن!

اما هیهات! آن‌چه شکسته، استخوان مردم نیست. استخوان کسانی شکسته است و از این به بعد هم بیشتر خواهد شکست که فرزندشان ثروت و امنیت ملت را به غارت برده و حالا قرار است به زندان برود!

آمدند تا بگویند اعتدال، اندکی جانب یار و کمی جانب اغیار نگه‌داشتن نیست! دلی به خدا و دلی به کدخدا بستن نیست! دل یک‌دله کردن و ماندن بر سر عهد الهی است که فرمود:

«الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَ إِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا؛ همانان كه مترصد شمايند پس اگر از جانب خدا به شما فتحى برسد مى‏گويند مگر ما با شما نبوديم و اگر براى كافران نصيبى باشد، مى‏گويند مگر ما بر شما تسلط نداشتيم و شما را از [ورود در جمع] مؤمنان باز نمى‏داشتيم. پس خداوند روز قيامت ميان شما داورى مى‏كند و خداوند هرگز بر [زيان] مؤمنان براى كافران راه [تسلطى] قرار نداده است»[۵]

آمدند تا بگویند کسانی که امروز معتقدند افراطی‌گری جواب نمی‌دهد،[۶] آن موقع هم دل در گروی آمریکا داشتند که جام زهر به روح خدا تعارف کردند و آن‌هایی که می‌گویند دلواپسان مذاکره باید استغفار کنند،[۷] کاش بدانند برخی هم به روح خدا گفتند اندکی هم شما به فکر آخرت‌تان باشید.[۸]

آمدند تا بگویند بی‌رنگ نبودند[۹]... رنگ‌شان سرخ بود و راه‌شان سبز... آمدند تا بگویند رنگ خدا ماندنی است و بقیة‌الله آمدنی... آمدند بگویند تنها راه یاری بقیة‌الله عجل الله تعالی فرجه الشریف، ماندن در راه روح‌الله است...

[۱] سوره اسراء، آیات ۱۸ تا ۲۰

[۲] تیتر روزنامه آفتاب مورخ ۲۷/۳/۱۳۹۴

[۳] سوره آل عمران، آیات ۱۶۹ تا ۱۷۱

[۴] سخنان هاشمی رفسنجانی در مراسم رونمایی از کتاب تاریخ جامع ایران، ۲۶/۳/۱۳۹۴

[۵] سوره نساء، آیه ۱۴۱

[۶] سخنان هاشمی رفسنجانی در مراسم رونمایی از کتاب تاریخ جامع ایران، ۲۶/۳/۱۳۹۴

[۷] سخنان مجید انصاری در همایش «روحانی تنها نیست» در بوشهر، ۲۷/۳/۱۳۹۴

[۸] ناطق نوری روایت می کند: آقای هاشمی چند دفعه این اختلافات را با امام در میان گذاشته بود و امام به ایشان فرموده بود بروید به فکر آخرت باشید. ایشان عصبانی شده بود و به امام گفته بود همه اش که ما نباید به فکر آخرت باشیم یک خورده شما هم به فکر آخرتتان باشید.
خاطرات ناطق نوری، انتشارات مرکز اسناد، ص ۲۱۵ و ۲۱۶

[۹] تیتر روزنامه ابتکار، مورخ ۲۷/۳/۱۳۹۴
Share/Save/Bookmark