توصيه مطلب 
 
کد مطلب: 65170
دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۲۴
کودکان کار قم، از تکدی فال تا اعتمادی که دیگر به اجتماع ندارند
عمده کودکان کار قم در مناطق حاشیه نشین و کودکان اتباع دیده می شود که متاسفانه به دلیل عدم پوشش گسترده خدماتی در شرایط نامناسبی قراردارند.
کودکان کار قم، از تکدی فال تا اعتمادی که دیگر به اجتماع ندارند
از آنجایی که آسیب ها و ضعف های اقتصادی درجوامع جهان سوم مستقیما متوجه دولت ها نیست و صراحتا گریبان اقشار ضعیف اجتماع را میگیرد،رفته رفته این قشر محصولی تحت عنوان کودک کار را پدید می آورد که نوعی تراژدی اجتماعی است.
این کودکان با توجه به به کمبودهای امنیتی،روانی و مادی که در زندگی خود با آن مواجه بوده اند،تحت تاثیر خورده فرهنگ هایی که بین خود ایجاد کرده اند؛ این امکان را دارند که بعد ها حتی امنیت اجتماعی را نیز تهدید کنند.
اما در بررسی این موضوع نمی توان نقش و تاثیر دولتها برآن را نادیده گرفت لذا بر اساس ماده 32پیمان جهانی حقوق کودک،آنان باید در برابر هرکاری که رشد و سلامت آن هارا تهدید میکند،حمایت شوند و دولتها باید سن کار کودکان را مشخص کنند.
کودکانی که علی رغم کنش ظاهری شان صرفا تحت آسیب های تکدی گری و فروش نیستند بلکه متوجه آسیب های بشدت مخرب اجتماعی و روانی اند، آنچه یک کودک در خیابان رها شده را تهدید می کند شاید فراتر از آن چیزی باشد که به ذهن عده ای خطور کند زیرا بسیاری از آنها قربانی وسوسه مادی و حیوانی شیطان صفتانی می شوند که بویی از انسانیت نبرده اند.
براساس آمار سازمان جهانی کار، سالانه ۲۵۰‌میلیون کودک ۵ تا ۱۴ساله در جهان از کودکی محروم می‌شوند، طبق این آمار ۱۲۰‌میلیون نفر از آنها وارد بازار کار شده و مشغول به کار تمام‌وقت هستند، ۶۱‌درصد این کودکان در آسیا، ۳۲‌درصد در آفریقا و ۷‌درصد در آمریکای لاتین زندگی می‌کنند.
با وجود عدم چاره اندیشی های حال حاضر مسئولین و رفتار های توهین آمیز مردم،چاقو به دست دیدن آن ها در سالها بعد پدیده ای ناباور نیست، به بیانی دیگر ممکن است بعدها با فرد جوانی رو برو شویم که مرتکب عاملی مجرمانه شده است که در این فضا زندگی کرده و رشد کرده است،در میان اذهان مردم صرفا فعل مجرمانه وی مطرح است و کسی به این فکر نمیکند که این فعل نتیجه حقارت ها،آسیب های روانی متحمل شده،نا امنیتی های جنسی،کمبود های عاطفی و امنیتی وی در معرض فضای مخرب کودک خیابان و کار بودن وی بوده است و گمان میرود با مجازات سنگین و گاهی مشخصا اعدام ریشه ی این موضوع را هم بریده اند.
اما در تبیین عامل پدید آمدن کودکان کار باید خاطر نشان کرد که اینها قربانی فقر اقتصادی و فرهنگی خانواده های خود هستند که فقر فرهنگی و اقتصادی این خانواده‌ها نیز ناشی از عدم آموزش صحیح مردم توسط دولتمردان و حکمرانان جامعه است.
نکته جالب توجه این است که ایران کنوانسیون حقوق کودکان را پذیرفته است ولی در عین حال تا کنون اقدامات گسترده ای در سطح این کنوانسیون در حوزه حقوق کودکان کار صورت نگرفته است.

طبق آمارها، در ایران ٣٠٨‌هزار کودک١٠ تا ١٤ساله کار و٣٧٠‌هزار کودک کار فصلی وجود دارد و درمجموع ٧٠٠‌هزار کودک زیر ١٥سال در کشور زندگی می کنند.فعالیت می‌کنند.
در نتیجه قبل از آنکه بخواهیم فکری به حال این کودکان بکنیم باید از معضل فقر که عامل اصلی بی نظمی و عدم سلامت روانی جامعه است،جلوگیری کنیم.
به این شکل که به خانواده های بی بضائت کمک های مالی مناسب با شان انسانی شان صورت گیرد و سپس برای ترک سرپرست های معتاد این کودکان چاره ای اندیشیده شود و به اشتغال سرپرست های آنها که موضوع بسیار مهمی است توجه زیادی گردد.
از آنجایی که موضوع کودک کار در جامعه امروزی ما بسیار مهم و جدی شده است تمام آحاد جامعه در برابر آن مسئولیم و باید توجه داشته باشیم که زمانیکه حرف از حمایت میشود موضوع مان صرفا خرید کردن و نکردن از آنها با چاشنی ترحم و حس حقارت دادن به آنها نیست.
اما یک سوال همیشه ذهن افراد را در مواجه با این مساله درگیر میکند که چرا سازمان ها و ارگان ها دولتی برنامه کامل و جامعی برای رفع این پدیده اجتماعی ندارند؟ و تنها کنش نهاد های دولتی، در جمع آوری کودکان کار آن هم به فجیع ترین شکل ممکن خلاصه می شود؟ اساسا چرا در مواجهه با این کودکان به جای نیروهای اجتماعی پای پلیس به میدان می آید؟
سابق بر این برای تهیه خبر به مرکز قرنطینه رفته بودم و مسئول آن مدعی بود برای هر کودک که به صورت خودجوش یا توسط شهرداری به آنجا آورده شود، تشکیل پرونده صورت می گیرد و مددکار مسئولیت بررسی وضعیت خانوادگی آنهارا به عهده می گیرد و سپس اگر کودک صرفا به دلیل مشکلات مالی کار می کرد از طریق اعطا وام به سرپرست خانواده یا سایر کمک های مالی ازقبیل تسهیلات مسکن و درمان و...از کارکودک جلوگیری می کنند؛ من هم بسیار امیدوار به این موضوع با کارت های چتر حمایت این مرکز به سراغ این کودکان رفتم، بعد از صحبت با ماموران انتظامات که مدعی بودند برخورد بسیا ر مناسبی با کودکانی که در آن محدوده دست فروشی می کنند اعمال می شود به سراغ خود کودکان رفتم.
جلو درب مسجد نشستیم، جایی که چند کودک بسیار کم سن وسال مشغول فال فروشی بودند و کمی آن طرف تر چند کودک افغان که کفش زائران را واکس می زدند.
در حالی که از یکی از آنها فال می خریدم، از اوضاع و احوالش پرسیدم؛ کودک بود اما غمگین و پر از مسئولیت. خواستم بزرگ ترین ابهام راجع به این نوع کودکان که آیا باند هستند یا نه را حداقل برای خودم رفع کنم، هیچ کدام آنها در قالب باند سازمان دهی نشده بودند همگی به اجبار والدین شان کار می کردند و از این وضعیت ناراضی بودند.
با امیرحسین کودک بسیار کم سن که مشغول واکس زدن بود سوال مشغول صحبت شدم.گفت هفته پیش ماموران شهرداری تمام واکس ها و وسایل مان را گرفته بودند.
کمی که از حرف هایم با امیر حسین و برادرش گذشت کم کم بچه ها اطرافم جمع شده بودند و در کمال صداقت برایم درد دل می کردند.
همگی مجبور بودند برای اینکه بتوانند به مدرسه بروند تا نصفه شب کار کنند و اگر نتواند تا شب مبلغی که خانواده هایشان تعیین کرده بود را تهیه کنند بشدت مورد کتک واقع شوند، مادرشان را کمی دور تر می دیدم که روی سکویی نشسته بودند.
میان گله هایشان از آرزو هایشان گفتند که اگر مقداری پول داشتند که تمامش برای خودشان بود چقدر خوشحال می شدند، از عوض کردن تیوپ دوچرخه تا خریدن کاغذ رنگی برای کاردستی که آبرویشان پیش همکلاسی ها نرود، از کیف مدرسه از دفترچه رنگی از دوچرخه تا موبایل و خوراکی و...... اندوه بزرگی که تا عمق جانم را می سوزاند و خشم از اینهمه نامهربانی نسبت به آنها.
تجربه هایشان دروغ نبود این را هرکسی میتوانست متوجه شود. از خاطرات دستگیری شان گفتند از کم کاری های بهزیستی و مرکز قرنطینه.من که گمان می کردم کم کاری از سمت مراکز بهزیستی و قرنطینه نیست خواستم با ارائه ی کارت های چتر حمایت که مرکز نگهداری موقت این کودکان بود، دلشان را گرم کنم که حرف های عجیبی زدند.
چند تا از بچه ها که به آن مرکز رفته رفته بودند از شرایطی که تجربه کرده بودند گفتند، از فضای ترسناک و نامناسب و کثیف آن مرکز، از رفتار بد مسئولین در قبال کودکان و اینکه هیچ پیگیری در خصوص وضعیت شان انجام نشده بود و صرفا با مراجعه والدین شان به محل زندگیشان برگشته بودند و خبری از مددکار و اعطای وام و تسهیلات نبود.
بیشتر کنجکاو شدم و از تجربیات دستگیری شان پرسیدم، همگی از کتک خوردن هایشان می گفتند به قدری عادی تعریف می کردند که چشم هایم از تعجب گرد مانده بود.
می گفتند از کسانی که با مسئولیت و بدون و مسئولیت آنها را به باد کتک گرفته اند و و ترس و وحشت و بدبینی که نسبت به آدم های رسمی و غیر رسمی دارند. انی هستند.
رو به پسرفال فروش کردم و گفت: خاله اگر کسی از ما دزدی کنه بقیه باهاش قهر میکنند و با عصبانیت گفت بخدا ما دزد نیستیم وگرنه انقدر داد نمی زدیم که ازما کسی فال بخرد.
برای پیگیری این وضعیت با مدیر امور کنترل و پیشگیری شهرداری تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم، وی تاکید داشت پدیده کودک کار در استان در اقلیت است و هیچگاه رفتار مامورین شهرداری نسبت به کودکان با خشونت همراه نبوده است و افردا به محض مشاهده خشونت از سمت ماموران شهرداری با شماره 137تماس بگیرند.

با این روز و حال کرونایی که دیگر همین فال و تکدی گری های شبه کارگری هم معلق شده است و کودکان برای به دست آوردن پول برای پدر و مادرانی که از مادر و پدر بودن فقط اسم آن را یدک می کشند، روزهای سخت تری دارند.

عاقبت این آمارهای گل و بلبل بهزیستی و مراکز مسئول در این حوزه تا واقعیتی که کف خیابان است که آینده کودکان را به باد می دهد به کجا خواهد رسید؟
Share/Save/Bookmark